۱۴۰۱ شهریور ۹, چهارشنبه

درنگی در اندیشه ای (۴۰۷)

Ist möglicherweise ein Bild von Rose, außen und Text 

میم حجری

هر کس

نه
فقط مسئول کاریاست  که می کند،
است،
بلکه علاوه بر آن، مسئول کاری است که نمی کند.
فرنگی


این ادعا
ادعایی انتزاعی است که ضمنا قابل بحث مشخص است:

۱
اصولا هر کس پاداش گیر و پاسخگوی کاری است که کرده است.

کسی که کاری نکرده است،

پاسخگوی کار نکرده اش نخواهد بود.

بلکه در بهترین حالت، دچار عذاب وجدان خواهد شد و شرم خواهد کرد.

یعنی

خودش، خودش را محاکمه و محکوم خواهد ساخت.

 
مثال:
کسی که روشنگری می کند
هم
پاداش گیر روشنگری است 

و 

هم 

پاسخگویی روشنگری.

 
هم
دشنه فحش و پرخاش می خورد،

هم 

دشنه دشمن
و
هم
از بارور شدن بذر روشنگری لذت می برد و شاد و خشنود می شود.

 

۲

اگر چنین کسی و یا حزبی

به هر دلیل و بهانه و دستاویزی

از روشنگری پرهیز ورزد،

پاسخگوی درونی و برونی این پرهیز هم خواهد بود.

 

مثال:

وقتی گربه چف شروع به میومیو کرد،

مارکسیست های جهان

می بایستی

به لنگه کفش روشنگری،

خاموشش سازند.

تاریخ

این پرهیز ارتجاعی

را

نخواهد بخشید.

 

درست به همان سان که پرهیز مارکسیست ها  از روشنگری در مورد استالین را نبخشیده است.

طرفه این است

که

ایندو پرهیز

آب به آسیاب واحدی ریخته اند.

آب به آسیاب شکست انقلاب اکتبر و ذلت پرولتاریا

ریخته اند.


پایان

 

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) ایراسیونالیسم (خردستیزی) دیروز و امروز (اکتوئالیته انتقاد گئورگ لوکاچ از ایراسیونالیسم) (۲)

Bild

پروفسور دکتر اریش هان

برگردان

 شین میم شین 

پیشگفتار

ادامه

 

۱۳

·    او در این باره می نویسد:

·    «خرد برای دیالک تیک، عبارت نیست از چیزی خنثی و بی طرف که بر روی رودخانه توسعه اجتماعی شناور باشد، بلکه عبارت است از تعقل (و یا تجاهل) مشخص یک موقعیت اجتماعی و یک راه رشد... »

·    (لوکاچ، «تخریب خرد»، ۱۹۵۴، ص ۶)

 

۱۴

·    او در جائی دیگر از خردی که «ذاتی تاریخ بشری است» و از «خرد در خود جنبی مجموعه تاریخ»  صحبت می کند.

·    (لوکاچ، «تخریب خرد»، ۱۹۵۴، ص ۱۰۰)

 

۱۵

·    هگل در این زمینه سنگ تمام گذاشته است.

·    برخلاف فرض دوره روشنگری، در تحولات تاریخی به تدریج «خردی تحول ناپذیر خود را تحمیل می کند»، که آن را هگل «به خود آمدن، به خود ارتقا یافتن و خود آگاه شدن خرد در تاریخ، به وسیله تاریخ» نام داده است.

 

۱۶

·    در تئوری مارکس، خرد هگل به طور رادیکال زمینی می شود:

·    مناسبات میان انسان ها، به مثابه شالوده ساختار و دینامیسم پیشرفت، به مثابه اعضای زنده تحقق خرد در تاریخ جلوه گر می شوند.

·    (لوکاچ، «تفکر انقلابی»، ۱۹۸۴، ص ۲۱۶)

 

۱۷

·    باید اضافه کرد که لوکاچ منظور خود را از عینیت قانونمندی توسعه اجتماعی و پیشرفت در کتاب «اونتولوژی وجود جامعتی»،  بطور تئوریکی اثبات کرده است.

·    (لوکاچ، «اونتولوژی وجود جامعتی»، ۱۹۸۶، ص ۱۴۷)

 

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (فصل ۱ ـ ۱۰)

Bild

هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

(فصل اول)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8839

 

فصل دوم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8881

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8954

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8985

 

زندگی مارکس و انگلس (فصل سوم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9075

 

زندگی مارکس و انگلس (فصل چهارم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9163

 

 http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9236

 

زندگی مارکس و انگلس (فصل پنجم)

 

 http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9305

 

 زندگی مارکس و انگلس (فصل ششم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9460

 

 

 زندگی مارکس و انگلس (فصل هفتم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9623

 

 زندگی مارکس و انگلس (فصل هشتم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9729

 

 زندگی مارکس و انگلس (فصل نهم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/9962

زندگی مارکس و انگلس (فصل دهم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10214

 

ادامه دارد.

زندگی مارکس و انگلس (۲۴۵)

    

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین

 

فصل شانزدهم 

در رأس کمونارها
ادامه
 

۱

همبایی دوباره انگلس و مارکس در لندن

 

انگلس در سال ۱۸۶۹

بالاخره

توانست

از کار یکنواخت وقتگیر در شرکت رها شود

و

به

آرزوی دیرین خود جامه عمل بپوشاند

 

کردوکار چندین دهه ای انگلس در شرکت ارمان و انگلس

نخست به عنوان دستیار تجاری و بعد به عنوان همکار تام الاختیار و ارثیه پدری اش

برای او امکان امرار معاش و حتی امکان کمک هر چند مختصر به مارکس و خانواده اش را فراهم آورده بود.

 

انگلس

در روز جدایی از شرکت

شادمانه

به

مارکس

نوشته بود:

«هورا.

امروز روز وداع از تجارت شیرین است.

من اکنون فردی آزادم.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۲، ص ۳۲۹)

 

مارکس

این مسئله را به انگلس تبریک گفته بود

و

نوشته بود:

«من به این مناسبت بسان تشنگان، جامی سر کشیدم.

البته در اواخر شب و نه بسان ژاندارم های پروسی در اوایل عصر.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۲، ص ۳۳۱)

 

مارکس و همسر و دخترانش

به پیدا کردن خانه ای برای انگلس برخاسته بودند و طولی نکشیده بود که جنی همسر مارکس به او نوشته بود:

«اکنون خانه ای برای تو پیدا کرده ایم.

خانه ای که ما خوشایند یافتیم.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳۲، ص ۷۱۴)

 

انگلس هم پس از دیدن خانه، راضی بود.

 

انگلس و هسمرش لیزی

در اواخر تابستان سال ۱۸۷۰ به خانه جدید اسباب کشی کردند

که

روبروی پارک زیبای رگنت قرار داشت و در عرض ۱۵ دقیقه  با پای پیاده می شد به خانه مارکس رسید.

 

ادامه دارد.