آذر و احسان طبری
طبری
لذا توضیح مى دهیم:
رفتار و رابطه نسبت به واقعیت و حقیقت
“واقعیت” یعنى آنچه که مستقل از ذهن ما و قائم بذات خود وجود دارد و بر حسب قوانین خویش سیر مى کند و هستى آن عینى است.
“حقیقت”
یعنى انعکاس درست و صحیح این واقعیت در اندیشه که عمل و تجربه صحت انطباق
آنرا وارسى مى کند.
این تصور طبری از حقیقت،
تصوری ماقبل مارکسیستی است:
طبری خیال می کند
که هر انعکاس (عکس اندازی) به اصطلاح صحیح و درست واقعیت عینی در آیینه ذهن و ضمیر بشری
(و نه در اندیشه بشری)
به معنی حقیقت است.
مثال:
درخت در آیینه ذهن و ضمیر بشر و شاید هم نبات و جانور
صحیح و درست منعکس می شود.
به همین دلیل
پرنده درخت شناس ماهری است
و
بر اساس درخت شناسی صحیح و درستش
در شاخه های درخت آشیانه می سازد، بی آنکه به حقیقت درخت واقف باشد.
میمون به محض دیدن ببر و پلنگ و شیر
از درختی بالا می رود و در صورت تعقیب توسط درنده ای
از درختی به درختی می پرد و جان از مهلکه به در می برد.
یعنی
درخت شناس ماهری است.
یعنی
درخت در آیینه ذهن و ضمیرش
صحیح و درست
منعکس می شود.
بدون اینکه میمون از حقیقت درخت با خبر باشد.
بشر همه روزه می بیند که خورشید در سفر است:
از شرق طلوع می کند و در غرب غروب.
زمین
مسطح و ساکن و ثابت است
و
نه کروی و متحرک هم به دور خورشید و هم به دور محور خود.
این انعکاس صحیح و درست اما نه تنها کمترین ربطی به حقیقت خورشید و زمین و حقیقت شناسی بشر ندارد، بلکه مطلقا باطل است.
این ضمنا بدان معنی است که با شناخت حسی (یعنی به مدد حواس پنجگانه)
نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد.
طبری
احتمالا
حقیقت را با «راست» و حقیقت پرستی (صداقت) را با راستگویی
عوضی می گیرد.
طبری
“حقیقت” یعنى انعکاس درست و صحیح این واقعیت در اندیشه که عمل و تجربه صحت انطباق آنرا وارسى مى کند.
طبری
معیار عینی برای تمیز حقیقت از باطل (و نه دروغ)
را
عمل و تجربه می داند.
طبری
این معیار را از متون مارکسیستی دارد.
طبری
مفهوم فلسفی و معرفتی ـ نظری بسیار مهم پراتیک را ساده لوحانه و سهل انگارانه به تجربه و عمل ترجمه می کند.
پراتیک
یکی از مهم ترین کشفیات مارکس و انگلس است.
پراتیک
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11454
پراتیک
هم
زادگاه اندیشه است
و
هم
محک مطمئن برای کشف صحت و سقم (حقیقت و بطلان) اندیشه است.
پراتیک
مفهومی فلسفی است و از تجرید خیلی چیزها
(آزمون، آزمایش، تجربه و عمل و کردوکار و کار و غیره)
تشکیل می یابد.
پراتیک
ضمنا
در دیالک تیک تئوری و پراتیک وجود دارد.
حافظ
هم
از این مفهوم ارجمند فلسفی (دیالک تیک تئوری و پراتیک) کم و بیش خبر داشته است و چند بار از آن استفاده کرده است:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود، هر که در او غش باشد.
پدر تجربه
ای دل
تویی،
اخر ز چه رو
طمع مهر و وفا از پسران می داری؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر