۱۴۰۱ شهریور ۷, دوشنبه

درنگی در اندیشه ای (۴۰۴)

Ist möglicherweise ein Bild von außen

میم حجری

 

اگر کتابی که می‌خوانیم مثل یک
مشت نخورد به جمجمه‌مان و
بیدارمان نکند ،
پس چرا
باید آن را بخوانیم ؟
کتاب باید پُتکی محکم برای
دریای منجمد درون ما باشد !
فرانتس کافکا


کتاب خواندن مثل بحث کردن با همنوع هماندیش (بحث کننده) است.
تفاوت در حضور و غیاب هماندیش است.

 
خواننده کتاب
در واقع
با نویسنده و کاراکترهای کتاب
هماندیشی می کند.

 
اگر البته مغز اندیشنده در کدوی کله داشته باشد
و گرنه کتاب خوانی اش
خرخوانی 

(مطالعه منفعل و پاسیو و اتلاف وقت و بیهوده)

خواهد بود.

بیداری 

در اثر هماندیشی میسر می شود 

و 

نه در اثر خرخوانی

فرق هم نمی کند 

که

 کتاب مشت باشد و یا مخمل

 

پایان 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر