۱۴۰۱ فروردین ۱۱, پنجشنبه

هماندیشی با شهروز (۳)

Ist möglicherweise ein Bild von 1 Person, sitzt und außen

هماندیشی با شهروز

راجع به چارق و چکمه و نلعلین و پوتین و استالین


شهروز

 
۱
نظرات شما در مورد استالین شرم اور هست


شرم آور است
و
نه
شرم آور هست.

فرق است با هست
چیست؟

مثال برای «است»:
جنایات استالین
مثل جنایات پوتین
شرم اور است.


مثال برای «هست»:
تحلیل های پراگماتیستی و عوامفریبانه شرم انگیز از جنایات استالین و پوتین هم هست.

شهروز
فیلسوفان برجسته مارکسیست چون لوسوردو و هولتس در نوشته هایشان همچین اظهارات شرم اوری ندارند .


قیاس به نفس مفرما.
ما
لوسوردو و هولتس را به عنوان مارکسیست به رسمیت نمی شناسیم.
اگرچه آثار آنها را ترجمه کرده ایم و ستوده ایم.
ما
آنقدر رشد کرده ایم که بی اعتنا به این و آن بیندیشیم.

 
سگان شان چنینند ایرانیان.

شهروز
تماما نوشته های شما تهمت ، توهین و بهتان به یکی از بینظیر ترین و مخلص ترین رهبر توده های کار و زحمت است .


دلایل قوی باید و تق و لق.

 
شهروز
هنوز
معنی ساده ترین مفاهیم را نمی داند.
مثلا 

معنی تهمت

 را
توهین

 را
بهتان

 را

زباله نامیدن زباله 

نه تهمت و توهین و بهتان

بلکه
تحلیل رئالیستی و راسیونالیستی از زباله است.

شهروز
و
امثالهم
فقط چیزهایی را می جویند و می خوانند که دلشان میخواهند.
دنبال تنها چیزی که نیستند
حقیقت است.

 
استالین اللهی ها
اکنون
پوتین اللهی 

شده اند
و
کمترین تفاوتی با حزب اللهی ها ندارند.

شرم انگیز این است
و
نه تحلیل رئالیستی و راسیونالیستی جیزهای هستی

 

پایان

 

خود آموز خود اندیشی (۵۲۹)

Bild

 شین میم شین

باب اول

در عدل و تدبیر و رأی

حکایت نوزدهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»،  ص  ۵۳)

بخش سیزدهم

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
 

۱

منه در میان راز بار هر کسی

که جاسوس همکاسه دیدم بسی

 

معنی تحت اللفظی:

با هر کسی اسرار خود را در میان نگذار.

چون همسفره است، می تواند جاسوس دشمن باشد.

  

سعدی

 در این بیت شعر،

 از جواسیس همکاسه هشدار می دهد و به خودداری از رازگوئی دعوت می کند.

مفهوم «راز» که هنوز هم در اشعار شعرای فلسفه فقیر معاصر به کار می رود،

مفهومی سرتاپا فئودالی است

و

 از وضع و حال زیست فئودالی،

به ویژه در دربارها حکایت می کند.

 

ندانمگرائی نیز در این گنداب نشو و نما می یابد و از عین به ذهن، از دربار به کوچه و خیابان می آید.

 

سؤال

 

وقتی هرکس نیت خود را در صندوق سینه پنهان کند، همه چیز ناگزیر غیرقابل (۱)  می شود و مکتبی به نام ندانمگرائی قوام می یابد.

 

جواب

 

وقتی هرکس نیت خود را در صندوق سینه پنهان کند، همه چیز ناگزیر غیرقابل شناخت می شود و مکتبی به نام ندانمگرائی قوام می یابد.

 

با

نادانی و ندانمگرائی

همه چیز

به

رازی سربسته و پشت پرده

بدل می شود

و   

اسرار پشت پرده

را

فقط پرده نشین می داند و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی او.

یعنی خدای عالم الغیب.

 

سؤال

 

بدین طریق، اسرار پشت پرده و پرده نشین در آیینه آسمان منعکس می شود و از انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آنها اسرار (۲)  و (۳)  پا به عرصه وجود می گذارند و بعد پرده دار سلطان به عنوان پرده دار خدا (فلک) و الی آخر.

 

جواب

 

بدین طریق، اسرار پشت پرده و پرده نشین در آیینه آسمان منعکس می شود و از انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آنها اسرار غیبی و عالم الغیب پا به عرصه وجود می گذارند و بعد پرده دار سلطان به عنوان پرده دار خدا و الی آخر:

 

حافظ

راز درون پرده چه داند فلک، خموش

ای مدعی، نزاع تو با پرده دار چیست.

 

حافظ در این بیت، اجازه حتی شکوه از دست فلک را نمی دهد.

چرا که فلک به نظر او پرده داری بیش نیست و نمی تواند از اسرار درون پرده باخبر باشد.

 

همه این مفاهیم زمینی و انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آنها را می توان در فلسفه حافظ مورد مطالعه قرار داد و ما قصد این کار را داریم.

 

ادامه دارد.

سیری در شعری از سیاوش کسرایی تحت عنوان «آرش کمانگیر» (۴۹)

 Siyavash Kasraei.jpg

 

تحلیلی

از

شین میم شین

 

آرش کمانگیر

(شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۳۷)

  

۲۱

کمان کهکشان در دست

کمانداری کمانگیرم

 

·    اکنون سؤال این است که منظور آرش و یا سیاوش از  مفاهیم «کماندار» و «کمانگیر» چیست؟

 

·    حریفی به اعتراض توهین آمیز و طلبکارانه برخاسته بود که اشعار سیاوش همه از دم، ساده و صریح و روشن اند و نیازی به تحلیل آنها نیست.

·    معلوم نیست که چرا تا کنون نسبت به اینهمه تحلیل بند تنبانی از اینهمه شعر، کسی کمترین اعتراضی نداشته است.

·    ولی وقتی نوبت به تحلیل دیالک تیکی شعر و اندیشه و نظر می رسد، سیلی در لانه مورچگان مفتخور و عمال ایدئولوژیکی اش می افتد.

 

الف

کمانداری کمانگیرم

 

·    دلیل کمانداری آرش پیوند طبیعی ـ ارگانیک ـ ماهوی ـ مادی او با طبیعت مادر است:

·    آرش و انسان به طور کلی جزئی لاینفک از طبیعت اول اند.

·    رنگین کمان کهکشان اما در دست طبیعت است و نتیجتا در دست آرش است و آرش بطور منطقی کماندار است، به همان سان که طبیعت مادر، دارنده رنگین کمان کهکشان است.

 

ب

کمانداری کمانگیرم

 

·    منظور سیاوش از مفهوم «کمانگیر» (دریافت کننده و ستاننده کمان)، مأموریت محوله از سوی توده به آرش است:

·    آرش کمان خود را از دو منبع لایتناهی و لایزال نیرو (طبیعت و توده) گرفته است.

·    آرش کمانداری است که طبیعت و توده کمانی را برای پرتاب تیر تعیین کننده ای در اختیارش گذاشته اند.

·    آرش کمان خویش را مدیون طبیعت و توده است.   

·    چون او برای پرتاب تیر تعیین کننده ای به چنین کمان خارق العاده ای نیاز مبرم دارد.

·    چون پرتاب هر تیری با هر کمانی امکان پذیر نیست.

·    دیالک تیک تیر و کمان!

 

 

در این پیکار

در این کار

دل خلقی است در مشتم

امید مردمی خاموش همپشتم

کمان کهکشان در دست

کمانداری کمانگیرم

شهاب تیز رو، تیرم

ستیغ سر بلند کوه، مأوایم

به چشم آفتاب تازه رس، جایم

 

·    آرش پس از بر زبان راندن پایگاه توده ای خویش، به معرفی خویش می پردازد:

·    آرش کمانداری است که کمان از طبیعت و توده ستانده است.

·    آرش بنابرین، مأمور طبیعت و توده است، برای انجام وظیفه محوله ای از سوی طبیعت و توده.

 

۱

در این پیکار

در این کار

دل خلقی است در مشتم

امید مردمی خاموش همپشتم

 

·    آرش از سوئی پرورده ی توده و فرزند برومند توده است.

·    توده آرش را  ـ به سالیان و به هزار زحمت و ذلت ـ بسان دری در صدف سینه پرورده است و اکنون به هنگام نیاز به میدان آورده است:

·    آرش تجسم مادی ـ فردی عزم و اراده  توده است که طبیعت ثانی (طبیعت روحمند)  است.

 

۲

کمان کهکشان در دست

کمانداری کمانگیرم

شهاب تیز رو، تیرم

ستیغ سر بلند کوه، مأوایم

به چشم آفتاب تازه رس، جایم

 

·    آرش از سوی دیگر، پرورده طبیعت مادر است.

·    منبع انرژی و نیروی آرش علاوه بر طبیعت ثانی (توده، جامعه)، طبیعت اول است.  

·    این طبیعت اول است که کمان کهکشان به دست آرش داده است.

·    این طبیعت اول است که تیری از جنس شهابی تیز رو در اختیار آرش قرار داده است.

·    این طبیعت اول است که مأوائی از ستیغ سربلند کوه و جائی در چشم آفتاب تازه رس به آرش ارزانی داشته است.

 

۳

مرا تیر است، آتشپر

مرا باد است، فرمانبر

 

·    به همین دلیل است که تیر آرش، پری از جنس آتش دارد و خود آرش فرمانبری از جنس باد.

·    آرش در قاموس سیاوش به نیمه خدا ـ نیمه انسانی از جنس پرومته اساطیری ـ یونانی شباهت غریبی کسب می کند:

 

 

پرومته

یار وفادار بشریت

آموزگار و فرهنگساز بشریت

در اساطیر یونان باستان

رباینده ی مخفیانه ی آتش از درگاه زئوس و آورنده آن برای بشر

آموزگار انسان ها و طبیب شفابخش بیماری ها

پرومته به جرم همین خدمات، مسمارکوب صخره ها می شود و عقابی از قلبش تغذیه می کند

تا اینکه پس از زجر طولانی بالاخره بوسیله هرکل

از قید و بند الهی آزاد می شود.

 

·    پرومته نیز نیمه خدا ـ نیمه انسان است و خادم پیگیر و جانباز بشریت.

·    پرومته نیز در تضاد میان زئوس (رب النوع عقاب و آذرخش) و بشریت، در تضاد طبقه حاکمه و توده به جانبداری از توده برمی خیزد و خدمت به توده را به رغم زجرها، زخم ها و ضجه های وحشت انگیز و هولناک بر عرش اعلای الهی، بر ناز و نعمت و لذت طبقه حاکمه ترجیح  می دهد. 

 

ادامه دارد.