۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

اگزیستانسیالیسم کاتولیکی (مسیحی) (1)

پروفسور هاینتس پپرله
برگردان شین میم شین

گابریل مارسل (1889 ـ 1973)
فیلسوف فرانسوی
نماینده اصلی اگزیستانسیالیسم مسیحی
آثار:
وجود و داشتن
راز وجود
سقوط عقل
فلسفه امید

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی به جریانی در فلسفه نوین کاتولیکی اطلاق می شود که ایمان ته ئیستی کاتولیسیسم را با تعالیم اگزیستانسیالیستی پیوند می دهد و بکمک آنها به توجیه ایمان ته ئیستی می پردازد.

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی که اغلب اگزیستانسیالیسم مسیحی نیز نامیده می شود، همانند اگزیستانسیالیسم بطور کلی، بمثابه انعکاس ایدئولوژیکی بحران عمومی سرمایه داری پا به عرصه وجود نهاده است.

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی ـ بلحاظ تاریخی ـ قبل از پیدایش اگزیستانسیالیسم ـ به معنی محدود کلمه ـ تشکیل شده است.

• گابریل مارسل ـ نماینده اصلی اگزیستانسیالیسم کاتولیکی ـ قبل از انتشار نخستین نوشتجات یاسپرس و هایدگر، قوانین اساسی طرز تفکر اگزیستانسیالیستی را مطرح ساخت و نوشته های خود در سال های جنگ جهانی اول را در کتابی بنام «مجله متافیزیک» منتشر ساخت که حاوی کلیه اندیشه های اصلی فلسفه او ست.
• (مجله متافیزیک، برای اولین بار در 1927 انتشار می یابد.)

• گابریل مارسل تحت تأثیر فلسفه حیات، فنومنولوژی، پراگماتیسم، اندیشه های شلینگ پیر، نیچه و آثار شعرائی از قبیل پروست، پگی، ریلکه ، البته بی خبر ازآثار کیرکگارد، برای اولین بار نظرات بنیادی اگزیستانسیالیسم را فرمولبندی کرد.
• مارسل را پیشاهنگ قطع رابطه صریح با سنت کلاسیک در فلسفه می دانند که یکی از شاخص های مهم و خودویژه اگزیستانسیالیسم محسوب می شود.
• روایت می کنند که او حتی حاضر بوده، استبداد سرتاسری بر مردم تحمیل کند، اگر برای جلب توجه عموم به مسئله حیات مشخص و قبل از همه حیات انسانی مشخص لازم باشد.

• اگزیستانسیالیسم کاتولیکی بعد از انتشار آثار یاسپرس و هایدگر تأثیراتی از آنها دریافت می کند و مارسل یاد آور می شود که ملاقاتش با یاسپرس برای او مهم بوده است.
• مارسل در توسعه اگزیستانسیالیسم تحت تأثیر ژان پل سارتر نیز بوده است، که بعدها وارد عرصه شد.

1

• مارسل برای مبارزه با نظرات آته ئیستی و نیهلیستی اگزیستانسیالیسم سارتر با «اگزیستانسیالیسم امید» به میدان آمد.

2

• بنظر مارسل موضوعات علوم و تفکر اصولا با موضوعات وجود و یا واقعیت یکسان نیستند.
• هستی و حیات هرگز از سوی علوم درک نمی شوند و همیشه در خارج از حیطه آنها می مانند.

3

• این نظر، برگشت رادیکال در فلسفه و جستجوی مدخل دیگری به واقعیت بیواسطه را الزامی می سازد که در «وقوف» و «تحت تأثیر قرار گرفتن و از سر گذراندن» زنده و بی واسطه یافته می شود.
• فلسفه می کوشد این «وقوف» و «تحت تأثیر قرار گرفتن و از سر گذراندن» را بمثابه موضوعات خود به مرحله شعور ارتقا دهد.
• فلسفه اما برای انجام این کار باید خود را ماهیتا تغییر دهد، یعنی خود را از قید و بند کلیه متدهای علمی و مقوله های تفکر که در درک چیزهای خارج توسعه می یابند، آزاد سازد و دریابد که فلسفه بمثابه سیستمی با نتایج عینی، دیگر امکان پذیر نیست.

4

• مارسل برای دمساز کردن خود با این تعریف، اعلام می کند که فلسفه ماهیتا یکی از امور تفکر سوبژکتیف است.

5

• مارسل از هرگونه سیستماتیزه کردن خود داری می کند و میان تفکر اندیشنده و تفکر اندیشیده صراحتا تفاوت قائل می شود و ضمنا فقط برای تفکر اندیشنده ارزش قائل می شود، زیرا تنها اینجا ست که متفکر «همیشه در راه» است.

6

• فرم ظاهری آثار مارسل با این تعریف مطابقت دارد:
• آثار او عمدتا از مطالب بی فرم و از هم گسسته تشکیل می یابند که در این میان خاطره نویسی، مقالات جسته و گریخته و بیش از 20 درام نقش مهمی بازی می کنند.

7

• مسئله حیات انسانی، یعنی مسئله اصلی متافیزیکی «من کیستم؟» نکته مرکزی فلسفه او را تشکیل می دهد.
• (مارسل، «عزت انسانی و دلیل حیاتی»، 1965، ص 30)

8

• از آنجا که دادن پاسخ علمی و تعریفمند به این مسئله ممکن نیست، فقط می توان با جمله پردازی به تشریح معنی حیات پرداخت:
• مارسل اینجا دو جفت متضاد «وجود» و «داشتن» را مورد استفاده قرار می دهد.
• «داشتن» یعنی آنچه که انسان به معنای دارائی دارد:
• ملک، اشیاء، ابزار کار، دوستان، اعضای حسی، محرکه های روحی، استعدادها، اندیشه ها و امثالهم.

• چون انسان ـ در تحلیل نهائی ـ هر آنچه را که دارد، می تواند بمثابه چیز خارجی درک کند، پس از کنار گذاشتن «داشتن» هر آنچه که می ماند، «وجود» و یا «حیات» نامیده می شود.
• از این رو «وجود» و یا «حیات» آن چیز خلاق است که «قابل بیان نیست» و هرگز نمی تواند مشمول مقوله «داشتن» شود.
• (این ادعای مارسل با ادعای یاسپرس مو به مو منطبق است که می نویسد: «حیات هر آن چیزی است که ابژکت نمی شود، سرآغازی است که من از آن به اندیشه و عمل آغاز می کنم.»)
• (یاسپرس، «فلسفه»، جلد اول، 1932، ص 15)

9

• این تعریف مارسل از حیات منفی محض است.
• از این رو ست، که او حیات را بمثابه یک «راز» قلمداد می کند.
• راز بدان معنی است که آن از فهم گریزان است.
• راز اما بدان معنی نیست که راه نفوذی بدان نیست.
• حیات در «وقوف» و «تحت تأثیر قرار گرفتن و از سر گذراندن» شخصی درونی، در کشش مستقیم و زنده خود را آشکار می سازد.
• وقتی انسان بطور درونی و روحی با دیگران، با وجود شخص گشته، با تو وارد تماس می شود، با عشق عریان من به خویشتن خویش مواجه می شود.
• همانطور که حیات انسانی تنها در رابطه شخصی مستقیم قابل درک است، به همانسان نیز وجودی که در مقابل سوبژکت قرار دارد، قابل درک خواهد بود.

10

• بنظر مارسل، وجود ماورای انسانی نیز وجود دارد، ولی علم را با مقولات و انتزاعات خود به غنای واقعی مشخص آن راه نیست.
• وجود ماورای انسانی تنها بکمک اعتقادی می تواند توسعه یابد که در ماهیت چیزها نفوذ کند (وجود «عرصه اعتقاد» است).
• اینجا نیز «معارف ایراسیونال واقعیت» اند که شناخت وجود را میسر می سازند.
• این امر ـ در نهایت امر ـ در مورد واقعیت وجودی خدا نیز صادق است.

11

• در تعیین واقعیت وجودی خدا تفاوت اساسی اگزیستانسیالیسم کاتولیکی با فرم های دیگر اگزیستانسیالیسم آشکار می گردد:

1

• سارتر ترانسندنس (وجود ماورای طبیعی) را رد می کند.

2

• یاسپرس ترانسندنس را قبول دارد، ولی مدعی است که راجع به ترانسندنس به معنای پانته ئیستی، ته ئیستی و غیره آن نمی توان اظهار نظر کرد.

3

• مارسل در این مورد، موضعگیری ته ئیستی روشن دارد.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر