۱۳۹۰ مهر ۳۰, شنبه

سیری در شعری از رهیاب (7)

درفش ما
رهیاب
برای کارگران پتروشیمی
مرداد ۱۳۸۷
سرچشمه:
مجله هفته
تحلیل واره ای از میم حجری

بیت نهم

• گر درفش ِ خصم ِ ما داغ و فریب و دار است
• ما درفشی از خودآگاهی فرا بنموده ایم

• مفاهیمی که شاعر برای مقایسه «ما»ی خود با دشمن در این بیت به خدمت می گیرد، عبارتند از «درفش»، «خصم»، «داغ»، «فریب»، «دار» و «خودآگاهی»

1
مفهوم «درفش»

• مفهوم «درفش»، همانطور که در آغاز این تحلیل واره گفتیم، علاوه بر پرچم پیکار، به دو معنی دیگر نیز بکار می رود:

1

• درفش از سوئی به سیخ آهنی نوک تیز با دسته چوبی اطلاق می شود که قشر کفشدوز توده های مولد و زحمتکش به کار می برد.

2

• همین درفش از سوی دیگر، به ابزار زجر و آزار و رنج نیز اطلاق می شود.

• ضمنا از تأمل انگیزی همین پدیده نیز به اختصار سخن گفتیم:
• اوبژکت مادی واحدی (درفش) با تغییر سوبژکت، فونکسیون کاملا متضادی کسب می کند:
• درفش از ابزار تولید مایحتاج مادی انسان ها (کفش) به ابزار زجر و آزار و رنج آنها بدل می شود.

• اندیشه ساده ای که بسان جن بازیگوش خردسالی کله را ترک گفته بود، بلافاصله جلوی چشمان از حیرت دریده بنی بشر کسب استقلال می کند، دم به دم رشد می یابد، نیرو می گیرد و به دست و پای کله مند اندیشنده می پیچد.

• آیا این حقیقت امر فقط و فقط در مورد درفش صادق است و یا عمومیت دارد؟

• آیا هر وسیله تولید در آن واحد جلوه گاه این دیالک تیک شگرف است؟

• اگر به جای درفش، خیش و خرمنکوب و گاو و گاوآهن و کوره پزخانه و کارخانه و غیره هم می بود، ما شاهد عرض اندام همین دیالک تیک می بودیم؟

• باید بگوئیم که متأسفانه، آری!

• وسایل و ابزار تولید بسته به اینکه در اختیار کدامین طبقه اجتماعی قرار داشته باشد، تغییر فونکسیون می دهد:
• از وسیله تهیه مایحتاج زندگی و نیل به آسایش و شادی به وسیله و ابزار زجر و رنج و آزار بدل می شود:
• همان وسایل بی زبان تولید که تحت مالکیت اشتراکی توده های مولد، وسیله تهیه نعمات مادی و معنوی و دست یابی به شادی و خشنودی است، با قرار گرفتن در دست طبقات انگل، در طرفة العینی تغییر فونکسیون می دهد و به ضد خود بدل می شود:
• به وسیله ای برای بهره کشی از انسان های فاقد وسایل تولید بدل می شود.
• به تعبیر ژرفتر به ابزار و آلات شکنجه و زجر و آزار طبقات مولد بدل می شوند.

• خنده دار و اندوهبار اما این حقیقت امر است که در آستانه قرن بیست و یکم حتی، کسانی از اردوگاه مالکان وسایل اساسی تولید می آیند و بی شرمانه ادعا می کنند که سرچشمه بدبختی ها نه سیستم سرمایه داری حاکم، نه سرمایه داران، بلکه فن و تکنیک، یعنی وسایل تولید است.

• این ادعا بظاهر همان شق دوم قضیه است که ما کشف کرده ایم:
• ابزار و آلات تولید در دست طبقات انگل به وسیله زجر و آزار و تحقیر توده مولد بدل می شوند.

• خوب اشکال کار کجا ست؟

• مگر ادعای واحدی می تواند هم حقیقت و هم دروغ باشد؟

• فرق حضرات با ما تنها و تنها بر سر ذکر و یا خودداری از ذکر همین مفهوم کوچک و بی دفاع «در دست طبقات انگل» است.

• واقعیت این است که خود وسایل تولید نیستند، که زهر و پادزهر همزمان اند، انگبین و شرنگ همزمان اند، بلکه فرم مالکیت بر وسایل تولید مسئله زا ست.


• فرم خصوصی مالکیت بر وسایل تولید سبب می شود که اقلیتی انگشت شمار، درست به برکت این مالکیت خصوصی به طرفة العینی کسب قدرت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیکی کند، اکثریت قریب به اتفاق بشریت را برده و سرسپرده خود سازد و حتی چه بسا جامعه و جهان را به قهقرای بربریت سوق دهد.

• و گرنه خود وسایل تولید، خود فن و تکنیک و کامپیوتر و غیره کماکان وسیله نیل به زندگی و زیبائی، شادی و خشنودی اند.

• راه نجات از ذلت نه تخریب وسایل تولید و برگرداندن جامعه و جهان به عهد عتیق، بلکه لغو مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید و برقراری مالکیت خلقی بر آنها ست.

• شاعر اما در این بیت، استفاده دیگرگونه ای از مفهوم «درفش» به عمل می آورد:
• او ظاهرا از مفهوم «درفش» استفاده سمبولیک می کند:
• درفش در قاموس رهیاب سمبلی است که دو اردوگاه متخاصم را از یکدیگر متمایز می سازد:
• تبیین تصویرمند این اندیشه عبارت از این است که ما دو خیمه گاه رو در رو را در نظر بگیریم که با دو درفش متفاوت متمایز شده اند:
• یکی از درفش ها بر «داغ و فریب و دار» استوار شده و دیگری بر خودآگاهی.

• ما وقتی می توانیم منظور شاعر را بهتر درک کنیم که به تحلیل این مفاهیم بپردازیم.


2
مفهوم «داغ»

• اردوگاه خصم «ما»ی رهیاب درفش خود را بر داغ استوار کرده است.

• منظور از مفهوم «داغ» چیست؟

• آیا شاعر خود به غنای این مفهوم ساده واقف است و یا اینکه این مفهوم خود را به او تحمیل کرده است؟

• جادوی کهربائی هنر شاید همین جا ست:
• هنرمند چیزی پدید می آورد که باید پدید آورد و بخش اعظم این تولید معنوی چه بسا به خود او تحمیل می شود.

• چه بسا خود شاعر از محصول کار خود بی خبر و یا با آن حتی بیگانه است.
• از این رو ست که ما به این نتیجه رسیده ایم که هنر در دیالک تیکی از آگاهی و خودپوئی تکوین می یابد.

1

• داغ از سوئی به معنی انگ و مهر است:
• برده داران برای بازشناسی برده های خود، آنها را داغکوب می کردند.

• در قصه عمو توم و غیره شاید بتوان این پدیده را به وضوح دید.

• حتی شاید امروز گاوداران امریکا برای بازشناسی گاوهای خود، به داغکوبی آنها اقدام کنند.

• شاعر با مفهوم «داغ» احتمالا همین رابطه برده دار و برده را ـ آگاهانه و یا ناخودآگاه ـ بر زبان می راند.

• درفش مبتنی بر داغ، درفش اردوگاه برده داران است، درفش طبقه ای است که همنوعان خود را به بهانه های کشکی و من در آوردی برده می کند، تحت استثمار و ستم قرار می دهد و خوار می شمارد.


2


• داغ اما از سوی دیگر نه برای بازشناسی مایملک خود، بلکه برای زجر و شکنجه و آزار توده ها به کار می رود.
• برای «تربیت» برده، رعیت یاغی فراری و دستگیر شده، پرولتاریای سرگردان در برهوت شهرها.

• مراجعه کنید به اقتصاد سایسی جوانشیر

3
مفهوم «فریب»

• شاعر با مفهوم «فریب» از روی دیگر مدال خصم طبقاتی پرده برمی دارد.
• اردوگاه خصم «ما»ی رهیاب، علاوه بر «داغ»، علاوه بر برده کردن مادی و استثمار نیروی کار برده ها، به «فریب» مبتنی است.

• منظور شاعر از مفهوم «فریب» چیست؟


• هر چیز هستی از ذره تا کهکشان میدان فرمانفرمائی دیالک تیک است.

• چیزی نمی توان یافت که از شر ضد خود در امان باشد.


• طبقه برده دار هرگز نمی تواند با توسل صرف به داغ و دار به برده کردن همنوعان خود نایل آید.

• با داغ و دار می توان مقاومت برده ای را شکست و سودای فرار از ملک ارباب را از کله او بیرون راند، ولی هرگز نمی توان او را به کار داوطلبانه در ملک اربابی واداشت.

• وجود هرگز بی جفت جدائی ناپذیر خود نبوده است و نمی توانست هم باشد:

• وجود همواره با جفت دیالک تیکی خود همراه و همبستر بوده است:
• وجود همواره با شعور در وحدت و «ستیز» همزمان است:
• دیالک تیک وجود و شعور
• دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی

• مفهوم «فریب» در این بیت شاعر، قالب دیگری برای مقوله «شعور» است.

• اکنون این پرسش پیش می آید که فریب دیگر چه نوعی از شعور است؟

• شعور عبارت است از انعکاس فکری خاص انسانی واقعیت عینی، بکمک سیستم عصبی مرکزی.

• شعور شامل کلیه فرم های انعکاس حسی و عقلی و مجموعه احساسات، عواطف و امیال انسانی، یعنی مجموعه فعالیت روانی انسان ها می شود.

• شعور چه ربطی به فریب دارد؟


• فریب یعنی شعور کاذب!

• فریب یعنی وارونه نشان دادن حقایق امور!

• مثال یاد شده از علمای بورژوازی نیز نوعی فریب است:

• گفتن این دروغ به توده های مولد و زحمتکش که باعث و بانی فلاکت تو وسایل تولیدی اند که در دست دارید، خود بهترین و اندیشیده ترین فریب است.

• فریب مورد نظر شاعر، که پایه درفش خصم «ما»ی اوست، شعور طبقاتی خصم است، شعوری است که بطور اوتوماتیک به «فریبی» برای «ما»ی رهیاب بدل می شود:
• شعوری است که برای طبقه ای وسیله رهائی از توفان بحران ها ست و برای طبقه دیگر، وسیله گمراهی و سرگردانی در گرداب بحران ها ست.

• دیری است که بورژوازی واپسین میلیاردها دلار هر ساله صرف اشاعه «شعور طبقاتی خویش» («فریب») می کند و هر روز به ترفندهای نامرئی و مستور جدیدی دست می یابد.

• آن سان که تمیز منادی شعور راستین از شعور کاذب، کار بسیار دشواری می گردد.

• گشتی چند ساعته در انترنت همان و آشنا شدن با یک میلیون حزب و سازمان و گروه و دسته و هسته کارگری همان.


• طبقه کارگر اگر نان ندارد بخورد، تا دلش بخواهد طرفدار سینه چاک جانباز دارد!


• شاید بهتر است بگوییم:

• چون طبقه کارگر یک میلیون حزب و دسته طرفدار دارد، نان ندارد بخورد.

• چون نان طرفداران سینه چاک فدائی طبقه کارگر را نیز نه بورژوازی خسیس سکه پرست، بلکه خود توده های مولد و زحمتکش باید بپردازند.



• بی خود نیست که فرزانه زحمت می گوید که طبقه کارگر هرچه بیشتر کار کند و هر چه بیشتر ثروت تولید کند، به همان اندازه فقیرتر و کمرخمیده تر و ضعیفتر می شود.

• شاید منظور رهیاب از «فرسودگی» در بیت زیر نیز همین منظور فرزانه زحمت بوده است:

• «گر چه ما ارّابه ی دهریم و بار ِ روزگار
• جملگی بر دوش ما رفته است و بس فرسوده ایم»

• در زمینه مفهوم «فریب» سخن بسیار است و در مجال این نوشته نیست.

• کسانی که یکسونگرانه فقط از استثمار مادی و «بی همه چیزی» مادی توده های مولد و زحمتکش داد سخن سر می دهند، فقط حقیقت نیم بندی را بر زبان می رانند.

• چون «بی همه چیزی» مادی توده های مولد و زحمتکش با «پاوپریسم» («بی همه چیزی») معنوی تمامت بشریت دست در دست و شانه به شانه می رود.

• ما در عصر جاهلیت مدرن بسر می بریم!

• و فاجعه نیز همین جا ست!

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر