۱۳۹۸ شهریور ۹, شنبه

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۷۸)



پروفسور دکتر مانفرد بور
برگردان
شین میم شین

فصل ششم
وظیفه فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی آلمان

بخش دوم
ادامه

۲۶
·    با انسانتصویر فلسفه کلاسیک بورژوایی، ارزیابی دیگری از جهان خارج (طبیعت) همراه است.

۲۷
·    جهان خارج (طبیعت) در سیستم های فلسفه کلاسیک بورژوایی، همواره بیشتر و بیشتر به مثابه چیز خارجی بی غل و غش نمودار می گردد.

۲۸
·    عناصر بورژوایی هر چه بیشتر در جامعه نفوذ می کنند، جهان خارج (طبیعت) به همان اندازه قوی تر توسط فلسفه کلاسیک بورژوایی به مثابه چیزی مزاحم، ضد بشری و محدودساز کردوکار بشری تلقی می شود:
·    جهان خارج (طبیعت) در تبیینات مختلف فلسفه کلاسیک بورژوایی به مثابه جهان بیگانه با انسان نمودار می گردد.

۲۹
·    برخورد فلسفه کلاسیک بورژوایی با این واقعیت امر  مبتنی بر اوپتیمیسم (خوش بینی) معرفتی بوده است.

۳۰
·    رهاورد فکری فلسفه کلاسیک بورژوایی عبارت است از تز امکان تسلط راسیونال (عقلی) انسان بر طبیعت و جامعه به برکت خرد.

۳۱
·    تلاش فلسفه کلاسیک بورژوایی در جهت اثبات فلسفی  این تز در مسائل جدید، روی هم رفته، به مسئله اصلی آن تبدیل می شود.

۳۲
·    این ضمنا تعیین کننده ی طرز برخورد تفکر کلاسیک بورژوایی با واقعیت عینی می گردد.

۳۳
·    این مسئله به روشن ترین وجهی در مرحله توسعه راسیونالیستی (خردگرایی) فلسفه کلاسیک بورژوایی (و ماتریالیسم فرانسه) عرض اندام می کند.

۳۴
·    فلسفه کلاسیک بورژوایی با الگو قرار دادن ایجاد مته متیکی (ریاضی) و تشکیل گئومتریکی (هندسی)، واقعیت عینی را چیزی مصنوع خرد انسانی، چیزی ساخته شده توسط خرد، محصول خرد قلمداد می کند که ضمنا به همین دلیل می تواند تحت تسلط انسان قرار گیرد.

۳۵

·    توماس هوبس این اندیشه را برای اولین بار  قاطعانه و پیگیرانه تبیین می دارد.

۳۶
·    توماس هوبس اعلام می دارد:
·    فقط چیزهایی قابل شناختند که که توسط خرد انسانی ایجاد شده باشند.

۳۷

·    اسپینوزا هویت (یکسانی) وجود و تفکر را اعلام می دارد.

۳۸

·    هارمونی مونادها در فلسفه لایب نیتس و «چرخش کوپرنیکی» کانت در مسئله شناخت، دیگر تلاش های  فلسفه کلاسیک بورژوایی در زمینه اثبات تز تسلط انسان بر واقعیت عینی بوده اند.

۳۹
·    کانت «چرخش کوپرنیکی» مسئله شناخت را در مقدمه چاپ دوم اثرش تحت عنوان «نقد خرد محض» به شرح زیر فرمولبندی می کند:
·    «تا کنون تصور می رفت که کلیه شناخت ما باید به سمت و سوی اشیاء سمتگیری کند.
·    اما تحت این پیش شرط معرفتی، کلیه تلاش های ما در جهت شناخت اپریوریکی (ماورای تجربی) اشیاء به مدد مفاهیم که به گسترش و توسیع (وسعت یابی) شناخت ما منجر می شود، بر باد می رود.
·    به همین دلیل این مسئله مطرح می شود که آیا متافیزیک با سمتگیری اشیاء که ما را احاطه کرده اند، به سمت  وسوی ما و انطباق آنها با شناخت اپریوریکی (ماورای تجربی) ما، پیشرفت بیشتری کسب نمی کند و شناخت ما تحکیم نمی یابد؟»
·    (کانت، «کلیات»، جلد ۲، ص ۲۵)

ادامه دارد.