۱۴۰۱ خرداد ۲, دوشنبه

زندگی مارکس و انگلس (۱۶۷)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

فصل یازدهم
نان تلخ تبعید

 

 

 

۸

جنی و مارکس

بچه های شان را قبل از همه با سرمشقیت خود

تربیت می کردند.

 

(سرمشقیت مادر و پدر برای فرزند، امری طبیعی است.

رابطه فرزند با مادر و پدر اما رابطه ای دیالک تیکی است.

این رابطه مبتنی بر قانون دیالک تیکی نفی نفی ( دیالک تیک پیوست و گسست) است.

مترجم)

 

جنی و مارکس

وقت زیادی را به بچه های شان اختصاص می دادند.

 

با صبر و حوصله به سؤالات شان جواب می دادند.

 

تقبل تکالیف را به آنان می آموختند.

 

آنها را در سنین کم

حتی

گام به گام

در  انجام کارهایی که امروزه خرده کاری های سیاسی و یا اکتیویته جامعتی نامیده می شوند، شرکت می دادند.

 

بدین طریق

احساس مسئولیت و مسئولیت شناسی دخترکان در حال رشد

را تقویت می کردند.

 

از دوستان و رفقا

در خانه مارکس همیشه با خوش رویی استقبال می شد.

 

مهمان مهم خانواده مارکس

در آن روزگار

ویلهلم لیبکنشت 

بود

که

در

همان نزدیکی ها سکونت داشت.

 

ویلهلم

وقتی که دیگر چیزی برای خوردن نداشت،

در خانواده مارکس،

رفع جوع می کرد.

 

ویلهلم

اما

اغلب

وقتی که برای بچه ها نه نانی در خانه بود و نه شیری،

کمک بخور و نمیری می کرد.

 

بهترین دوست خانواده جنی و مارکس

انگلس

 بود.

 

انگلس

اگر تیز بنگریم

بسان لنشن دموت

به خانوادا جنی و مارکس تعلق داشت.

 

دخترکان مارکس

انگلس

را

بسان پدر ثانی 

 دوست می داشتند

و

انگلس

همیشه

برای شان اسباب شادی های کوچکی را فراهم می آورد.

 

مارکس و انگلس

مثل دیگر سکنه راینلند

شوخ طبع 

بودند.

 

اما

علیرغم شرایط ذلتبار زندگی

برای مارکس و انگلس

خوش بینی و شعف زندگی

دست بالا داشت.

Ist möglicherweise ein Bild von Text „Mohr und Beneral ERINNERUNGEN AN MARX UND ENGELS“

ویلهلم لیبکنشت

راجع به سال های لندن

می نویسد:

«تنها درمانی که برای نیشخند فقر هست،

نوشخند است.

هرگز به اندازه بدترین  دوره عسرت نخندیده ایم.»

(«حاجی فیروز و ژنرال»، ص ۱۲۹)

 

(منظور لیبکنشت از حاجی فیروز، مارکس و منظورش از ژنرال، انگلس بوده است.

مترجم)

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر