۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

پای منبر م. چشمه (1)

پای منبر م. چشمه
اخبار روز:
www.akhbar-rooz.com
آدينه ۵ تير ۱٣٨٨ - ۲۶ ژوئن ۲۰۰۹
شین میم شین

• م. چشمه در مطلبی، تحت عنوان «انقلاب، رفرم، براندازی و پرخاش های یک اصلاح طلب» به نقد نظرات آقای محمد امینی می پردازد، تا ضمنا از فردی به نام آقای سازگارا دفاع کند.
• ما در این نوشته کاری به کار افراد نداریم.
• هدف ما اظهار نظر در باره تعدادی از مفاهیم مطروحه در این مقاله است.
• از این رو برخی از احکام م. چشمه را مورد بررسی قرار می دهیم.

حکم اول
با گذشت بیش از ده روز از خیزش نوین مردم ایران که سرکوب خونین رژیم و فریادهای "مرگ بر دیکتاتور" جوانان را در پی داشته است، بحث در مورد خصلت جنبش مردم و نامگذاری آن بالا گرفته است.

• م. چشمه در این حکم، از دو مفهوم «خصلت جنبش مردم» و «نامگذاری آن» استفاده می کند.
• او در واقع دیالک تیک نمود و بود و یا دیالک تیک پدیده و ماهیت را به شکل دیالک تیک نام و خصلت بسط و تعمیم می دهد، بی آنکه احتمالا خود بداند و یا بخواهد بداند.

حکم دوم
در این زمینه آقای مجید محمدی در سایت رادیو فرانسه در مقاله ای تحت عنوان "انقلاب یا جنبش اجتماعی" باین مسأله اشاره داشته است.

• آقای مجید محمدی با طرح مفهوم «انقلاب یا جنبش اجتماعی» نیز بدون آنکه خود بداند، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک جنبش اجتماعی و انقلاب اجتماعی بسط و تعمیم می دهد، ولی چون به کرده خویش واقف نیست و از دیالک تیک عینی هستی طبیعی و اجتماعی بی خبر است، وحدت و تضاد همزمان آن دو را نمی بیند.

• انقلاب اجتماعی
یعنی حل تضاد دیالک تیکی مناسبات تولیدی (فرم) و نیروهای مولده (محتوا).

• انقلاب اجتماعی، یعنی تغییر مناسبات تولیدی و قبل از همه، تغییر مناسبات مالکیت بر وسایل تولید.
• انقلاب اجتماعی یعنی انفجار فرم و قالب کهنه و تنگ (مناسبات تولیدی) که توسعه شتابان محتوای رشدیابنده (نیروهای مولده) را سد کرده و جامعه را دچار بحران اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ساخته است.

• حتی سعدی می دانست که محتوای واحد می تواند در فرم های مختلفی قرار داشته باشد.


• انقلاب اجتماعی (محتوا)
می تواند در فرم های مختلف تحقق یابد:

• جنبش توده ای، شورش سپاهیان، قیام برده ها و یا دهقانان، اعتصاب عمومی پرولتاریا، انتخابات پارلمانی، جنبش مسلحانه چریکی و غیره فرم های مختلفی اند، که انقلابات اجتماعی (محتوا) می توانند در قالب آنها جا خوش کنند و پیروز شوند.

• نه محتوای بی فرم وجود دارد و نه فرم بی محتوا.


• انقلاب و جنبش مردم، انقلاب و جنگ چریکی، انقلاب و انتخابات پارلمانی با یکدیگر دیالک تیک محتوا و فرم را تشکیل می دهند و از هم تفکیک ناپذیرند، یعنی در همزیستی و ستیز همزمان با هم قرار دارند.


حکم سوم
بسیاری از تحلیلگران اصلاح طلب سخت با استفاده از واژه انقلاب در مورد خیزش مردم مخالف اند، و در مورد آن هشدار میدهند.

• م. چشمه در این حکم، از واژه «انقلاب» سخن می گوید.

• ایشان ظاهرا فرق مفهوم و یا مقوله را با کلمه و یا واژه نمی دانند.


• مفهوم «انقلاب» با واژه «انقلاب» یکی نیست.

• مفهوم در طی عمل منطقی ـ فلسفی انتزاع ساخته می شود و بعد در قالب مادی و زبانی واژه ریخته می شود.
• و لذا با احتیاط می توان گفت، که میان مفهوم و واژه رابطه دیالک تیکی محتوا و فرم برقرار است.
• مفهوم «انقلاب» در واژه های انقلاب، روولوسیون و غیره ریخته می شود.

• کسانی که م. چشمه مورد نظر دارد، نه از واژه «انقلاب»، بلکه از مفهوم «انقلاب»، از پی آمدهای انقلاب وحشت دارند.

• دیروز دانشجوی بی چیز بودند و ستاره چریکی را بر پیشانی خود نصب کرده بودند و امروز شرکتی، سایتی، کیوسکی و یا تجارتخانه ای راه انداخته اند و از شنیدن نام چریک و انقلاب هراس برمی دارند.

• وجود اجتماعی همواره با شعور اجتماعی در خور، همره و همبستر است.


• از این رو مارکس از دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی سخن می گوید.


• اگر اشرف دهقانی نیز به اشرف بازرگانی مبدل شده بود، اکنون دیگر از نقش تاریخساز توده های مولد و زحمتکش سخن نمی گفت.


حکم چهارم
آقای برژینسکی خیزش مردم ایران را "آغاز پایان" رژیم اسلامی توصیف نموده، سپس با اطلاق واژه انقلاب آن را با انقلاب های مخملین اروپای شرقی، از جمله لهستان مقایسه کرد

• آقای برژینسکی هم در این حکم، معنی انقلاب اجتماعی را نمی فهمد.

• دوست او، دونالد رمزفیلد ارسال واحدهائی از آدمکشان حرفه ای تا دندان مسلح به کشورهای آمریکای لاتین، قتل عام دهها هزار نفر و کشتن مجموعه سران آن کشورها و روی کار آوردن رژیم دلخواه خود را انقلاب می نامید.


• ما اما این کار را تجاوز به حریم مفاهیم فلسفی می نامیم، که دست کمی از حک حرمت نوباوگان مردم ندارد، که در عمل از انجامش در عراق و دیگر جاها ابائی ندارند.


• توطئه های مخملین در کشورهای اروپای شرقی را نمی توان انقلاب اجتماعی نام داد.


• با دسیسه های عوامفریب رنگین تضاد مناسبات تولیدی و نیروهای مولده حاکم، به نفع مناسبات تولیدی مترقی تر حل نمی شود، بلکه جامعه از مرحله سوسیالیسم واقعا موجود به سرمایه داری پس رانده می شود.


• جامعه بدین طریق، دست به گریبان تضادهای چرکین و مرگبار بی حد و حصر می گردد.


• این جور حرکات اجتماعی نه انقلاب، بلکه ضد انقلاب اند و هر وجدان شرافتمند باید به محکوم کردن آنها برخیزد.


حکم پنجم
در این نگرش آقای برژینسکی نکته مهمی نهفته است و آن اینکه بخاطر سیاستهای ایران بر باد ده رژیم جمهوری اسلامی و تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی، و سیاست حامی پروری رژیم در میان اقشار محروم و از نظر فرهنگی عقب افتاده، در حال حاضر جامعه ایران بر خلاف انقلاب ۵۷ شدیداً دو قطبی (پلاریزه ) شده است.

• م. چشمه در این حکم، اولا دو قطبی بودن جامعه را نه امری عینی (اوبژکتیف)، بلکه پدیده ای ذهنی (سوبژکتیف) می پندارد.

• دو قطبی بودن جامعه به نظر او نه به سبب خصلت طبقاتی جامعه، نه به سبب تقسیم جامعه به طبقات متخاصم استثمار گر و استثمار شونده، بلکه به سبب « سیاست های ج. ا.» و «تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی» و «سیاست حامی پروری» است.


• ما این شیوه غیر علمی و نادرست برخورد به قضایا را سوبژکتیویسم می نامیم.


• پولاریزاسیون جوامع طبقاتی در دیالک تیک اوبژکتیف ـ سوبژکتیف تعیین می شود و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن اوبژکتیف است.

• نه جمهوری اسلامی و نه رژیم دیگری می تواند باعث و یا مانع نقطاب جامعه طبقاتی تلقی شود.

• جامعه ایران در بهمن 57 نیز پولاریزه بود و اتفاقا پولاریزاسیون آن نقاب از سر برداشته بود و عریان شده بود.


• در یک قطب، جبهه ای از توده مردم قرار داشت و در قطب دیگر طبقه حاکم.


• احمدی نژاد می تواند از طریق عوامفریبی، توده مولد و زحمتکش را به دنبال خود بکشد، ولی هرگز نمی تواند انقطاب طبقاتی جامعه را تعیین کند.

• انقطاب جامعه طبقاتی در وهله اول، امری عینی (اوبژکتیف) است، یعنی مستقل از خواست این و آن است، یعنی وابسته به مناسبات مالکیت است.

• وقتی اقلیتی مالکیت وسایل تولید جامعه را در اختیار دارد و اکثریت مردم از داشتن آنها محروم اند و برای امرار معاش باید نیروی کار خود را بفروشند، جامعه به طبقات سرمایه دار و کارگر تقسیم می شود، پولاریزه می شود، نه به سبب پخش کوپن آذوقه و ساختن نیروی سرکوب از تهیدستان از همه جا رانده و وامانده.


حکم ششم
اما در عین حال کودتای انتخاباتی رژیم نشان میدهد که اکثریت جامعه ایران، بویژه جامعه شهری ایران، با رژیم ولایت فقیه و نماد آن آقای احمدی نژاد شدیداً مخالف است

• م. چشمه در این حکم، معیار جغرافیائی برای ارزیابی جامعه به کار می برد.
• به نظر او جامعه بشری به جامعه شهری و روستائی طبقه بندی می شود.

• این معیار با اینکه بر وجود عینی و واقعی شهر و روستا استوار شده است، ولی ارزش علمی ندارد.


• مفهوم «جامعه شهری» یک مفهوم انتزاعی است و غیر قابل تعریف و تعیین دقیق است.

• جامعه شهری همگون و یکدست وجود ندارد.
• جامعه شهری هم از اقلیت سرمایه دار و هم از اکثریت مولد و زحمتکش تشکیل می یابد و حتی با معیار جغرافیائی به شمال شهر و جنوب شهر، به قول لیبرال ـ «دموکرات» ها به مناطق جماعت با فرهنگ و بی فرهنگ تقسیم بندی می شود.

• گزینش معیارهای مردود بی دلیل نیست.


• بنا بر این معیار، بی فرهنگی توده مولد و زحمتکش به صورت امری طبیعی و جغرافیائی جا زده می شود و علل اجتماعی و طبقاتی این پدیده از دیده ها پنهان می مانند:

• چون توده مولد و زحمتکش ساکن جنوب شهر و یا دهات اند، پس بی فرهنگ، دهاتی، چاقوکش، عمله، حمال و لات و لوت اند.
• اگر اتفاقا ساکن شهر و یا شمال شهر می شدند، قضیه فرق می کرد و با فرهنگ می شدند و مؤدب و با شخصیت.

حکم هفتم
اما در عین حال کودتای انتخاباتی رژیم نشان میدهد که اکثریت جامعه ایران، بویژه جامعه شهری ایران، با رژیم ولایت فقیه و نماد آن آقای احمدی نژاد شدیداً مخالف است
درست این نیروی عظیم است که میتواند ایران را در مسیر آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر رهنمون سازد

• م. چشمه در این حکم، اکثریت مردم ایران را جامعه شهری می نامد و آن را نیروی عظیمی تلقی می کند، که قادر به هدایت جامعه در مسیر آزادی، دموکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر است.

• گزینش معیار جغرافیائی بیهوده نیست.

• اکنون در پرتو این معیار معیوب و غیرعلمی و غیر عینی و غیرواقعی، نه توده مولد و زحمتکش، نه طبقات زحمتکش تحت استثمار و ستم چند گانه مادی و معنوی، اجتماعی و فرهنگی، بلکه شهرنشینان به موتور جامعه و تاریخ بدل می شوند.

• تبهکار حتما نباید با قمه و قداره و توپ و تفنگ در راه باشد.

• تبهکار قلم به دست، رهگشای تبهکاران قداره بند است.

• فاشیسم قبل از اینکه در کوره های آدمسوزی مادیت یابد، در کله نیچه و هایدگر و یاسپرس و غیره قوام یافته بود.


• به همان سان که خانه، قبل از ساخته شدن به شکل مدل معنوی در ذهن عمله و بنا تکوین می یابد و بعد در ماده عینی جاری می شود و به قول هگل مادی می شود، آشکار می شود، برونی می شود.


• اکنون می فهمیم که درد توده مولد و زحمتکش، نه درد کار و نان و مسکن و بهداشت و آموزش و ترقی اجتماعی و رهائی اجتماعی (ایمانسیپاسیون)، بلکه «آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و حقوق بشر» (لیبرالیسم مسخ و مثله و مخدوش گشته) است.


حکم هشتم
بسیاری از انقلابیون دو آتشه دیروز ایران با از مد افتادن آثار مارکس، لنین و مائو و مد روز شدن آثار پوپر، هابرماس و دیگر اندیشمندان غربی بدون تحلیل مشخص از شرایط ایران و ماهیت دد منش رژیم قرون وسطائی حاکم بر آن همانند پاندول به انتهای قطب دیگر سیاسی یعنی موضع اصلاح طلبی جزمی (دگماتیک) در غلطیده اند

• م. چشمه در این حکم، دو ادعای نادرست را همزمان از بند رها می کند.
• ادعای اول اینکه «چپ های دو آتشه» مشتری پر و پا قرص آثار مارکس و لنین و مائو بوده اند.
• چپ ایران فلسفه فقیرترین و مارکس و لنین بیگانه ترین چپ جهان بوده و هست و اگر این طور پیش برود، در آینده هم خواهد بود.
• م. چشمه تکرار طوطی وار چند جمله قصار از مارکس و لنین را با آشنائی با مارکسیسم ـ لنینیسم عوضی می گیرد.
• کاش چنین می بود.
• رهبران چپ حتی از ساده ترین مفاهیم مارکسیستی ـ لنینیستی بی خبرند، امتحانش مجانی است.
• م. چشمه می تواند قبل از همه، در آیینه نظر کند.

• ادعای نا به جای دیگر م. چشمه، عبارت از این است، که گویا چپ ایران هوادار آثار پوپر و هابرمس شده است.

• م. چشمه بی کوچکترین تردید، هیچ چیز از هابرمس نخوانده است و چپ ایران هم به همین سان.
هابرمس خود را تئوریسین مارکسیست ـ لنینیست می داند و نمی توان او را حداقل بر بنیان این ادعا با پوپر یکی انگاشت.
• ما در فرصتی دیگر به نقد آثار هر دو اقدام خواهیم کرد، تا این سوء تفاهم ها از بین برود.
• رهبران چپ ایران اصولا قادر به درک فرمولبندی های مغلق و بغرنج هابرمس نیستند.
• ولی بگذریم.
• اصل مطلب م. چشمه در این حکم، این است که او میان انقلابیگری و اصلاح طلبی تضادی آشتی ناپذیر می بیند.
• ما قبلا، برای رفع سوء تفاهم به توضیح مقولات «انقلاب»، «رفرم»، «انقلابیگری» و «رفرمیسم» پرداخته ایم.

حکم نهم
آنان فراموش کردند که پاره ای از انقلابها همانند پاره ای از جنبشهای اصلاحی، بویژه آنگاه که تحت رهبری ارتجاعی قرار گیرند (انقلاب ۵۷)، شکست خواهند خورد.

• م. چشمه در این حکم، ادعا می کند، که اگر انقلابی و یا رفرمی زیر رهبری ارتجاع قرار داشته باشد، شکست می خورد.
• م. چشمه با تحریف دیالک تیک عینی هستی اجتماعی، راه را برای سلسله ای از تحریف ها هموار می سازد.
• تحریف اول او عبارت از این است، که او رفرم را به مثابه ضد دیالک تیکی انقلاب جا می زند.

• حتی بی فرهنگ ترین آدم ها می دانند که ضد دیالک تیکی انقلاب، ارتجاع است، نه اصلاحات و رفرم.

• سرنوشت هر جامعه در این دیالک تیک عینی انقلاب و ارتجاع تعیین می شود.

• ارتجاع، ضد انقلاب اجتماعی است و نمی تواند رهبری انقلاب را به دست گیرد.

• ارتجاع فقط و فقط می تواند رهبری ضد انقلاب را به دست گیرد.

• انقلاب و رفرم، نه ضد یکدیگر، بلکه مکمل یکدیگر اند.

• اما اصلاح طلب و یا رفرمیست اصولا ضد انقلابی و یا ضد کمونیست است.

• برای درک تضاد رفرمیست و کمونیست باید دیالک تیک جبر و اختیار و یا دیالک تیک ضرورت و آزادی را مورد مطالعه قرار داد.

• کمونیست میان تحولات اجتماعی و حوادث طبیعی فرق قائل می شود.
• این یکی از کشفیات بزرگ مارکس و انگلس بوده، که در حکم «جامعه و یا تاریخ بی سوبژکت و یا بی فاعل نیست» بیان می گردد.

• حوادث طبیعی می توانند بدون مداخله سوبژکت (انسان) تحقق یابند.

• برای وقوع زلزله و آتش فشان حضور فعال انسانی لزومی ندارد، جبر (ضرورت) به تنهائی قادر به انجام کار خویش است.

• ولی برای حوادث اجتماعی، برای تحقق انقلاب و یا رفرم و یا هر تحول بزرگ و کوچک دیگر در جامعه و در سلول های آن، دیالک تیک جبر و اختیار، دیالک تیک ضرورت و آزادی به کار می افتد، یعنی انسان با کشف قانونمندی های جامعه برنامه تحول اجتماعی را تدوین می کند و به مورد اجرا در می آورد.


• بدون حضور فعال انسانها تحول اجتماعی عقیم می ماند، به گمراه می رود، جامعه به جنگل بدل می شود.


• یکی از چپ های ماضی و مضارع به نام اشرف دهقانی، در این مورد است که از نقش تاریخساز توده ها سخن می گوید و منظورش بی تردید نه شهرنشینان با فرهنگ و مرفه، بلکه زحمتکشان فرهنگساز «بی فرهنگ و بی همه چیز» است و حق ـ حداقل در این مورد ـ با او ست.


• رفرمیست مدعی حرکت خودپوی جامعه است و برای انسان (مقوله اختیار و یا آزادی) نقشی قائل نمی شود.

• برنشتاین پدر سوسیال ـ دموکراسی بر آن بود که جامعه سرمایه داری به طور خود به خودی به سوسیالیسم می انجامد و تشکیل حزب و مبارزه طبقاتی از سوی طبقه کارگر لزومی ندارد.

کمونیست ها به حرکت خود به خودی جامعه سرمایه داری و تبدیل آن به سوسیالیسم هرگز باور نداشته اند و تا زمانی که جهان بینی ماتریالیستی ـ دیالک تیکی مارکس و لنین را به مثابه چراغ راهنما در دست دارند، بدان باور نخواهند داشت.

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر