اسماعیل خوئی
غزل
توانی کرد کاری کز فلاتی کوه برخیزد:
یاد مسعود جان احمدزاده و امیر پرویزِ جان
پویان
(سوم اردیبهشت ۱٣۹۰، بیدرکجای لندن)
سرچشمه :
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
تحلیلی
شتابزده از
مسعود بهبودی
·
توانی کرد کاری کز فلاتی کوه برخیزد:
·
خِرَد جان، چاره ای کن تا ز دل اندوه برخیزد.
·
به شادی خواری ار جانان نشیند با گرانجانان،
·
مرا خوشتر همانا آن که از تن روح برخیزد.
·
بگو سیمرغ را کافتاد رستم زخمگین از پای:
·
چه فرمایی که از جا زوتر (زودتر) این مجروح بر خیزد؟
·
یکی سونامی ی جاندار کُش در ره بُوَد، هشدار!
·
بگو تا، ناخدایی را، دگر ره نوح برخیزد.
·
خرافاتِ کهن ایرانِ ما را می کند ویران:
·
مگر، در پیشِ سیل اش، نسلِ نونستوه برخیزد.
·
خوشا فردای آزادی که ققنوسِ وطن ، در آن،
·
هم از خاکسترِ امروزِ خود، بِشکوه برخیزد.
·
چو این آتشفشان را بُغضِ دیرین در گلو ترکد،
·
به چشمِ خویش خواهی دید کز جا کوه برخیزد!
پس سرود
·
رفیقان جنگ نا هنگام کردند:
·
از این رو، خفتگان در خاکِ سردند.
·
چریکان را کنون هنگامِ کار است:
·
بگو مسعود و پویان باز گردند.
پایان
تلاشی در جهت تحلیل
این غزل
·
ما با اشعار اسماعیل خوئی اخیرا آشنا شده ایم و فقط تعداد
انگشت شماری از آنها را خوانده ایم.
·
برخی از آنها را هم تحلیل کرده ایم.
·
این غزل هم بلحاظ کمی و هم بلحاظ کیفی با اشعار پیشین
ایشان تفاوت دارد:
·
این غزل، شعر کوتاهی است در اوج زیبائی فرمال و ساختاری.
·
هدف ما تأمل در محتوای این شعر زیبا ست.
توانی کرد کاری کز فلاتی کوه برخیزد:
خِرَد جان، چاره ای کن تا ز دل اندوه برخیزد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
می توان کاری کرد که از فلاتی (زمین همواری) کوهی سر
برکشد.
·
بنابرین، خرد باید کاری کند که این ایدئال، رئال شود و دل
از اندوه تهی گردد.
·
در این بیت شعر، تشکیل کوه از فلات ایدئالیزه می شود.
·
کوه اما سمبل چیست؟
·
سمبل ترقی و توسعه ی جامعه؟
·
سمبل خیزش خلق؟
1
·
پاسخ به این پرسش، دشوار است.
·
چون پیش شرط پاسخ به این پرسش کشف جهان بینی و ایدئولوژی شاعر است.
2
·
شادی بخش اما این است که شاعر در عصر سیطره بلامنازع
جاهلیت مدرن و تاجگذاری لحظه به لحظه ی خردستیزی در مقیاس تمام ارضی، برای رهائی
از ذلت ملی دست به دامن خرد شده است.
·
اما کدام خرد؟
· خرد بی محتوا و توخالی که عرفان ـ به مثابه شعبه ای از
خردستیزی ـ گه بی رحمانه می کوبد و گه ریاکارانه می ستاید؟
·
خرد فراموش شده؟
·
خرد له و لورده و حک حرمت شده؟
·
باید در روند تحلیل این شعر به این پرسش خویش پاسخ
بیابیم.
به شادی خواری ار جانان نشیند با گرانجانان،
مرا خوشتر همانا آن که از تن روح برخیزد.
بگو سیمرغ را کافتاد رستم زخمگین از پای:
چه فرمایی که از جا زوتر (زودتر)
این مجروح بر خیزد؟
·
معنی تحت اللفظی:
·
اگر زیبارویان با مسرت و شادی همنشین پیران از نفس
افتاده می شوند، من ترجیح می دهم که از تن روح سر برکشد.
·
به سیمرغ خبر بده که رستم زخم برداشته و از پا افتاده و
راه حلی برای خیزش مجدد این مجروح بپرس.
·
شاعر اکنون سمبل های دیگری را تحت عناوین کلاسیک رستم و
سیمرغ وارد شعر می کند:
1
·
رستم و سیمرغ اما سمبل چیستند و کیستند؟
·
پیش شرط تعیین محتوای سمبل رستم و سیمرغ نیز کشف ایدئولوژی
شاعر است.
·
بسته به چند و چون ایدئولوژی شاعر می توان طیفی متنوع از
رستم ها و سیمرغ ها برشمرد.
2
·
اکنون خرد ظاهرا فراموش می شود و اسطوره پا به میدان می
نهد تا علاج درد کند.
·
شاید شاعر، سیمرغ را به یاری خرد از رمق افتاده در اوایل
دهه دوم قرن بیست و یکم می فرستد.
·
در عصری که خردستیزی یکه تاز بلامنازع میدان ها ست.
·
مگر چه ضرری دارد، اگر خرد هم یاوری از جنس سیمرغ بیابد.
یکی سونامی ی جاندار کُش در ره بُوَد، هشدار!
بگو تا، ناخدایی را،
دگر ره نوح برخیزد.
·
معنی تحت اللفظی:
·
توفان ویرانگری در راه است و برای نجات به ناخدائی از
جنس نوح نیاز هست.
·
شاعر اکنون سمبل سونامی و نوح را مطرح می سازد.
·
برای تعیین محتوای این سمبل ها هم باید به تحلیل شرایط اوبژکتیف
(عینی) ملی و بین المللی نایل آمد و هم به
ایدئولوژی شاعر وقوف داشت.
·
شاعر در این بیت، در هر صورت، از توفانی خبر می دهد که
صدای پایش را به گوش جان می شنود.
·
سؤال فقط این است که توفان و نوح مورد نظر شاعر چیست و کیست؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر