۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

سیری در افکار یغما گلروئی (4)


تحلیلی از شین میم شین  

دائمن جوجه می ‌کشن از یه مرغِ بی ‌نطفه که تو زندانه
مرغداریِ شعرشون امروز «خانه‌ ی شاعرانِ ایرانه»

·        شاعر در این بیت شعر از کسب و کار توده ای های کذائی پرده برمی دارد.
·        آنهم چه پرده برداشتنی!
·        بزعم شاعر، توده ای ها همه از دم جوجه کش اند.

·        اما منظور شاعر از جوجه کشی چیست؟

1
·        جوجه کشی معمولا به معنی جوجه پروری و مترادف با دامپروری است.
·        جوجه کشی به معنی فراهم آوردن شرایط مادی لازم برای تبدیل بیضه به جوجه و بعد تغذیه جوجه و تبدیل آن به مرغ است.
·        جوجه کشی و یا جوجه پروری فرمی از تولید مواد غذائی است.
·        شاید من ـ زور شاعر از جوجه، جوجه کمونیست و من ـ زور او از جوجه کشی، کمونیست پروری باشد.

·        «جوجه کمونیست» یکی از اصطلاحات صد در صد عیرانی و صدر در صد اصیل علمای صد در صد عیرانی اصیل ساواک بوده است.

·        اگر شعر شاعر را بازخوانی کنیم، خواه و ناخواه به همین نتیجه می رسیم:

2
توده‌ای‌ها هنوز هم هستن، با سبیلای استالینی‌شون
هر طرف باد می‌ره خم می‌شن، مثل فواره‌های تو میدون

سینه‌زن‌های مارکسیسم – لنینیسم، قاریانِ هنوزِ «سرمایه»
تاواریش‌های منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»

توده‌ای‌ها هنوز هم هستن، بی‌قرارِ دوباره دیده شدن،
پرن از عقده‌ی پلاسیده، مونده تو حسرتِ رسیده شدن

·        بزعم شاعر متخصص در توده ای شناسی، توده ای ها با توسل به ترفند های زیر جوجه کمونیست می پرورند:

الف
·         با سبیل های استالینی ‌شان

ب
·        با خم شدن فواره وار به هر طرف در تبعیت از جهت وزش باد

ت
·        با سینه‌ زدن‌ زیر علم مارکسیسم – لنینیسم

پ
·         با قرائت همچنان  و هنوزِ «سرمایه»

ث
·        با یاهوکشی عارفانه

ج
·        با علاقه به دوباره دیده شدن

ح
·        به مدد عقده‌ های پلاسیده

خ
·        به ترفند کشیدن حسرتِ رسیده شدن

3
دائمن جوجه می ‌کشن  

·        بزعم شاعر، توده ای ها جوجه کمونیست می پرورند.
·        بعد جوجه کمونیست ها را لو می دهند تا باز داشت شوند و به جرم جاسوسی به اجانب شکنجه و رسوا و تواب و اعدام شوند.
·        درست به همان سان که جوجه پس از استحاله به مرغ با تلاوت آیات مربوطه ذبح و کباب و جزغاله می شود و سر سفره شعرای عنگلابی تکه تکه و اطعام می شود.
·        تا در شکم حضرات به شعر بی شعور استحاله یابد و به خورد خلایق خرفت و خر داده شود.
·        گذار ماده به روح.
·        گذار مرغ بی شوق و شور به شعر تق و لق و بی شعور.

4
 دائمن جوجه می ‌کشن از یه مرغِ بی ‌نطفه که تو زندانه

·        جوجه کشی توده ای ها اما نه جوجه کشی معمولی و آدمی زادی، یعنی نه جوجه کشی از بیضه (تخم مرغ)، بلکه جوجه کشی از شخص شخیص مرغ است.

·        توده ای های قابله جوجه ها را از شکم مرغ های حامله  زنده زنده بیرون می کشند.
·        البته نه آن سان که جوجه کش های ضد توده ای بیرون می کشند:

5
 دائمن جوجه می ‌کشن از یه مرغِ بی ‌نطفه که تو زندانه
 
·        توده ای های جوجه کش جوجه ها را نه از مرغ نطفه دار، نه از مرغ آبستن، بلکه از مرغ باکره و بی نطفه بیرون می کشند.

·        مرغ توده ای ها در قاموس شعرای عنگلابی و صدر در صد اصیل عیرانی، به  مریم باکره بیشتر شباهت دارند تا به مرغ معمولی.
·         چون مریم باکره هم بدون داشتن شوهر، یعنی بدون نطفه در رحم، جوجه زاییده بود.
·        جوجه مسیحی زاییده بود.

·        جوجه مسیحی های آغازین هم در تحلیل نهائی جوجه کمونیست های آغازین بوده اند.

6
دائمن جوجه می ‌کشن از یه مرغِ بی ‌نطفه که تو زندانه

·        توده ای اما جوجه کمونیست ها را نه از هر مرغ باکره بی نطفه ی آزاد، بلکه از مرغ های باکره بی نطفه ای بیرون می کشند که در جهنم زندان  شاه و شیخ باشند و زیر عذاب الیم نمایندگان امریکا و خدا باشند. 

·        اکنون این سؤال مطرح می شود که من ـ زور شاعر از این استعاره چیست؟

7
 دائمن جوجه می‌کشن از یه مرغِ بی‌نطفه که تو زندانه

·        من ـ زور شاعر شاید این باشد که توده ای های کذائی از سابقه زندان توده ای های بی نطفه، یعنی عقیم، بی بو، بی خاصیت و بی اثر، برای فریب کودکان مردم بهره برمی گیرند.

·        اگر من ـ زور شاعر این باشد، بهتر است که حداقل به نوچه های الکن خود بگوید که چرا کسی حتی موئی از سر «مرغ های با نطفه» از قبیل   جلال آل احمد و احمد شاملو و امثالهم نکنده، ولی مرغ های بی نطفه توده ای ها را لت و پار و رسوا و سر به نیست کرده اند؟

ادامه دارد.

چاله ها و چالش ها (488)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
رضائی
پیامبری با شالِ سفید
من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام که
 معجزه اش: انسانیت،
 کتابش: مردم،
 و سخنش پایداری است.
 پیامبری که خدا از تماشای قد و بالای فهم او در پوست نمی گنجد.
می گویم:
 آنجا که مردانِ نام آورِ عرصه ی هیاهو به خانه ها خزیده اند،
یا مردانی که به تکه نانی و منصبی و منفعتی خود را خمیرِ حضرتِ نادوست کرده اند،
ظهور پیامبری از میان بانوان،
چه نمکین و شوق انگیز و بی اعوجاج است.
بانویی با شال سفید بر سر و انسانیتی عمیق در دل
و بُردی نافذ در کلام و پاهایی برای پیمودن و خسته نشدن.
محمد نوریزاد
تحلیلی از گاف سنگزاد 

من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام که
 معجزه اش: انسانیت،
 کتابش: مردم،
 و سخنش پایداری است.

·        این اولین جمله نوریزاد در این موعظه فاضلانه است.
·        ما برای آشنائی با جهان بینی نوریزاد و نون های هوراکش دور و بر نوریزاد، روی  مفاهیم او در همین جمله خم می شویم تا بلکه ببینیم که زیر کاسه نوریزاد ها چه نیمکاسه ای با چه «نان و شوربائی»  نهان شده است. 

1
من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام

·        فرم فرمولبندی این حکم (جمله) تئولوژیکی است.
·        از سرتاپای این فرمولبندی، طرز تفکر رایج در نظامات برده داری و فئودالی عربده می کشد.
·        برای اثبات صحت این استنباط به تحلیل دیالک تیکی آن مبادرت می ورزیم:

2
من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام

·        جمله حریف با واژه «من» شروع می شود.
·        باید هم شروع شود.
·        چون مفهوم «من» محبوب ترین، مطلوب ترین و متعالی ترین مفهوم در قاموس طرفداران فاشیسم و همشیره اش، فوندامنتالیسم است.
·        مفهوم «من» مقدس ترین  مفاهیم برای حضرات است.
·        این حاکی از آن است که من شخصی حضرات در کانون کاینات قرار می گیرد.
·        بالا تر از من حضرات معبودی نفس نمی کشد.


·        به همین دلیل است که واپسین اثر احمد شاملو تحت عنوان «در جدال با خاموشی» با «من» شاعر آغاز می شود، ادامه می یابد و پایانی نمی شناسد تا احیانا بپذیرد:  

من بامدادم
...
بامدادم من
...
من بامداد نخستین و آخرینم
هابیلم من
بر سکوی تحقیر
شرف کیهانم من
تازیانه خورده خویش
که آتش سیاه اندوهم
دوزخ را
از بضاعت ناچیزش شرمسار می کند
..
اما باید نعره ای برکشم
شرف کیهانم من
...
بامدادم آخر
طلیعه آفتابم آخر
..
نمی توانم زیبا نباشم
عشوه ای نباشم در تجلی جاودانه
چنان زیبایم من
که گذرگاهم را بهائی نابخویش (؟!)  آذین می کند
...
چنان زیبایم من
که الله اکبر
وصفی است ناگزیر
که از من می کنی
زهری بی پادزهرم در جلوه تو (؟!)
جهان اگر زیبا ست
مجیز (تملق، چاپلوسی) حضور مرا می گوید
ابلها مرد،
عدوی تو نیستم من
انکار تو ام.
....
«هی»  بر خود می زنم که در آخرین فرصت
هر آنچه می توانستم گفته باشم، گفته ام؟
نمی دانم.
این قدر هست که در آوار صدا
در لجه (ژرفترین جای دریا) غریو خویش
مدفون شده ام
و این
فرومردن غمناک فتیله ای مغرور را می ماند
در انباره پر روغن چراغش.  
 
·        این جفنگیات عادولف حاکی از آنند که او اعجوبه ای بالاتر از خلق و خلایق و خدا ست.
·        چون الله اکبر هم به عنوان تملق گوئی (... مالی)  برای عادولف بر زبان مؤمنین عیرانی و عنیرانی رانده می شود.

3
من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام

·        نوریزاد بنا بر این اعتراف، به درگاه پیامبری سر فرود آورده است.
·        حیرت انگیز اما این است که در این میان، سنتی تئولوژیکی آشکارا شکسته می شود.
·        چون معمولا کسی که پیامبر می تراشد، هرگز «به پیشگاه پیامبر خود تراشیده ی خود سر فرود» نمی آورد.
·        برای اینکه پیامبر هر کسی هم که باشد، عبد و بنده و برده و نوکر و غلام و مأمور مطیع و حلقه به گوش او ست.
·        معبودی که در پیشکاه عبد خود سر تعظیم فرود آورد، عملا خود را زیر علامت سؤال قرار می دهد.

·        به همین دلیل باید از خود پرسید که دلیل این چرخش و تجدید نظر خدایان جدید در سنت دیرین خویش چیست؟

4
من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام

·        پارادوکس وارگی این ادعا هم همین جا ست:
·         نوریزاد در این اعتراف خویش، دوئالیسم دیر آشنای فراز و فرود، معبود و عبد، ارباب و نوکر، آمر و مأمور  را به شکل دوئالیسم پیامبر و پیرو بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فراز (معبود، ارباب، پیامبر) می داند.
·        خدائی که پیامبر می تراشد، عملا از اریکه قدرت الهی خویش پایین می آید، پیامبر خودتراشیده را بسان بتی از پله های اریکه قدرت بالا می برد و به جای خود می نشاند و سپس در پیشگاه آن سر فرود می آورد.
·        در این صورت دوئالیسم خدا و پیامبر وارونه می شود.
·        اما چرا و به چه دلیل؟

·        این چرخش و تجدید نظر و وارونه سازی شاید به دلایل مختلف باشد؟

5
 من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام که
 معجزه اش: انسانیت،
 کتابش: مردم،
 و سخنش پایداری است.

·        اولین دلیل نوریزاد در زمینه پیامبرتراشی شاید تلاشی باشد در جهت اثبات خداوارگی خویش.
·        چون پیش شرط پیامبرتراشی خداوارگی است.
·        چون فقط خدا می تواند رسولی را تعیین کند و با رسالتی مکتوب در «کتابی»  به جان خلایق خرفت و خر بیندازد.

6
من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام که
 معجزه اش: انسانیت،
 کتابش: مردم،
 و سخنش پایداری است.

·        دومین دلیل نوریزاد در زمینه پیامبرتراشی شاید تلاشی در جهت تبلیغ مؤثر تر نیات طبقاتی خویش باشد:
·        چون در سنت همه خدایان است که نیات خود را بطور غیر مستقیم و بطرز باواسطه به گوش خلایق می رسانند:
·        یعنی نیات الهی خود را به هر زبانی که دانند و خواهند در لوحی و یا کتابی فرمولبندی می کنند و به عنوان رسالت به زیر بغل رسولی می دهند و بسان بلائی آسمانی بر سر خلایق معصوم و مظلوم آوار  می کنند.

·        نوریزاد اگر خودش بگوید که چه نیات طبقاتی در سر دارد، شاید کمتر مؤثر افتد.
·        به همین دلیل مصلحت در آن می بیند که رسولی بتراشد و با رسالتی بفرستد.

7
 من در این نوشته به پیشگاه پیامبری سر فرود آورده ام که
 معجزه اش: انسانیت،
 کتابش: مردم،
 و سخنش پایداری است.

·        این شیوه نگارش نوریزاد اما ما را به یاد قصه آفرینش حوا و آدم بدست جبرئیل و به فرمان خدا می اندازد:
·        خدا پس از دمیدن روح در کالبد حوا و آدم در مخلوق خود نظر می افکند و محو زیبائی مخلوق خود می شود و بی اختیار لب به ستایش می گشاید.

·        این ضمنا در طبیعت هر مولدی است که شیفته بی قرار مولود خود، یعنی محصول کار خود گردد.

·        ستایش خدا از حوا و آدم درست به همان سان بوده که ستایش نوریزاد از پیامبر خودتراشیده خود بوده است.

·        در متن موعظه نوریزاد نیز روح تئولوژیکی ـ قرآنی همین واکنش الهی احساس می شود:
·        نوریزاد در ادامه همین موعظه، دگم موسوم به «فتبارک الله احسن الخالقین» را در فرم دیگری بر زبان می راند:

پیامبری که خدا از تماشای قد و بالای فهم او
در پوست نمی گنجد.

·        اگر در این جفنگ به جای خدا، نوریزاد را بگذاریم، مسئله روشن تر می گردد:
·        نوریزاد عملا دوئالیسم خدا و حوا و آدم را به شکل دوئالیسم نوریزاد و پیامبر سپید شال بسط و تعمیم داده است.
·        یعنی به ستایش از مخلوق خود پرداخته است.

·        سر فرود آوردن نوریزاد در مقابل پیامبر سپید شال همان فتبارک الله احسن الخالقین خدای کذائی است.
·        نه کمتر و نه بیشتر.

ادامه دارد.