۱۳۹۰ تیر ۹, پنجشنبه

انقلاب 1952 مصر و درس هائی از آن (3)

علی آلنگ
تأثیر انقلاب 1952 بر تحولات 60 ساله خاورمیانه از جمله ایران

III
کانال سوئز، بحران و انقلاب

• از ابتدای تفوق بر حکومت نیمه فئودالی شاه فاروق یکی‌ از پروژه ‌های استراتژیک « شورای فرماندهی انقلاب» احداث «سد اسوان» بر روی رودخانه نیل در جنوب مصر بود.
• این پروژه در صورت انجام موفقیت آمیز خود هم می ‌توانست الکتریسیته مورد نیاز بخش بزرگی‌ از مصر را بخوبی و بمقدار کافی‌ تولید کند و هم وضعیت نا هنجار کشت و کار آن منطقه را به سرعت بهبود بخشد.
• تامین تمامی بودجه سنگین این طرح از عهده دولت نوپای مصر خارج بود.

• در شروع کار آمریکا و انگلیس با تخصیص وام‌هایی‌ به مبلغ ۵۶ و ۱۴ میلیون دلار وارد میدان شدند.

• اما بانک جهانی‌ هم در همان زمان با پیشنهاد تخصیص وامی برابر با ۲۰۰ میلون دلار و با شرط داشتن کنترل بر بنیادهای مالی‌ مصر امکان دست اندازی بر دستاورد‌های انقلاب را ممکن ساخت.

• و بدین ترتیب امپریالیسمی که از در رانده شده بود به آرامی از پنجره وارد کشور شد.


• هنگامی که ناصر به عنوان رهبر کشوری مستقل جمهوری خلق چین را در سازمان ملل متحد برسمیت شناخت، امپریالیست ‌ها بناگهان ادامه پرداخت وام به دولت وی را متوقف کردند!

• این اقدام «تنبیهی» و عجولانه با واکنش فوری و قاطع ناصر روبرو شد و وی کانال سوئز را از آن تاریخ ملی‌ اعلام کرد.
• کانال سوئز تا آن زمان در ید شرکتی فرانسوی - انگلیسی بود که اداره مرکزی آن در پاریس قرار داشت.
• امپریالیست‌ ها ملی‌ شدن کانال سوئز را «قدمی‌ خطرناک» و «گستاخانه» خواندند.
• آنها به اینگونه اقدامات استقلال طلبانه باور نداشتند.
• در عین حال بر این امر نیز وقوف کامل داشتند که تاثیرات چنین اقدامی می‌تواند موقعیت امپریالیست‌ های متجاوز را در کشور‌های تحت سلطه با خطرات جدی مواجه سازد.
• اقدام شجاعانه جمال عبد الناصر نه‌ تنها در مصر بلکه در تمام کشور‌های عربی‌ با استقبال توده ‌های تحت ستم مواجه شد.

• وی حالا دیگر رهبر شایسته و بلا منازع اعراب در تمام کشور‌های عربی‌ تلقی می شد.


• اما سران مرتجع و دست نشانده شیخ نشین های عربی‌ و حکومت کودتایی و وابسته شاه ایران از آن بسردی استقبال کردند.

• با این اقدام ناصر امپریالیست های فرانسه و انگلیس برای حفظ حاکمیت خود در منطقه و بر کانال سوئز مصر را به مقابله نظامی تهدید کردند.
• آمریکایی‌ ها که به تازگی با کودتایی نظامی حکومت ملی‌ دکتر مصدق را سرنگون کرده بود، حضور‌شان در مرکز چنین بحرانی‌ مشهود نبود.
• امپریالیسم فرانسه نیز در پی‌ از دست دادن حاکمیت خود در سوریه و لبنان بقصد اشغال نظامی مراکش و الجزیره با آن کشورها وارد رویارویی نظامی شده بود.
• انگلیسی‌ها هم پیشاپیش با در اختیار داشتن لشگری ۴۰ تا ۵۰ هزار نفری پیرامون کانال سوئز به افزایش و گسترش نیروهای اشغالگر خود مشغول شدند.
• شورای فرماندهی مصرامکان قریب الوقوع تجاوز به مصر را به همه «برادران عرب» و «آزاده گان جهان» اطلاع داد.

• حال دیگر خطر خرد شدن انقلاب نوپای مردم مصر زیر ماشین نظامی امپریالیسم انگلیس کاملا محسوس بود.


• واکنش فوری اتحاد شوروی مبنی بر ارسال نیروهای کمکی‌ و داوطلب به منطقه بمنظور دفاع از انقلاب مصر و نیز اعلام رسمی‌ و مشخص جمهوری خلق چین مبنی‌ بر فرستادن ۳۰۰۰۰۰ نفر نیروی داوطلب به مصر ناگهان چون آب سردی بر کوره داغ جنگ طلبی‌های امپریالیسم ریخته شد و بدین ترتیب امپریالیست ها از انجام چنین تجاوزی بکلی باز ماندند.


• عقب نشاندن امپریالیسم جنگ افروز انگلیس در آن تاریخ همچنین به مثابه پایان دوران «حاکمیت مشروع» آنان بر منطقه و کانال سوئز بود.
• در عین حال که خطر سرکوب انقلاب از خارج دفع شده بود، کوشش‌های انگلیس در جهت سرنگونی دولت انقلابی‌ از داخل ادامه یافت.

• تلاش خزنده انگلیس برای تشکیل جبهه ضد انقلاب متشکل از کارگزاران و نظامیان برکنار شده رژیم سابق، محافلی از اخوان المسلمین و فئودال‌های خلع ید شده از آن جمله بود.

• تلاشی که تا بازگشت دوباره و برقراری حکومت ضد انقلاب متوقف نگردید.

• پس از مرتفع شدن بحران سوئز و خطر بروز جنگی تجاوز کارانه، جنب و جوش‌های آشکار توده ای در منطقه علیه امپریالیست ها و حکومت‌ های دست نشانده بچشم می‌ خورد و شخص جمال عبد الناصر نیز بعنوان رهبر جهان عرب بشمار می رفت.

• در این میان دو کشور سوریه و مصر تلاش می کردند با تشکیل جمهوری متحد عربی‌ بسوی آنچه که «اتحاد ملل عرب» نامیده می شد، حرکت کنند.
• اما «اتحادیه» مربوط به این دو کشور در عمل فراتر از گسترش بازار مصر در سوریه پیش نرفت و در سال ۱۹۶۱ نیز در پی‌ وقوع کودتایی در سوریه این کشور از اتحاد ذکر شده خارج شد.
• تا آن لحظه دول امپریالیستی نیز تمامی همکاری‌ های مالی‌ و اعتباری خود را با مصر بکلی قطع کرده بودند و همزمان با آن دولت ناصر نیز سطح همکاری‌ های خود را با اتحاد شوروی بالاتر ‌برده بود.

IV
جنگ 6 روزه (1967)


• دول امپریالیستی پس از عقب نشینی قشون‌های شان از بسیاری نقاط منطقه، انجام ماموریت‌های سابق خود را به دولت دست نشانده اسرائیل واگذار کردند.
• حمایت همه جانبه مالی‌ و نظامی از دولت اشغالگر اسرائیل، تجهیز آن به مدرن ‌ترین سلاح‌های جنگی و آموزش قشون مختلف آن برای انجام مأموریت‌های جنگی آینده، سازماندهی و گسترش سرویس‌های اطلاعاتی‌ جاسوسی و آموزش جاسوسان نفوذی آن از جمله پروسه‌ های بدون توقف سیاست تهاجمی امپریالیست‌ها در این چهار چوب شد.
• دولت نظامی اسرائیل جنگ شش روزه را با حملاتی غافلگیرانه و صاعقه وار علیه کشور‌های عربی‌ از جمله مصر آغاز کرد.

• این حملات بر خلاف ادعاهای اسرائیل و دول امپریالیستی نه‌ دارای خصلت « دفاعی» بود و نه‌ بنا بر «ضرورتی» بود که پیش آمده بود.

• شیوه تجاوز، دقت و سرعت عمل آن بیانگر نقشه‌ای تجاوز کارانه بود که از مدت‌ها پیش توسط کارشناسان و ژنرال‌ های جنگی با دقت طرح ریزی شده بود.

• بمباران پایگاهای نظامی و فرود گاه ها، منهدم کردن هواپیماها در باند فرودگاه ها، فلج کردن توان دفاعی مصر و در پی‌ آن تصرّف «صحرای سینا» از جمله ضربات مهلکی بود که به ناسیونالیسم عرب و نیز انقلاب مصر فرود آمد.
• سست شدن اعتقاد ملت‌های عرب به آنچه که در آن زمان «پان عربیسم» نامیده می شد، بتدریج راه را بر «اندیشه جانشین» که برخی‌ جامعه شناسان غربی آن را «پان اسلامیسم» نام نهادند، باز می کرد.

• شکست در جنگ و از دست دادن صحرای سینا جمال عبد الناصر را با روحیه ‌ای در هم شکسته و تسلیم شده به قرائت استعفای خود از طریق « رادیوی ملی‌ مصر» واداشت.

• تاثیر فوری قرائت این استعفا چنان بود که میلیون‌ها نفر در کشورهای دیگر غیر از مصر هم سراسیمه به خیابان‌ها ریختند و با فریاد‌های « مبارزه تا مبارزه! » «ثوره، ثوره حتی النصر!»

• خواستار ابقای ناصر در پست خویش و ادامه کارزار شدند.

• پس از شکست سنگین نظامی از اسرائیل و از دست دادن صحرای سینا، چنین واکنش گسترده‌ای از توده‌های مردم را می توان برگ زرینی در تاریخ معاصر مصر بحساب آورد.

• واکنشی که در دوره ‌ای بسیار بحرانی‌ بوقوع پیوست و روحیات از دست رفته را تا حدود زیادی به متن مبارزات توده‌ها باز گردانید.

• جمال عبد الناصر دو سال و اندی پس از این حوادث، در سال ۱۹۷۰ بدرود حیات گفت.

• مراسم تشییع جنازه وی با شرکت حدود هفت میلیون نفر به یکی‌ از کم نظیر‌ترین و عظیم ‌ترین تظاهرات در تاریخ مصر مبدل شد.
• مردم بدین ترتیب با رهبر خود وداع کردند، وداعی که به شهادت تاریخ فی‌ الواقع، وداع با انقلاب نیز بود.

• سال های پایانی حکومت ناصر نشانه سمت و سوی دیگری از سیاست گذاری‌ ها بود.
• تدوین قوانین جدید، تجدید نظر در برخی‌ رفرم‌ها و طرح گفتگوهای مبهم در مورد «سوسیالیسم عربی» و «سوسیالیسم انسانی» نشانه حرکات‌ مشکوک تازه ‌ای بود که در ورای آن ضد انقلاب نقابدار مصر در تکاپوی سازماندهی خود بود.
• ضد انقلابی که سرانجام با سرکردگی انور سادات پا به میدان گذاشت و در پایان نیز به دیکتاتوری فاسد و وابسته حسنی مبارک انجامید.

ادامه دارد
ویرایش متن از دایرة المعارف روشنگری است.

انقلاب اکتبر و رهائی زنان (2)

مارکسیسم و مسئله زنان
سوزانه زون
برگردان میم حجری

بنا بر تحلیل مارکس، میان مسئله زنان و مسئله اجتماعی عام، میان انقلاب سوسیالیستی و رهائی زنان پیوند ناگسستنی وجود دارد.
اگر جنبش زنان تنها در چارچوب انقلاب سوسیالیستی می تواند پیروز شود، پس «پرولتاریا نیز نمی تواند به آزادی کامل دست یابد، اگر در راه رهائی کامل زنان مبارزه نکند.» (لنین)

• با پیدایش صنعت بزرگ، زنان برای اولین بار، بطرزی توده ای وارد روند تولید شدند.

• «به محض اینگه ماشین نیروی بازو را زاید نمود، به وسیله ای برای بکارگیری کارگران فاقد زور بازو و فاقد توسعه و تکامل جسمی کافی، اما با اعضائی چالاکتر و چابکتر بدل شد.
• از این رو، کار زنان و کودکان به اولین واژه کاربست کاپیتالیستی ماشین مبدل گردید»، مارکس در شاهکار خود تحت عنوان «سرمایه» نوشت.

• بدین طریق کارگر زن بسان کارگر مرد «آزاد» تلقی شد.
• «آزاد» به دو معنی:

1

• اولا به مثابه شخص، آزاد در تملک نیروی کار خویش به عنوان تنها کالائی که در اخیتار دارد.

2

• ثانیا آزاد و مجرد و رها از هر چیز دیگر که برای مادیت بخشیدن به نیروی کار خویش لازم دارد.»

• اما کاپیتالیسم در رابطه با ارزش نیروی کار زنان، مناسبات موجود مبنی بر نقش اجتماعی تابعه زنان را به خدمت گرفت.

• تا همین امروز در این وضع تغییری رخ نداده است:

• زنان در کاپیتالیسم کمتر از مردان مزد می گیرند.

• زیرا بنا بر ایدئولوژی حاکم، محتوای اصلی زندگی زنان در خانواده است، در کنار کودکان است، در کار خانگی است.


• از این رو، مرد رسما به عنوان نان آور خانواده محسوب می شود و زن فقط قدری «افزون بر آن» در می آورد.


• یکی از اشتباهات زیانبار جنبش فمینیستی که از سال 1970 در آلمان فدرال و اطریش توسعه یافت، عدم توجه کافی به تئوری مارکسیستی ایمانسیپاسیون زنان بوده است.

• زیرا بنا بر تحلیل مارکس، میان مسئله زنان و مسئله اجتماعی عام، میان انقلاب سوسیالیستی و رهائی زنان پیوند ناگسستنی وجود دارد.

• اگر جنبش زنان تنها در چارچوب انقلاب سوسیالیستی می تواند پیروز شود، پس «پرولتاریا نیز نمی تواند به آزادی کامل دست یابد، اگر در راه رهائی کامل زنان مبارزه نکند.» (لنین)

• در این دیالک تیک، نه تنها اهمیت مسئله زنان برای پراتیک انقلابی نشان داده می شود، بلکه علاوه بر آن، بعد فلسفی عمیقی آشکار می گردد، که مارکسیسم برای ایمانسیپاسیون زنان بمثابه جزئی از ایمانسیپاسیون عام انسانی قائل می شود.

• زیرا درک مارکسیستی از انسان ـ به مثابه موجودی اجتماعی ـ فاتحه بلندی بر هر درکی می خواند که زن را بمثابه موجودی «طبیعی» بلحاظ بیولوژیکی تثبیت یافته تلقی می کند.

به همین دلیل، ستم بر زنان، نه مسئله جنسیتی، بلکه مسئله ای تاریخی است و مثل هر مسئله تاریخی دیگر قابل حل و قابل تغییر است.

ادامه دارد

دیالک تیک منفرد (خاص) و عام (1)

ویلهلم ویندلباند (1848 ـ 1915)
فیلسوف، استاد دانشگاه آلمانی
نماینده نئوکانتیانیسم و فلسفه ارزش

منفرد
پروفسور دکتر گونتر کروبر
برگردان شین میم شین

• منفرد عبارت است از آنچه که بطور مشخص، بلحاظ کمی و کیفی معین و بلحاظ مکانی محدود و تک به صورت شیئی، روندی، خصیصه ای و یا رابطه ای وجود دارد.

• منفرد را نمی توان بطور مفهومی کاملا درک کرد.
• آن را فقط می توان با نامگذاری معینی مستقیم یا غیرمستقیم نشان داد.

• (چرا؟
• سیبی را می توان در دست داشت و به عنوان سیب منفردی تلقی کرد.
• اگر سیب را بلحاظ مفهومی بر زبان بیاوریم، انواع مختلف سیب را به خاطر شنونده خطور خواهد داد:
• سیب سرخ، سیب زرد، سیب کوچک، سیب متوسط، سیب شیرین، سیب ترش و الی اخر را.
• یعنی سیب عام را.
• سیب منفرد فقط تا زمانی بلحاظ مفهومی منفرد است که مورد اشاره مستقیم و یا غیرمستقیم قرار گیرد.
• مترجم )

• منفرد در رابطه دیالک تیکی متقابل با خاص و عام قرار دارد.
• خاص در مقابل عام به مقام منفرد تنزل و در مقابل منفرد به مقام عام ارتقا می یابد.

• (مثال:
• سیب در سیستم مختصات میوه و سیب، منفرد است، در سیستم مختصات سیب و سیب سرخ، عام است.
• سیب از این رو می تواند خاص تلقی شود که بلحاظی منفرد و بلحاظی دیگر عام است.
• مترجم )

• به قول لنین، «منفرد تنها در پیوندی می تواند وجود داشته باشد، که به عام رهنمون می شود.»

• به عبارت دیگر منفرد نمی تواند در خارج از پیوند کلی (یونیورسال) و مستقل از پیوند کلی وجود داشته باشد.
• عام اما فقط در منفرد و به برکت منفرد وجود پیدا می کند.

• منفرد می تواند در توسعه خویش به عام بدل شود:

مثال اول

• مثلا در جهان ارگانیسم ها، تغییرات ژنتیک (موتاسیون) نخست در افراد منفرد پدید می آیند.
• وقتی بعدها در کشمکش با محیط زیست مفید بودن خود را نشان دادند، براساس انتخاب طبیعی بتدریج به خصیصه کلی گونه و نوع موجودات زنده (عام) بدل می گردند.

مثال دوم

• اقتصاد کالائی در فرماسیون اقتصادی ـ اجتماعی برده داری و فئودالی منفرد است.
• اما در روند توسعه جامعه بشری به کاپیتالیسم، اقتصاد کالائی (منفرد) به عام بدل می گردد.

• مقوله منفرد با مقولات تصادف و نمود (پدیده) در رابطه قرار دارد.

• مراجعه کنید به دیالک تیک ضرورت و تصادف، دیالک تیک نمود و بود (دیالک تیک پدیده و ماهیت)

• منفرد به مثابه پدیده مشخص در قیاس با عام و قانون امری تصادفی است.

• نئوکانتیانیسم (ویندل باند، ریکرت و غیره) ادعا می کند که دو نوع اصلی از علوم وجود دارد:

1

• علوم نوموته تیکی، مثلا علومی از نوع علوم طبیعی که با قوانین سر و کار دارند و در صدد درک عام اند.

2

• علوم ایدیوگرافیکی، مثلا علومی از نوع علم تاریخ و امثالهم که کارشان فقط توصیف منفرد است و باید هم باشد.

• این نوع تقسیم بندی دلبخواهی ارزش علمی ندارد، زیرا دیالک تیک عام و خاص و منفرد در مورد طبیعت و جامعه به یکسان معتبر است.

• عدم توجه به دیالک تیک منفرد، خاص و عام منجر به تحریف ایدئالیستی ـ ذهنی و بویژه پوزیتیویستی رابطه میان منفرد، خاص و عام می شود.

1
ایدئالیسم ذهنی و مقوله منفرد

• ایدئالیسم ذهنی فقط برای منفرد که به کمک ادراک حسی قابل درک است، حق حیات قائل می شود.

2
پوزیتیویسم و مقوله منفرد

• ایدئالیسم ذهنی در فرم خاص خود، یعنی در فرم پوزیتیویسم، یا عام را به درجه منفرد تنزل می دهد و یا با استفاده از واژه های معینی آن را به تعداد بیشماری از افراد منفرد محدود می سازد.

• مراجعه کنید به پوزیتیویسم

• پوزیتیویسم که فقط برای مشخص، منفرد و به اصطلاح چیزهای واقعا موجود حق حیات قائل می شود، قادر به توضیح چند و چون پیدایش مفاهیم عام و احکام قانونی نیست و نمی تواند به این پرسش پاسخ دهد، که به چه دلیل احکام علمی که براساس مفاهیم، احکام و تئوری های عام تدوین می شوند، در پراتیک روزمره صحت و اعتبار خود را نشان می دهند.

• اگرقوانین عام، مفاهیم عام و غیره فقط جمع بندی های مفهومی راحت طلبانه از معارف منفرد ما راجع به چیزها، پدیده ها و سیستم های منفرد می بودند، آنگاه دیگر استنتاج منطقی ناشناخته با اتکاء بر شناخته امکان پذیر نمی گردید.

• پوزی تیویسم بر پایه های سست بنا شده و در برابر انتقاد تاب مقاومت ندارد.

• اگر عام فقط واژه ای است که برای بیان انبوهی از اوبژکت های فیزیکی و غیره به کار می رود، پس حداقل این واژه باید خصلت عام داشته باشد، چرا که بیشتر از بقیه واژه ها مطرح می گردد و واژه های منفرد مطروحه نیز باید تمثیلی از این واژه به اصطلاح «عام» باشند.


3
اهمیت درک دیالک تیک منفرد و عام

• درک درست نقش منفرد و رابطه دیالک تیکی میان منفرد و عام نه تنها بلحاظ معرفتی ـ نظری وعلمی، بلکه بلحاظ عملی و سیاسی اهمیت شایانی دارد.

• منفرد را باید نه نادیده گرفت و نه معنی و اهمیت آن را مورد انکار قرار داد.

• مراجعه کنید به دگماتیسم

4
رویزیونیسم و دیالک تیک منفرد و عام

• رویزیونیسم تمام توجه خود را فقط و فقط معطوف منفرد می سازد.
• چنین کاری در عمل، سیاست و اقتصاد به پرکتیسیسم (عملگرائی)، بی پرنسیپی و بی لیاقتی در تخمین و درک پیوندهای کلی و خطوط توسعه عام منتهی می شود.

• مراجعه کنید به عام، خاص، پرکتیسیسم

پایان

«فنومنولوژی روح» هگل و مارکسیسم (1)

هگل و مارکس در جمهوری خلق چین

«فنومنولوژی روح» هگل و مارکسیسم
راین هاردت یلین
سرچشمه: توپوس
خدمات بین المللی به تئوری دیالک تیکی
برگردان شین میم شین


• هدف از این مقاله نشان دادن همانندی ها و تفاوت ها میان «فنومنولوژی روح» هگل و «انتقاد از اقتصاد سیاسی» کارل مارکس بکمک روابط زیرین است:

1

• دیالک تیک پراتیک و تئوری

• مراجعه کنید به به دیالک تیک پراتیک و تئوری

2

• دیالک تیک منفرد و عام

• مراجعه کنید به دیالک تیک منفرد (خاص) و عام

3

• دیالک تیک پدیده و ماهیت

• مراجعه کنید به دیالک تیک نمود و بود (دیالک تیک پدیده و ماهیت)

4

• دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

• مراجعه کنید به دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

بخش اول
دیالک تیک پراتیک و تئوری

1
همانندی ها میان هگل و مارکس

• هگل و مارکس هر دو بر آنند که تئوری سرچشمه پراتیک نیست، بلکه برعکس، پراتیک سرچشمه تئوری است.
• برای هگل و مارکس، مقوله ها عبارتند از اعمالی که با تکرار میلیون ها باره در شعور انسانی خصلت براهین بدیهی به خود گرفته اند.

• مولدین مقوله ها به نوبه خود، در چارچوب (عمل) باواسطه تاریخی ئی عمل می کنند که تفکر و کنش آنها را پیشاپیش ساختاربندی کرده است.


• در تشکیل این چارچوب اما خود آنها نیز سهیم اند، حتی اگر بدان واقف نباشند.


• مقولاتی نیز که در چارچوب یاد شده وجود دارند و بطور بیواسطه مستقل از پراتیک و تغییرناپذیر جلوه می کنند، به مثابه فراورده های عمل انسانی افشا می شوند.

• (مراجعه کنید به جان اونایل، انتقاد و یادآوری، 1979، ص 29 ـ 35)

• مفهوم پراتیک بدین طریق ـ برخلاف تصور رایج که در تاریخ فلسفه نیز ته نشین می شود ـ وسعت چشمگیری کسب می کند:
• واقعیت بطور مکانیکی جدا از تفکر انسانی جلوه گر نمی شود (پیوند واقعیت با تفکر پاره نمی شود)، بلکه تفکر به مثابه جزء لایتجزا، ضرور و بی چون و چرای واقعیت از وضوح گذرانده می شود.

• در این میان، فرم های معرفتی ماقبل عقلی از قبیل بیواسطگی و عمل ناآگاهانه (هگل، فنومنولوژی روح، 1988، ص 24) از روند شناخت (معرفت) تجزیه نمی شوند، بلکه پیش شرط آن تلقی می شوند و به مثابه جزئی از آن در اصل پذیرفته می شوند. (هگل، فنومنولوژی روح، 1988، ص 24، اوتو مورف، تاریخ دیالک تیک در اقتصاد سیاسی، ص 40 و 79 )


• اصل موسوم به «آنها نمی دانند، ولی انجامش می دهند!» (کلیات مارکس و انگلس جلد 23، ص 79)، در آثار هگل و قبل از همه در اثر او تحت عنوان «فنومنولوژی روح» نیز اعتبار دارد. (هگل، ص 261، گئورگ لوکاچ، هگل جوان، 1954، ص 550)

• اینجا، روح تجاربی را که در تاریخ نوعیت انسانی گرد آورده، (بکمک توسعه انواع معینی از شعور) بلحاظ زمانی کوتاهگشته و بلحاظ فلسفی تغلیظ یافته، یکبار دیگر از آن خود می کند (می فهمد) و بدین طریق به ساختار نا شناخته خود آگاهی کسب می کند. (هگل، ص 22)

• همین اصل در مورد تحلیل مارکس از شیوه اقتصاد کاپیتالیستی نیز صادق است:
• انسان ها در سطوح مولکولی، کالاهای خود را بر طبق نقشه و نظم برای بازار، تولید می کنند.
• تمامت روند تولید ـ اما ـ بدون نقشه و نظم، توأم با هرج و مرج صورت می گیرد و علیرغم آن، از نظم نا شناخته ای به نام قانون ارزش تبعیت می کند. (جان اونایل، ص 40)

2
تفاوت ها میان هگل و مارکس

• میان هگل و مارکس در رابطه با تئوری و پراتیک، تفاوت هائی نیز وجود دارد.

• هگل تقدم پراتیک بر تئوری را بالاخره فقط بطور مشروط برسمیت می شناسد:

• او به این نتیجه نهائی می رسد که پراتیک (نهایت مند) نارسائی هائی دارد که تنها در دانش مطلق (یعنی در تئوری) می توانند از بین بروند.

• مارکس اما برعکس، به تدوین وضوح سیستماتیکی و متدیکی ئی به مثابه پیش شرط هر پراتیک موفق (به عنوان تفکر مداخله گر کوشا) کمر می بندد.


ادامه دارد

۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

انقلاب اکتبر و رهائی زنان (1)

اولمپ دو گوژ (ماری گوژ) (1748 ـ 1793)
Olympe de Gouges
Marie Gouze
انقلابی، طرفدار برابرحقوقی زنان، نویسنده، نمایشنامه نویس روشنگری فرانسه
مؤلف بیانیه حقوق زنان و شهروندان زن (1791)
بازداشت در دوره ترور روبسپیر، محاکمه و به جرم دگراندیشی به اعدام بوسیله گیوتین محکوم شد.

انقلاب اکتبر و رهائی زنان
سوزانه زون
سرچشمه: انجمن
کمونیستی دانشجویان اطریش
http://www.comunista.at
برگردان میم حجری

کار کمونیستی و یا کار سیاسی در میان زنان دربرگیرنده کار تربیتی بزرگی در میان مردان است!
ولادیمیر ایمیچ لنین

پیشگفتار

• در 8 مارس سال 1917، هزاران زن به مناسبت روز بین المللی زن در خیابان های پطروگراد دست به تظاهرات زدند.
• همانطور که پراودا گزارش داده بود، نه فقط زنان کارگر، بلکه «توده های زن» به میدان آمده بودند.

• توده های زن خیابان ها را تحت تسخیر خود قرار داده بودند و ترامواها را مجبور به توقف کرده بودند.

• خروش نیرومند زنان در فضا پیچیده بود:
• برپا رفیقان!

• سیل خروشان زنان به کارگاه ها و کارخانه ها می ریخت و کارگران را با خود به خیابان می برد.

• (تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی، جلد دوم، ص 726)

تظاهرات زنان افتتاح عملیات مبارزاتی نیرومند کارگریت پطروگراد بود که به اعتصاب عمومی منتهی شد.
• 8 مارس 1917 اولین روز انقلابی بود که بساط تزاریسم را از صحنه جهان جارو کرد.

1
زنان در میدان مبارزه طبقاتی

• خروج زنان در فوریه سال 1917، همانقدر کمتر تصادفی بود که نقش فعال آنان در انقلاب کبیر اکتبر:
• انقلاب کبیری که اولین دولت کارگران ـ دهقانان جهان را در تاریخ بشر پی افکند.

• زیرا زنان ـ به قول آگوست ببل به سال 1875 ـ «ستمکشانی اند» که با امید «پایان دادن بر ستم برخویشتن و یا تسهیل ستم بر خویشتن به پیش رانده می شوند.
• ولی در هر جنبش بزرگ نقش خاص خود را بازی می کنند.»

• علیرغم همه اسطوره ها و پیشداوری ها، زنان در شورش های بردگان، در جنگ های دهقانی و در انقلاب فرانسه اثبات کرده اند که روحیه پیکار، شهامت و عزم جزم در انحصار مطلق مردان نیست.

• گزارشات به میراث مانده از جنگ های دهقانی آلمان (1525) از مبارزات واحدهای مسلح به چنگک زنان خبر می دهند.
• رهبری واحدهای زنان در آلشتت را اوتیلیه فون گرسن ـ همسر توماس مونتسر کشیش سلحشور انقلابی ـ بدست داشته است.

• «دهقانزن نامداری به نام مارگاریت شوارتس از بوکینگ در تهییج هنرمندانه توده های دهقانی، در اخطار و هشداردهی مستمر به آنان و در تحکیم شجاعانه عزم جزم دهقانان برای مبارزه در راه آرمان رهائی نظیری در میان مردان نداشته است.»


• دهقانان و تهیدستان مبارز نیز به مناسبات دیگری نسبت به زنان و کودکان گرایش داشته اند.
• این حقیقت امر را می توان در مطالبات دهقانان در زمنیه آزادی ازدواج، حراست از خانواده، حفاظت از زنان بچه دار بی همسر و زنان شوهر مرده به آشکارا مشاهده کرد.

• حتی لغو قانونی طلب شد که موجب پایمال شدن حقوق کودکان نامشروع می گردید.


• درک درجه انقلابی بودن این درخواست را می توان از این حقیقت امر دانست که در بسیاری از کشورهای کاپیتالیستی هنوز این مطالبه دهقانان برآورده نشده است.

• در اطریش به اصطلاح «مدرن» تازه در سال 1971 با هزار مصیبت و زحمت این مطالبه برآورده شد.

• انقلاب بورژوائی با شعار «آزادی ـ برابری ـ برادری» شعله ور شد.
• «طرح تولیدی آزاد از امر و نهی حکومت مطلقه، بازاری آزاد، مولدینی آزاد و برابر، اندیشه آزادی و برابری سیاسی، اخلاقی و اجتماعی را پدید آورد.
• آیا تعجب خواهد داشت، اگر جسورترین زنان بورژوازی این اندیشه را به نوبه خود بر آزادی و برابری جنسیت ها منتقل کنند؟»
• (ارنست بورنه من، زنان اگر تنها باشند، ضعیف اند! 1976)


• در سال های انقلاب فرانسه زنی به نام اولمپ دو گوژ «بیانیه حقوق زنان» را منتشر ساخت.
• در این بیانیه برای اولین بار در تاریخ ، برابرحقوقی زنان طلب می شود.


• پس از به قدرت رسیدن بورژوازی امید زنان برآورده نشد.
• بلکه برعکس.

اولمپ دو گوژ پای گیوتین

تا همین امروز، زنانی که با شهامت و از خودگذشتگی خارق العاده در راه احراز حق انتخابات زنان و حق ورود آنان به آموزش و پرورش مبازه می کردند، به مثابه هیولا جلوه داده می شوند و یا با توسل به هر وسیله ممکنه مورد استهزا و تمسخر قرار می گیرند.

ادامه دارد

جنگ های دهقانی

جنگ های دهقانی آلمان
موسوم به (انقلاب توده های عوام)
ویکی پیدیا
برگردان شین میم شین

• جنگ های دهقانی آلمان به خیزش های دهقانی در مناطق آلمانی زبان در جنوب آلمان (آلمان جنوبی، تورینگن، اطریش و سوئیس) اطلاق می شود.

• دهقانان برای نخستین بار مطالبات 12 ماده ای خود را فرمولبندی می کنند که جزو اولین فرمولبندی های حقوق بشر و حقوق آزادی در اروپا محسوب می شود.


• قیام دهقانان در منطقه شواب، فرانک و تورینگن در سال 1525 و در منطقه ساکسن در سال 1526 سرکوب می شود.


• قبل از جنگ های دهقانی آلمان، خیزش های دهقانی در مجارستان، انگلستان و سوئیس صورت گرفته بود.


مطالبات 12 ماده ای دهقانان از هر دو سو (یعنی هم از سوی طبقه حاکمه و هم از سوی دهقانان) بوسیله اعلامیه ها به اطلاع عموم رسانده می شد.

مراجعه کنید به اثر فریدریش انگلس، تحت عنوان جنگ های دهقانی

پایان

جنگ های دهقانی و مطالبات دهقانان

مطالبات 12 ماده ای دهقانان آلمان در سال 1525
«12 ماده ممینگن»
ویکی پیدیا
برگردان شین میم شین

• این مطالبات 12 ماده ای را دهقانان در سال 1525 در ممینگن در مقابل دولت شواب اعلام داشتند:

ماده اول

• هر انجمن روستا باید حق انتخاب کشیش خود را و در صورت تخلف کشیش، حق عزل او را داشته باشد.
• کشیش باید مسیحیت را با صدای بلند و با صراحت تبلیغ کند و چیزی بدان نافزاید.
• زیرا در انجیل آمده که تنها از طریق ایمان حقیقی می توان به خدا رسید.

ماده دوم

• اجر کشیش باید از ده درصد بزرگ (بهره مالکانه) پرداخت شود.
• مازاد باید میان فقرای روستا پخش شود و یا برای مالیات جنگی صرف شود.
• ده درصد کوچک باید لغو شود.
• زیرا این نه بر طبق قانون الهی، بلکه بر طبق قانون بشری است.
• برای اینکه خدا حیوانات را برای بشر خلق کرده است.

ماده سوم

• رسم تاکنون بر آن بوده که ما را رعیت بنامند.
• اما عیسی مسیح با اهدای خون ارزشمندش ما را آزاد کرده، همه را، خواه رعیت و خواه ارباب ـ بدون استثناء.
• از این رو، ما بنا بر آیات انجیل آزادیم و می خواهیم آزاد باشیم.

ماده چهارم

• برادرانه نیست و با کلام خدا ناسازگار است که توده های تهیدست حق شکار حیوان و پرنده و صید ماهی نداشته باشد.برای اینکه خدا پس از خلق انسان، حق برخورداری از پرنده در هوا و ماهی در آب را به او داده است.

ماده پنجم

• اربابان چوب و هیزم جنگل ها و بیشه ها را تحت تملک خصوص خود در آورده اند و وقتی توده تهیدست چوب و هیزم لازم دارد، باید به دوبرابر قیمت بخرد.
• از این رو، کلیه چوب ها و هیزم ها که خریده نشده اند (یعنی کلیه جنگل ها و بیشه ها که اربابان تحت تملک خود دراورده اند) باید به مالکیت انجمن روستا در آید تا مردم مایحتاج خود را بر طرف کنند.

ماده ششم

• بیگاری روز به روز افزایش می ابد.
• بیگاری باید حد و اندازه داشته باشد و بر طبق فرمان خدا باشد که در زمان پدران ما بوده است.

ماده هفتم

• بیگاری برای اربابان نیز باید از حد مقرره تجاوز نکند.

ماده هشتم

• در صورتی که محصول آنقدر نباشد که بتوان از ان بهره مالکانه پرداخت، باید مورد بازرسی اربابان قرار گیرد و بهره مالکانه پائین آورده شود تا دهقان دست خالی به خانه نرود.
• برای اینکه برای هر کاری باید مزدی انتظار داشت.

ماده نهم

• جرایم دادگاهی روز به روز افزایش می یابند.
• دهقانان نه به سبب جرم مرتکبه، بلکه به میل حضرات مجازات می شوند.
• بنظر ما مجازات باید بر طبق قانون مکتوب صورت گیرد و نه بنا بر میل این و آن.

ماده دهم

• مراتع و مزارع متعلق به انجمن روستا از سوی اربابان تصاحب شده اند.
• ما خواهان برگشت آنها به مالکیت انجمن روستا هستیم.

ماده یازدهم

• مالیات بر ارثیه باید لغو شود تا کودکان بی پدر و زنان بی همسر به بی آبروئی در مقابل خالق و خلق نیفتند.

ماده دوازدهم

• اگر ماده ای از مواد دوزاده گانه با فرامین الهی ناسازگار باشد، در صورت اقناع مورد صرفنظر قرار خواهد گرفت.
• همه موادی که تا کنون به ما تحمیل شده اند باید درجا لغو و بی اعتبار شوند.

پایان

۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی (1)

سعدی
شین میم شین

1
دیالک تیک خوبروئی و مستوری

حکم
• چو مستور باشد زن و خوبروی
• به دیدار او، در بهشت است شوی

• سعدی در این حکم، دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به شکل دیالک تیک خوبروئی و مستوری (پارسائی) توسعه و تعمیم می دهد.
• دیالک تیک زیبائی و مستوری بودن زن شرط سعادت دنیوی شوهر است.
• زن در فرهنگ فئودالی تا حد اشیاء تنزل می یابد و تحقیر می شود.
• به نظر سعدی، زن اگر مستور و زیبا باشد، خانه برای همسرش به بهشت مبدل خواهد شد، ولی اگر زن زیبا و یا پارسا نباشد، زندگی برای مرد به دوزخ بدل خواهد شد.

• دیالک تیک زن و مرد اما فقط از زن تشکیل نمی یابد.
• علت اینکه سعدی برای مرد هیچ معیار فرمال و محتوائی تعیین نمی کند، باید در نقش تعیین کننده مرد در نظام اجتماعی بنده داری ـ فئودالی باشد.
• در جوامعی که این صورت بندی ها تار و مار شده اند و مناسبات تولیدی سرمایه داری یکه تاز میدان است، عناصر روبنائی از این قبیل به حیات نکبت بار خود همچنان و هنوز ادامه می دهند و از زن همچنان خوبروئی و مستوری طلب می شود و زن کماکان تحت فشار و سرکوب بربرمنشانه قرار می گیرد.
• این پدیده از جانسختی شعور اجتماعی حکایت می کند.
• شعور اجتماعی کهنه در این جور موارد، حتی صدها سال پس از تغییر وجود اجتماعی مختص به خود، به ایفای نقش بازدارنده و ارتجاعی خویش ادامه می دهد.

• از این رو ست که برای روشنگری انقلابی آلترناتیوی وجود ندارد.

• مرد در قاموس سعدی از خودمختاری، آزادی و استقلال عمل و اندیشه بی حد و حصر برخوردار است.
• ولی زن فاقد همه حقوق فردی و اجتماعی است.
• مستوری زن به معنی تعلق انحصاری و مطلق او به شوهر است.
• زن در فلسفه سعدی به مثابه یک شیئ، یک اوبژکت در نظر گرفته می شود.
• مرد ـ به مثابه سوبژکت خودمختار ـ زن را در اختیار می گیرد و بر طبق میل و هوس خویش با آن رفتار می کند.


• مرد می تواند زن را در صندوقخانه پنهان کند و حتی منت بر سر او بگذارد و فلسفه بافی کند که هر خردمندی جواهرات خود را در جائی قائم می کند.

• اما جواهر تلقی کردن زن،
به معنی اهانت به انسانیت زن است.

• به معنی تحقیر زن است.
• به معنی تنزل دادن زن تا درجه چیزها و جمادات است.
• به معنی انکار انسانیت زن است.
• به معنی نفی آزادی و خودمختاری زن است.

• بدین طریق زن حتی نازلتر از جانوران قلمداد می شود و در بهترین حالت کاریکاتوری از گوساله زرین موسی را به خاطر می آورد.
• سعدی ـ بلحاظ فلسفی ـ زن را انسانیت زدائی می کند.

• جامعه سعدی ششصد سال بعد از او علیرغم وقوع انقلابات مشروطه و سفید کسوت نکبتبار فئودالیسم را به زحمت از تن برمی کند، وارد مرحله تولید کالائی و نظام اجتماعی سرمایه داری می شود و نه تنها زن، بلکه همه چیز مادی و معنوی را شیئیت می بخشد، چیز تلقی می کند.

• بهشتی که سعدی فئودال مآبانه نصیب مرد می کند، بهشتی سوبژکتیف، مجازی و مشروط است.

• به محض اینکه زن خوبروئی و مستوری خود را از دست دهد، بهشت به جهنم بدل می شود و سعدی دنبال زن نو برای مرد می گردد.

• بهشت موعود سعدی بهشتی موقتی، وابسته و مشروط است و فی نفسه اصلا بهشت نیست.


حکم
• ببرد از پریچهره زشتخوی
• زن دیوسیمای خوش طبع، گوی

• سعدی اکنون برای توضیح همه جانبه زن، دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به اشکال دیالک تیک چهره و خوی، دیالک تیک پری و دیو، دیالک تیک خوش و زشت و دیالک تیک سیما و طبع توسعه و تعمیم می دهد و از ترکیب آنها به فرمولبندی دیالک تیک پریچهره زشت خوی و دیوسیمای خوشطبع می پردازد و نقش تعیین کننده را از آن دیوسیمای خوشطبع می داند.

• این تکرار همان حکم غلط و نادرست زیر است، که ضمنا حاوی هسته معقولی است.

• صورت زیبای ظاهر هیچ نیست،
• تا توانی سیرت زیبا بیار

• این ادعا که صورت زیبای ظاهر (فرم نمودین) هیچ و سیرت زیبا (محتوای ماهوی)، همه چیز است، حکمی متافیزیکی و ضد دیالک تیکی است، که محتوای ماهوی را مطلق می کند و فرم نمودین را هیچ می شمارد.


• این حکم دارای هسته معقولی است و آن اینکه در دیالک تیک فرم نمودین ومحتوای ماهوی ـ در تحلیل نهائی ـ نقش تعیین کننده از آن محتوای ماهوی ست.
• قصد سعدی هم در واقع تأکید مؤکد بر این حقیقت امر است.

• سعدی پیشاهنگ تفکر مفهومی (دیسکورسیو) در قرون وسطی است.

• سعدی ششصد سال پیش از انگلس و مارکس به کشف دیالک تیک عینی هستی دست می یابد.

• او از مفاهیم متضاد، سلاح دیالک تیکی برائی برای استدلال و اثبات صحت احکام خود تعبیه می کند، ولی به سبب وابستگی طبقاتی و ایدئولوژیکی به نظام بنده داری و فئودالی گاهی آن را تخریب می کند.
• او برای تأکید بر اهمیت سیرت نسبت به صورت، دیالک تیک عینی ـ واقعی صورت و سیرت را از هم می گسلد، سیرت را مطلق می کند و صورت را دور می اندازد.

• او با این کار به قهقرای متافیزیکی (ضد دیالک تیکی) سقوط می کند و به دست خود چشمان خود را از کاسه سر بیرون می آورد و خود را کور و کودن می کند.

• او در حکم فوق الذکر «زن دیوسیمای خوشطبع» را بر زن «پریچهره زشتخو» ترجیح می دهد.


• هر دو زن مورد نظر سعدی ایدئالیزه شده، انتزاعی، ترکیبی از افراط و تفریط و غیر واقعی اند.


• زن دیوسیما چهره دیو دارد و مظهر نهایت زشتی است و ضمنا خوشطبع است.


• حتی خود سعدی، به مثابه معلم ریاکار اخلاق، حاضر نخواهد بود با چنین موجودی یک لحظه روزگار بگذراند و حافظ او را حتی به صدها فرسنگی خود راه نخواهد داد.


• اگر دلیلی بر این ادعا می خواهید غزلیات حضرات را زیر ذره بین تحلیل بگذرانید:

• محتوای واقعی این غزلیات جز صورت پرستی، جز وصف زیبائی ظاهری دلبر و حرکت و نشست و برخاست و ناز و عشوه فروشی و می ریزی او نیست.

• ما این جنبه ها را درتحلیل غزلیات سعدی و حافظ مورد بررسی قرار خواهیم داد.


• از سوی دیگر سعدی و حافظ برای دست یافتن بر آستان زن «پری چهره زشتخو» از روی جسد خود و خرد خود می گذرند.

• برای آنها تنها چیزی که اهمیت دارد و از مطلقیت بی چون و چرا برخوردار است، پریچهرگی است، نه خوی و خصال نیکو.

حکم
• سفر عید باشد بر آن کد خدای
• که بانوی زشتش بود در سرای

• در خرمی بر سرائی ببند
• که بانگ زن از وی برآید بلند

• سعدی در این حکم، دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به شکل دیالک تیک زشتی و خوشخوئی بسط و تعمیم می دهد و برای تأکید مؤکد بر نقش تعیین کننده محتوای ماهوی (خوشخوئی) به خدمت می گیرد.
• محتوای ماهوی (خوشخوئی) برای سعدی و بدرستی به معیار معیارها بدل می شود.
• زشتی و زیبائی اما مفاهیم انتزاعی، نسبی و غیرقابل تعریف دقیق اند.

• کسی می تواند در جائی، برای انسانی با سن و سال معین، با طرز تفکر و زیبائی شناسی معین، با معیارهای ارزشی معین، در زمان معین، در حال و هوای طبیعی و اجتماعی و روحی ـ فردی معین، زیبا جلوه کند و در شرایط دیگر زشت.

• سعدی معیار عینی برای تمیز زن زشت از زن زیبا، زن خوشخو از زن بدخو ارائه نمی دهد و نمی تواند هم ارائه دهد.

• اکنون هفتصد سال پس از مرگ سعدی، کنسرن های سکس زیباترین و خوشخوترین زنان و مردان را عرضه می کنند.

• زنان و مردانی که هیچ خردمندی نمی تواند حتی «قدمی و دمی» همراه آنها شود و بر خلاف رهنمود سعدی باید از دست شان حتی از کره زمین فرار کرد.

• چون این موجودات به ظاهر زیبا و خوشخو همه جا حضور دارند، در کوچه، خیابان، ایستگاه قطار، ایستگاه اوتوبوس، در تاکسی، بر روی تاکسی ها و اتوبوس ها و قطارها، بر پلاکات ها، بر در و دیوار، در تلویزیون، رادیو، مجلات، روزنامه ها.


حکم
• شبی رفته بودم به کنجی فراز
• به چشمم در آمد سیاهی دراز

• تو گفتی که عفریت بالقیس بود
• به زشتی نمودار ابلیس بود

• در آغوش وی دختری چون قمر
• فرو برده دندان به لبهاش در

• سعدی در این حکم، دیالک تیک خیر و شر را به شکل دیالک تیک خدا و ابلیس، دیالک تیک زیبائی و زشتی و دیالک تیک سپیدی و سیاهی بسط و تعمیم می دهد.
• او از انسان سیاه پوست با لحن اشراف فئودال، بنده دار و دربار سخن می گوید.
• تار و پود کلام او به زهر نژادپرستی آلوده است.
• او با همین لحن فئودالی در باره زرتشتی ها، مسیحیان و یهودی ها نیز سخن می گوید.

• سعدی در هیئت انسان سیاه پوست، نه انسان، بلکه شبح سیاه درازی می بیند، که به «عفریت بالقیس» شباهت دارد و از زشتی نمودار «ابلیس» است.
• سعدی را هر رژیم هومانیستی باید به خاطر تبعیض نژادی به محاکمه کشد و درملأ عام محکوم کند، تا عبرتی برای نژادپرستان انسان ستیز باشد.

• این طرز نگرش سعدی فرق چندانی با طرز نگرش فاشیست های آلمانی، ایتالیائی و نژادپرستان آمریکائی و آفریقای جنوبی ندارد.

• کسی که هزاران دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی را به شکل دیالک تیک صورت و سیرت (و معنی و مغز) بسط و تعمیم می دهد، صورت را هیچ می شمارد و سیرت و معنی و مغز را همه چیز قلمداد می کند، اکنون رنگ پوست انسانی را بهانه تنزل او تا درجه عفریت و ابلیس و هیولا قرار می دهد :

• صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
• تا توانی سیرت زیبا بیار

• توصیف حکیم قرون وسطی از زن سفید پوست شنیدنی است:
• «در آغوش وی دختری چون قمر»

• سفیدی پوست، همان و بدل شدن به ماه زیبا، همان.
• پس منظور از هیچ بودن صورت زیبای ظاهر چیست؟

ادامه دارد

سیری در جهان بینی حکیم طوس (7)

ابوالقاسم فردوسی
323 (329) ـ 411 هجری
(935 ـ 1020) میلادی
تحلیل واره ای از شین میم شین

شاهنامه
بخش چهارم
گفتار اندر آفرینش عالم

• ز راه خرد بنگری اندکی
• که مردم به معنی چه باشد، یکی

• مگر مردمی خیره خوانی همی
• جز این را نشانی ندانی همی

• تو را از دو گیتی برآورده‌ اند
• به چندین میانجی بپرورده ‌اند

• نخستین فطرت، پسین شمار
• توئی، خویشتن را به بازی مدار

• شنیدم ز دانا دگرگونه ز این
• چه دانیم راز جهان آفرین

• نگه کن سرانجام خود را ببین
• چو کاری بیابی از این به گزین

• به رنج اندر آری تنت را روا ست
• که خود رنج بردن به دانش، سزا ست

• چو خواهی که یابی ز هر بد رها
• سر اندر نیاری به دام بلا،

• نگه کن بدین گنبد تیزگرد
• که درمان از اوی است و ز اوی است درد

• نه گشت زمانه بفرسایدش
• نه آن رنج و تیمار بگزایدش

• نه از جنبش آرام گیرد همی
• نه چون ما تباهی پذیرد همی

• از او دان فزونی، از او هم شمار
• بد و نیک نزدیک او آشکار

حکم چهارم
• ز راه خرد بنگری اندکی
• که مردم به معنی چه باشد، یکی

• مفاهیمی که فردوسی در این حکم بکار می برد، عبارتند از «نگریستن از راه خرد»، «چه بودن مردمی» و «یکی»

1
مفهوم «یکی»

• منظور حکیم طوس از مفهوم «یکی» کدام است؟

• آیا منظور او این است که اگر با چراغ خرد در پی کشف معنی انسان باشی، در آن صورت، فقط در ان صورت «شاگرد اول» (Number one) هستی؟


• بنظر حکیم طوس، اگر حدس ما درست باشد، شرط دست یابی به معنی آدمی، تفحص و تحقیق بکمک خرد است.


• پس خرد عالی ترین محکمه تاریخ است.


• این همان کلامی است که غول های بورژوازی آغازین در آغاز طلوع عصر جدید بر زبان خواهند راند.


• مراجعه کنید به خرد در تارنمای دایرة المعارف روشنگری.

• بدون خرد کشف معنی چیزها محال است.
• این نظر صریح حکیم طوس است.

• همین موضعگیری معرفتی ـ نظری فردوسی را با مواضع معرفتی ـ نظری نمایندگان بورژوازی واپسین از پوپر تا هایدگر و امثالهم مقایسه کنید و به عمق فاجعه پی ببرید.


کارل پوپر (منطق تحقیق ص 3)

• کردوکار محقق علوم عبارت است از جمله سازی و یا ساختن سیستمی از جمله ها و کنترل سیستماتیک آنها.

• محقق علوم تجربی باید بویژه به ساختن فرضیه ها و تئوری ها مبادرت ورزد و از طریق مشاهده و آزمایش آنها را به محک تجربه زند.

• منظور به اصطلاح «بزرگترین متفکر قرن بیستم» ساختن جملات دلبخواهی است که باید بنا بر معیارهای معینی از قبیل «عاری از تناقض بودن» سرهم بندی شوند.
• اما از آنجا که جملات یاد شده باید دلبخواهی باشند، به قول کارل پوپر، «غربال کردن» آنها، دستچین کردن آنها لازم می آید:
• «متد کنترل انتقادی بعدی، یعنی غربال کردن تئوری ها، بنظر ما همواره به شرح زیر خواهد بود:
• جملات مبتنی بر پیشگوئی بی دلیل، جرقه های ذهنی، فرضیه ها و سیستم نظری موقتی باید با یکدیگر و با جملات دیگر مورد مقایسه قرار گیرند تا معلوم شود که میان آنها چه رابطه منطقی برقرار است.» (پووپر، «منطق تحقیق» ص 7)

• فردوسی هزار سال پیش، از متفکران کذائی بورژوازی واپسین و معاصر، هزار سال جلوتر بوده است.

2
مفهوم «یکی»

• شاید منظور فردوسی این بوده که اگر با چراغ خرد در صدد تفحص و تحقیق راجع به معنی انسان باشی، به یگانگی انسانی پی می بری.

• منظور از یگانگی انسانی اما کدام است.


برابری نژادی انسان ها
اثری از الفارو سیکوه ئیروز


• این نقطه نظر نیز یکی از اساسی ترین نقطه نظرهای هومانیسم و فلسفه روشنگری بوده است:

• انسان بی اعتنا به تفاوت های ظاهری، تصادفی و فرمال و فرعی، بی اعتنا به خاصیت متنوع خویش، موجودی نوعی (عامیت) است.

• انسان یگانه تقسیم ناپذیر است.

• انسان اصل است.

• انسان را نمی توان به عالی و پست، به خوب و بد، به نوکر و سرور، به آشنا و بیگانه تقسیم بندی کرد.

• انسان یگانه تقسیم ناپذیر است.

• اگر منظور حکیم طوس این باشد، این اوج هومانیسم است.

• و در عین حال مشت آهنینی بر پوزه فاشیسم، راسیسم، فوندامنتالیسم و غیره است.

3
مفهوم «معنی»

• حکیم طوس با به خدمت گرفتن مفهوم «معنی»، دیالک تیک فرم و محتوا و دیالک تیک پدیده و ماهیت (نمود و بود) را به شکل دیالک تیک صورت و معنی بسط و تعمیم می دهد.

• ما در تحلیل فلسفه سعدی نیز بارها به دیالک تیک صورت و معنی برمی خوریم.


• دیالک تیک صورت و معنی و یا دیالک تیک ظاهر و باطن چیزی جز بسط و تعمیم دیالک تیک فرم و محتوا و یا دیالک تیک نمود و بود و یا دیالک تیک پدیده و ماهیت نیست.


• بنظر حکیم طوس، اگر با توسل به خرد در پی کشف معنی مردم (انسان) باشی، یعنی اگر بخواهی با چراغ خرد به ماهیت انسان پی ببری، به یگانگی انسان بطور کلی می رسی.

تولد فاشیسم
اثری از الفارو سیکوه ئیروز


• این جوهر هومانیستی فلسفه فردوسی است.


• آنچه بظاهر حکم پیش پا افتاده ای می نماید، مرزبندی جدی با فلسفه های رنگارنگ قرون وسطی است.


• چرا مرزبندی جدی؟


• برای اینکه در این حکم، نگرش مونیستی فردوسی تبیین می یابد.


• اگر برداشت ما از این حکم درست باشد، حکیم طوس به یگانگی ماهوی انسان در تمام فرم های نمودین آن باور دارد، به انسانیت انسان ـ بی اعتنا به همه فرق ها، تفاوت ها و تضادهای فرمال.


• در جهان بینی فردوسی انسان در تلون صوری خویش، یگانه است.


• در جهان بینی هومانیستی فردوسی فرق های نژادی، مذهبی، ملی، طبقاتی و غیره فرق هائی فرعی، تصادفی و نمودین اند و نه فرق هائی اصلی، ضروری و ماهوی.


• بینشی با این ژرفا حدود سیصد سال پس از هجرت باور نکردنی است.

• فرج الله میزانی (جوانشیر) در اثر ارزشمند خود تحت عنوان «حماسه داد» توضیحات پژوهشی ارزشمندی در این زمینه ارائه داده است.

• فردوسی بدین طریق، صدها سال قبل از فلسفه کلاسیک آلمان، مقوله «انسان» را به طرزی علمی و انقلابی تعریف می کند.
• تقسیم ناپذیری انسان را، یگانگی انسان را، خداوارگی انسان را.

• انسان فردوسی بر خلاف انسان سعدی و حافظ به شریف و آشغال طبقه بندی نمی شود.

• در فلسفه سعدی هم از یگانگی انسان سخن می رود، از منشاء مادی واحد همه انسان ها:

سعدی
• بنی آدم اعضای یکدیگرند
• که در آفرینش، ز یک گوهرند

• فردوسی به آفرینش، باور ندارد.

• هستی در فلسفه فردوسی بوسیله ایزد جان و داد و خرد از ناچیزی به چیزی مبدل می شود.

• خدای فردوسی مولد است تا آفریننده.

• اما سؤال این است که فردوسی چگونه به معنی انسان ها، یعنی به ماهیت انسان ها پی برده است؟

• سعدی یک گوهری انسان ها را از قصه آفرینش قرآن برداشته است.

• سؤال این است که فردوسی چگونه به شناخت ماهیت انسان نایل آمده است؟

• برای کشف ماهیت چیزها به تئوری شناخت علمی نیاز است.
• برای کشف ماهیت واحد انسانی، باید به سلاح فلسفه و خرد مجهز بود و گرنه گذار از فرم نمودین (ظاهر) متفاوت انسان ها به محتوای ماهوی واحد آنها دشوار خواهد بود.

• ز راه خرد بنگری اندکی
• که مردم به معنی چه باشد، یکی

• برای کشف ماهیت یگانه انسان ها باید دیالک تیک نمود و بود را، دیالک تیک صورت و معنی را در نظر داشت و نقش تعیین کننده را از آن بود (ماهیت، معنی) دانست.

• برای فردوسی ـ نه فقط در این بیت، بلکه در سراسر شاهنامه ـ نقش تعیین کننده در دیالک تیک صورت و معنی از آن معنی است.


• برای مارکس و انگلس و لنین نیز چنین است.


• غول آسائی ژرف اندیشی حکیم طوس در این است که او حدود هزار سال قبل از حکیمان پرولتاریا به این حقیقت امر رسیده است.

• و نه فقط به این حقیقت امر.

• اکنون فرمالیسم در مقیاس تمام ارضی یکه تاز میدان است.

• باور به فرمالیسم به معنی هزارسال عقب مانده تر از حکیم طوس بودن است.
• باور به فرمالیسم به معنی مطلق کردن صورت و فرم و ظاهر چیزها، پدیده ها و سیستم ها ست.
• باور به فرمالیسم به معنی هیچ انگاری ماهیت چیزها ست.

همه خردستیزان جهان، بدون استثناء انسان ستیز بوده اند.
آنها به یگانگی انسان ها باور نداشته اند و لذا انسان ها را به پست و برتر، نوکر و سرور، آشغال و عالی، کافر و مسلمان، شر و خیر، زن و مرد طبقه بندی کرده اند و گورستان هائی بی حد و سرحد شیار زده اند.

ادامه دارد