۱۴۰۱ مرداد ۲۶, چهارشنبه

درنگی در اندیشه ای (۳۵۴)

Bild

 

 میم حجری

 
شبگیر
سایه تا آن حد بزرگ بود که دستگاه سیاسی هیئت حاکم نمی توانست نادیده اش بگیرد؛ 

این به معنای آن نیست که سایه به سود حاکمان موضع گرفته است؛ 

طعنه سنگین ابتهاج در مراسم بزرگداشتش به حداد عادل را ملاحظه کنید!

 

این کامنت شبگیر به کامنتی از ما راجع به سایه

خودش قابل تأمل و تحلیل است.

عیب شبگیر

در

ناپیگری او در هماندیشی

 است.

این ویژگی اصلی بخشی از روشنفکریت جمکران است.


شبگیر

به

افکار مطرح شده در کامنت ما بی اعتنا ست.

هدف شبگیر

اعلام حقیقتی است که در مورد سایه کشف کرده است

و

بس.

 

راز توقف و درجا زدن و حتی اخته ماندن روشنفکریت جمکرانی

همین است.

اگر شبگیر به اندیشه مطروحه می اندیشید،

هم

خودش مجبور به اندیشیدن می شد و رشد می کرد

و

هم

به

رشد صاحب نظر

 مدد می رساند.

جمکرانیان اما این خدمت به خود و حمایت از همنوع

را

نمی پسندند.

جمکرانیان

طرفداران سنتی  و سرسخت پراگماتیسم اند.

معیار تعیین کننده برای شان

سود

است.

سود

معیار حقیقت در پراگماتیسم است 

که یکی از کثیف ترین مکاتب فلسفی امپریالیسم است.

درست به همین دلیل

جمکرانیان

نیازی به حقیقت و کشف حقیقت ندارند.

برای روشنتر گشتن قضیه

کامنت مورد بحث 

را

ذکر می کنیم

تا

حداقل اجنه بدانند که بحث بر سر چیست:

چه دوری ۴۰ ساله ای؟
سایه
هر وقت می خواست می توانست برود.
جماران به سایه جایزه هم می داد.
سایه که موضع سیاسی و ایده ئولوژیکی روشن نداشته است.
سایه دوست بعضی از توده ای ها بوده است و نه عضو حزب توده.
سایه برای بعضی از توده ای ها مرثیه و شعر سروده است.
جهان بینی سایه
چی بوده است؟
جماران خر نیست که به توده ای ها جایزه بدهد.
توده ای ها را جماران آش و لاش و لاشه کرده است.
مجبور به توبه کرده است
رسوا کرده است
و
بعد به دارشان زده است.

 

در این کامنت

بحث بر سر جهان بینی سایه است. 

بحث بر سر این است که سایه موضع سیاسی و طبقاتی و ایده ئولوژیکی روشن ندارد.

به همین دلیل

 سایه

طیف رنگین کمانی از طرفداران

دارد.

اگر از مشتی تربچه بی شعور صرفنظر شود

که

با کلام از ریشه بیگانه اند،

سایه مخالف و بدخواهی ندارد.

هر کسی از سود خود

یار سایه است:

توده ای ها 

سایه

را

رفیق می نامند.

خانقاهی های کثافت

از

سایه 

خورشید می سازند.

امپریالیسم

سایه

را

 بزرگترین شاعر جمکران جا می زند.
هر ننه قمری

شعری بند تنبانی در سوگ سایه سر هم بندی می کند.
مرده های صد کفن پوسانده از نامیرایی سایه رجز می خوانند.


پایان

۱ نظر:

  1. معلوم نیست این جماعت به اصطلاح سیاسی معترض ، دنبال چه هستند و اتوپیایشان کدام قبرستان است . به نظر ما هوشنگ و امثال او ، با تعیین کننده قلمداد کردن نقش روند های تاریخی نسبت به وقایع غیر مترقبه و کنترل نشده و همچنین با یک حساب سر انگشتی که فراماسیون های اقتصادی اجتماعی گذشته ، هر کدام دهه ها و ‌ قرن ها طول کشیده اند تا به آستانه ی شورش و قدری تحول برسند ، ترجیح داده است که باقی عمرش را نه صرف تسریع وقوع چنین پدیده ای ، که صرف کاهش سرعت آهنگ چنین پدیده هایی آنهم در کشور ی توسعه نیافته مثل ایران بنماید تا ممالک اصلی و توسعه یافته ی سرمایه داری ، به جای برگزاری سیرک هایی نظیر بهار عربی ، خودشان دست به کار انقلاب و تحولات سوسیالیستی در همان قاره ای شوند که مدعی اند ، می توانند اوضاع جهان را بدون تحول نظام اقتصادی خود بهبود بخشند. این هم البته استراتژی خود سایه ‌ و مطرب های اطرافش نبوده است ، این حقیقتی است که بر هوشنگ تحمیل می شود . سایه هم در واقع به زبان امروزی یک سلبریتی محسوب می شد . یکی از اجزای برجسته شده جامعه برای تفاخر ملی ‌ و فروش کنسرت و بصورت خلاصه کالایی که برای برگزاری مراسمی برای وی ، همان بازاری که اشعارش را می فروشد ، در بوق و کرنا م کند . ادامه دارد ...

    پاسخحذف