۱۴۰۰ اسفند ۲۶, پنجشنبه

درنگی در فرمایشات محمدرضا شفیعی کدکنی (۶)

بیوگرافی محمدرضا شفیعی کدکنی + عکس و اشعار   

  محمدرضا شفیعی کدکنی 

درنگی 

از 

ربابه
 
۱
شاعری که مانند آرش کمانگیر، تمام هستی خود را در تیر شعر خود نهاده است و با دیکتاتوری بی‌رحم زمانه به ستیزه برخاسته است و در زندان همان نظام با «آمپول هوا» او را کشته‌اند، چرا باید محل قبر او را هیچ‌کس نداند؟ 
 
این هم معرفی ادبی ـ الکی فرخی یزدی و هم ضمنا تحریف بیوگرافی سیاسی او و پایگاه طبقاتی او ست.
 
فرخی یزدی کی بوده است؟
 
میرزا محمد فرخی یزدی ملقب به تاج الشعرا 
شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت است. 
وی 
سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران 
 از جمله روزنامه طوفان بود. 
او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود 
و در زندان قصر گفته شده به دست پزشک احمدی و به دستور رضاشاه کشته شد. آرامگاه وی ناشناخته است.  
ویکی‌پدیا
 
سؤال این است
که
آیا شفیعی کدکنی
از طرفداران حزب کمونیست و جنبش کارگری ـ کمونیستی بوده است؟
 
یکی از شفیعی طلاب کدکنی که بسان فرخی یزدی نه گوری دارد و نه گورجایی،
شفیعی کدکنی
را
ضد کمونیست
قلمداد می کرد.
 
اگر اشعار کدکنی را تحلیل کنیم،
می توانیم به این نیتجه برسیم که او بسان احمد شاملو
از طرفداران جریانات تروریستی موسوم به فداییان خلق و مجاهدین خلق
 بوده است.
 
وجب به وجب خاک ایران ویران 
گورجای هزاران توده ای بوده است و شفیعی کدکنی خلایق را به سبب ندانستن گورجای کسی که نشانی از گورجایش نیست، 
به تند باد توهین و تهمت می بندد و فاقد حافظه تاریخی می داند.
 
دلیل استثنائیت فرخی
شاعر و شهید بودن او ست.
 
اگر فرخی شاعر و شهید نبود،
برای شفیعی و شاملو پشیزی نمی ارزید.
 
معیار برای خلایق شرق
شهادت است و نه ماهیت.
 
ای بسا امام زاده ها که گورجای خر فرتوتی اند.
 
اگر این جمله شفیعی کدکنی زیر ذره بین تحلیل مفهومی ـ فلسفی قرار داده شود، سطح فکری نازل شرم انگیز او آشکار می گردد:


۲
شاعری که  با دیکتاتوری بی‌رحم زمانه به ستیزه برخاسته است  
 
از قضا، حزب کمونیست ایران و در نتیجه، فرخی یزدی،
موضع رئالیستی و راسیونالیستی
 (موضع مبتنی بر واقع بینی و خردگرایی)
نسبت به رضا شاه داشته است.
یعنی
او را مدرن تر از اجامر قاجار تلقی کرده است.
 
چون رضا شاه
به مدرنیزاسیون سطحی و صوری جامعه پرداخته است.
راه و راه اهن ساخته است.
کشف حجاب کرده است.
مدرسه و دانشگاه مدرن ساخته است.
 
اصولا
هر حکومتی، نوعی دیکتاتوری است.
ایراد حکومت رضاشاه از قرار دیگری است.
رضاشاه متحد فاشیسم بوده است.
عجیب است که کدکنی خاطرات زن رضاشاه را نخوانده است
که
با دو دخترش به دیدار عادولف هیتلر می رود و قالیچه ای را که حاوی جمال هیتلر است، به سوقات می برد.
مثل همه زنان اشراف اروپا که کشته مرده عادولف بوده اند
و
جه بسا
از 
عشق عادولف
دست به انتحار عنقلابی زده اند.
 
دیکتاتوری رضاشاهی
دیکتاتوری فئودالی ـ فاشیستی
بوده است.
 
منشاء طبقاتی خود شفیعی کدکنی
چه بوده است؟
 
رعیت زاده و عمله زاده و پیشه ور زاده
که نمی تواند استاد دانش کاه شود.
 
خود فرخی یزدی و حزبش هم اگر به قبضه قدرت نایل می آمدند،
 
دیکتاتوری پرولتری
برقرار می ساختند
 تا 
مقاومت ضد انقلابی اشراف فئودال و روحانی
 را 
درهم بکوبند. 
 
۱
شاعری که در زندان همان نظام با «آمپول هوا» او را کشته‌اند، چرا باید محل قبر او را هیچ‌کس نداند؟
 
اکنون صحت نظر ما اثبات می شود:
چون فرخی شاعر شهید شده، پس باید گورجایش را ملت ایران بشناسند.
شفیعی
اکنون
به جای مفهوم دیکتاتوری از مفهوم نظام بهره برمی گیرد.
یعنی
تفاوت دیکتاتوری با نظام جامعتی
را
نمی داند.
 
دیکتاتوری
یکی از فرم های حکومتی طبقات اجتماعی مختلف است.
یعنی
یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی جامعه است.
نظام 
اما
چیزی زیربنایی ـ اقتصادی است.
نظام به مناسبات تولیدی جامعه و به طبقه حاکمه در آن 
وابسته است.
نظام جامعتی که رضاشاه نماینده سیاسی اش بوده،
فئودالیسم بوده است.
خاندان پهلوی
تا پیروزی انقلاب سفید
عضو و جزو اشراف فئودال بوده است.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر