۱۴۰۱ تیر ۹, پنجشنبه

درنگی در جهان بینی خدامراد فولادی (۶)

 Schlank durch Gedanken e1478769570488

 
 
میم حجری

۱

اما انسان خود چیست؟

 ۲

پاسخی علمی تر و قانع کننده تر از این برای این پرسش نمی توان یافت 

که

 انسان

 زادهی کار خویش است.

 

همانطور که اشاره شد،

این تعریف بخور و نمیری از مفهوم فلسفی انسان 

حتی 

نیست.

این پاسخ خیلی خیلی علمی و قانع کننده خدامراد به پرسش خود،

مثل پاسخ دهاتی جماعت به پرسش دهاتی های دیگر

راجع به حریفی است:

حریف پسر فلانی است.


جالب تر 

اما

نتیجه گیری خدامراد از این تحریف مفهوم فلسفی انسان است:

۳

 پس ایده یکی از پیامدهای انسان شدن آن موجودی است که پیش از زاده شدن از بطن کار، هم چون دیگر زیست مندان با طبیعت اینهمانی (identity) داشته است.

 

این ادعای خدامراد

مملو از ایرادات رنگارنگ است.

 

از این ادعای خدامراد 

معلوم می شود

که

او

قادر به تعریف فلسفی (ماتریالیستی ـ دیالک تیکی ـ تاریخی - معرفتی ـ نظری ـ مارکسیستی ـ لنینیستی) ایده و یا اندیشه هم نیست.

خدامراد

مفهوم فلسفی ایده

را

به 

همان سان

تحریف می کند

که

مفهوم فلسفی انسان

را

تحریف کرده است:

انسان

زاده کار است

و

ایده

یکی از پیامدهای انسان شدن  موجودی است که از بطن کار

زاده است.

 

۴

 پس ایده یکی از پیامدهای انسان شدن آن موجودی است که پیش از زاده شدن از بطن کار، هم چون دیگر زیست مندان با طبیعت اینهمانی (identity) داشته است.

 

منظور خدامراد از زاده شدن انسان از بطن کار

 چیست؟

خدامراد

بسان خیلی از مدعیان مارکسیسم وطنی

حرف های سرشته به طعنه و طنز مارکس و انگلس

را

تحت اللفظی معنی می کند

و

با

تئوری مارکسیستی

عوضی می گیرد.

 بدون اینکه کمترین زحمت خوداندیشی به خود دهد.

در نتیجه این راحت طلبی فکری

میان کار و انسان

رابطه مادر و مولود

برقرار می کند:

انگار

کار

به

مدد حضرت جبرئیل آبستن می شود و انسان می زاید.

 

۵

پس ایده یکی از پیامدهای انسان شدن آن موجودی است که پیش از زاده شدن از بطن کار، 

هم چون دیگر زیست مندان 

با 

طبیعت

 اینهمانی (identity) داشته است.

 تعریف خدامراد از طبیعت 

نیز

از سر تا پا معیوب

است.

خدامراد

از

تعریف مارکسیستی مفهوم طبیعت بی خبر است.

خدا مراد

چنان وانمود می کند 

که

انگار

  موجودات (باکتری ها، قارچ ها، نباتات و جانوران و غیره) و جمادات

هویت یکسانی با طبیعت دارند.

 

خدامراد

در این زمینه

حتی

از مولانا

عقب مانده تر نمودار می گردد:

مولانا

پله های توسعه

را

در 

شعر معروفش

از جمادی مردم و نامی شدم

تبیین می دارد.

خدامراد

تئوری مارکسیستی توسعه 

را

احتمالا

نفهمیده است.


خدامراد

از

تفکر دیالک تیکی

حتی

بی نصیب مانده است.

به 

دلیل بیگانگی با دیالک تیک منفرد (خاص) و عام

از اینهمانی موجودات با طبیعت

دم می زند.


خدامراد

بیشک 

تعریف فلسفی مفهوم هویت

را

هم

نمی داند.

مراجعه کنید

به

طبیعت.

هویت

خاص

منفرد

عام

ادامه دارد.

درنگی در طرز تفکر احسان طبری (۱)

 Ist möglicherweise ein Bild von 5 Personen 

میم حجری


دو فرومایگی را هرگز نمی توان بخشید: 

۱

 فرومایگی خدمت به منافع خود، علیه منافع جامعه

۲

 فرومایگی خدمت به ستمگران و تاراجگران تاریخ، علیه عدالت و حقیقت.


این دو نوع فرومایگی، در سرشت خود، یکی است؛ 

یعنی از خوی جانورانه و سفله بهره کشان جامعه، و چاکرانِ چاکرانشان سرچشمه می گیرد؛ 

و 

کمترین اعتنایی به فضیلت انسانی و مسئولیت شهروندی و تعهد میهنی ندارد.


این فرومایگان 

گاه 

از روی دغلی و پلیدی،

 گاه

 از روی تسلیم بی صفتانه در قبال امواج حوادث،

 گاه

 از روی ترس، 

به هر جهت پای در پارگین می گذارند و جمعی را با خود همراه می کشند.


ممکن است عامل تسلیم و ترس،

 شخص را در دیدگان ما درخورد ترحم سازد، 

ولی این ترحم، 

از فرومایگی و زیان پراکنی عملش، از تاثیر عینی عملش نمی کاهد.
برگرفته از کتاب جُستارهایی از تاریخ اثر رفیق احسان طبری
انتشارات حزب توده ایران


این نظرات احسان طبری
را
باید تحلیل مارکسیستی کرد و تصحیح کرد و توسعه داد.


البته
اگر کسی دنبال حقیقت باشد.


این روزها
هر کس
مشتری دکه و دکانی است
و
به اجناس دکه و دکان خاص خود
چشم بسته
لایک می زند
و
هورا می کشد.


بینش طبری
عمدتا
مورالیستی است.

مورالیسم
یعنی
اخلاق گرایی 

که

 از بینش های ماقبل مارکسیستی است.

 

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۱۹۱)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

 فصل سیزدهم

کتاب کشفیات

 

۹

اتمام جلد «کاپیتال»

 

مارکس

بالاخره

در

اواخر ماه مارس سال ۱۸۶۷

تحریر جلد اول «کاپیتال»

را

به اتمام رساند.

 

دو جلد دیگر

هم

می بایستی بدان اضافه شوند.

 

همه اعضای خانواده

بدین مناسبت

جشن گرفتند.

 

انگلس

از اتمام شادمانه آن

با

«هورا»

استقبال کرد. 

 

مارکس

تصمیم داشت

که

کتاب

را

 شخصا به دست اوتو مایسنر ناشر در شهر هامبورگ برساند.

اشکال کار اینجا بود

که

هم

ساعتش

را

گرو

گذاشته بود

و

هم

کت و شلوارش

را.

  

انگلس

دوباره دست به کار شد

و

پول فرستاد

تا

مارکس

ساعت و کت و شلوارش

را

از

گرو بگیرد و هزینه سفر را پرداخت کند.

 

مؤلف سعادتمند

بالاخره

در

۱۰ ماه آوریل

لندن را ترک کرد.

 

عفو عمومی

در سال ۱۸۶۱ 

 اقامت در پروس را به مارکس امکان پذیر ساخته بود.

 

مارکس

پس از اقامت در شهرهای هامبورگ و هانور

در

۱۹ ماه مه

به

لندن

برگشت.

 

مارکس

حدود سه ماه بعد

شب ۱۵ ـ ۱۶ ماه اوت

توانست

پیام شادباش زیر

را

به

انگلس

بفرستد:

«اتمام جلد اول و تدارک دو جلد دیگر

را

مدیون تو ام.

بدون فداکاری و از خودگذشتگی تو

انجام این کار امکان ناپذیر بود.

یک دنیا سپاس از صمیم دل.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۱، ص ۳۲۳)

 

ادامه دارد.