۱۳۹۳ تیر ۹, دوشنبه

سیری در گلستان سعدی (139)


 سعدی شیرازی 
 ( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی)
حکایت چهاردهم
(گلستان با ب اول، ص  34 ـ 38) 
تحلیلی از شین میم شین

یکی از رفیقان، شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد، که کفاف اندک دارم و عیال بسیار و طاقت بار فاقه (فقر)  نمی آرم.

·        معنی تحت اللفظی:
·        یکی از دوستان از وضع زندگی اش شکوه داشت.
·        می گفت:
·        «درآمدم اندک است و تعداد اعضای خانواده ام بیشمار و از دست فقر و فاقه به تنگ آمده ام.»

·        سعدی در این حکم (جمله)، مفاهیم (واژه های)  مختلفی را برای تبیین منظور خویش به خدمت می گیرد که باید مورد بررسی قرار گیرند.

1
مفهوم «روزگار»
یکی از رفیقان، شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد.

·        مفهوم «روزگار»، یکی از مفاهیم ایراسیونالیستی (خردستیز)  رایج از دیرباز، در ادبیات فارسی است.
·        مفهوم «روزگار»، حتی در آثار نیما یوشیج ـ خردگراترین شاعر تمام تاریخ ایران ـ  مورد استفاده قرار می گیرد، که مستقلا مورد بحث قرار خواهد گرفت:

(نیما یوشیج : مجموعه کامل اشعار نیما، تدوین سیروس طاهباز، چاپ دوم، 1371 ، ص 199)  

همچو من، روزگار در بر، کش
شربت زهر اگر دهد، می چش

شربت از دست او، چو می نوشی
چه تو را طامعی، کز آن جوشی؟

روزگارت چو روزگار بداد
چیست بر لب، از چه رو فریاد؟

این زمان، راه را جری تر شو
پای اگر ناید از تو، با سر شو

·        معنی تحت اللفظی:
·        روزگار را ـ بسان من ـ در آغوش بکش.
·        اگر حتی شربت زهر دهد، بچش.
·        اگر شربت از دست روزگار می نوشی، برای چه حرص می  ورزی و شکوه سرمی دهی؟
·        اگر روزگار، زندگی ات را رقم زده، شکوه و شکایت و فریادت از چیست؟
·        در این دوره، هر چه جسورتر، راه خود را طی کن.
·        اگر توان رفتن با پا هم نداشتی با سر پیش برو.

2
همچو من، روزگار در بر کش
شربت زهر اگر دهد، می چش

·        نیما مفهوم «روزگار» را در این بیت، به احتمال قوی، به معنی «مدت زمان زندگی و یا عمر عینی هر کس»  بکار می برد.
·        توصیه نیما به خواننده شعر و مخاطبش، این است که بسان خود او، روزگار را همچون محبوبی در آغوش کشد و حتی اگر تلخ تر از زهر باشد، تحمل کند.

·        این رهنمود نیما اما به چه معنی است؟  

3

·        برای هر ساده لوح سطحی اندیشی، این همان اندرز خواجه شیراز است که غزل معروف «غم مخور» بکرات گوشزد می کند:

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد، قدم
سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان، غم مخور

·        نیما اما نه خواجه شیراز، بلکه به اعتراف صریح خودش، آنتی تز خواجه شیراز است و در این بیت شعر، نه محتوای غزل «غم مخور» خواجه را، بلکه آنتی تز آن را نمایندگی می کند.

·        ما غزل «غم مخور» خواجه را مستقلا تحلیل و این حقیقت امر مسلم را اثبات خواهیم کرد.

·        تفاوت و تضاد نیما با خواجه اما کجا ست و از چه نقطه نظر است؟

4
·        تفاوت و تضاد نیما با خواجه و اکثریت قریب به اتفاق شعرای فئودالی و بورژوائی واپسین ماضی و معاصر، در خردگرائی خارائین نیما ست.

·        نیما به دلیل همین پایبندی بی چون و چرا به خرد اندیشنده، آنتی تز کلاسیک خواجه و امثال هارت و پورت سرای چپنمای بیشمار او ست:

الف
·        نیما انقلابی است و نه مرتجع.
·        نیما در پی نفی دیالک تیکی وضع موجود است و نه در پی توجیه، حفظ، تثبیت و تحکیم آن.

ب
·        نیما بیدارنده توده ها ست و نه خواباننده آنها

ت
·        نیما آگاهاننده توده ها ست و نه فریبنده آنها

پ
·        نیما صادق و صریح و بی ریا ست و نه کذاب و پرده پوش و ریاکار

ث
·        نیما حقیقت پرست است و نه حقیقت ستیز

ج
·        نیما خوشبین (اوپتیمیست)  است و نه بدبین (پسیمیست)

ح
·        نیما امیدوار است و نه نومید

خ
·        نیما فردامند و دورنمامند و زندگی ستا ست و نه بی فردا، بی دورنما، پوچیگرا و نیهلیست.

5
·        به همین دلیل است که نیما روزگار را بسان محبوبی عاشقانه در بر می کشد و حتی اگر شرنگی باشد، می چشد و چشیدن شرنگ روزگار را توصیه می کند.
·        چون چشیدن شرنگ زندگی نیز به معنی کسب شناخت تجربی است.

·        به قول حکیم خردگرای شیراز:

مرد باید که در کشاکش دهر
سنگ زیرین آسیا باشد!

ادامه دارد.

سیری در جهان بینی جلال آل احمد (7)


تحلیلی از شین میم شین
  
به جای ما بگذاریم مجموعه ممالکی که مصرف کننده آن مصنوعات غرب ساخته اند.
مصنوعاتی که مواد خام شان ـ همان ها که بر شمردم ـ از همین سوی عالم رفته، یعنی از ممالک در حال رشد.
نفت از سواحل خلیج، کنف و ادویه از هند
جاز از افریقا و تریاک از چین
مردم شناسی از جزایر اقیانوسیه
جامعه شناسی از افریقا
  این دوتای آخر (مردم شناسی و جامعه شناسی) از امریکای جنوبی هم
از قبایل «آزتک» و «انکا»، که یکسره قربانی ورود مسیحیت شدند.
به هر صورت، هر چیزی از جائی
و ما در این میانه ایم.

·        نفت از سواحل خلیج، کنف و ادویه از هند، تریاک از چین را به عنوان مواد خام برای تولید پارچه و لاستیک و دارو و هروئین و غیره و برای خوشمزه تر و هضم پذیر تر کردن اغذیه و اشربه حلال و حرام می توان قبول کرد، ولی جاز و مردم شناسی و جامعه شناسی را به هیچ ترفندی نمی توان مواد خامی تلقی کرد که از آنها مصنوعاتی برای مصرف کننده های شرق کذائی ساخته شود.

1
  این دوتای آخر (مردم شناسی و جامعه شناسی) از امریکای جنوبی هم
از قبایل «آزتک» و «انکا»

·        حالا می توان به «من ـ زور» جلال آل عبا  پی برد:
·        اگر شیوه زیست و تفکر قبیله ای در عهد بوق، مورد بررسی علمی از سوی سوسیولوگی (جامعه شناسی) و یا آنتروپولوگی (مردم شناسی، انسان شناسی) قرار گیرد، آخوندجماعت، همان قوم هفتاد کفن پوسانده ی عهد بوق را صادر کننده ی جامعه شناسی و آنتروپولوژی به غرب می نامند.
·        اکنون این سؤال سمج، سر و سینه بر در و دیوار ذهن می کوبد: 

·        پس چرا باستانشاسی و تاریخ نگاری و غیره از قلم جلال آل عبا افتاده اند؟

·        چرا جامعه شناسی و آنتروپولوژی از آسیا و افریقا و امریکای لاتین به غرب صادر شده اند، ولی باستانشناسی و تاریخ نگاری و غیره صادر  نشده اند؟

·        چرا باید قبایل ازتک و انکا جامعه شناسان و مردم شناسان شهیر شرق کذائی باشند، ولی باستان شناسان و مورخین شهیر شرق نباشند؟

2
اثری از مجید افسر
  این دوتای آخر (مردم شناسی و جامعه شناسی) از امریکای جنوبی هم
از قبایل «آزتک» و «انکا»، که یکسره قربانی ورود مسیحیت شدند.

·        از همین جمله جلال آل احمد می توان به جهان بینی ایدئالیستی ایشان پی برد.
·        در این جمله ایشان، روح مقدم بر ماده است.
·        شعور مقدم بر وجود است.
·        روبنای ایدئولوژیکی مقدم بر زیربنای اقتصادی است.
·        مذهب مقدم بر طبقه حاکمه است.

3
قبایل «آزتک» و «انکا» یکسره قربانی ورود مسیحیت شدند.

·        در قاموس جلال آل احمد، تسخیر قلدرمآبانه امریکای لاتین و کشتار اقوام ساکن این قاره از سوی اشرافیت فئودالی و بعد بورژوازی اروپا به مثابه تسخیر این خطه و کشتار سکنه آن، از سوی ایدئولوژی مربوطه، یعنی مسیحیت است:
·        در جهان بینی جلال و اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان با عمامه و بی عمامه ی ایدئالیسم، این روح و شعور مذهبی (ایدئولوژی فئودالی)  است که امریکای لاتین، آسیا و افریقا را تسخیر می کند و سکنه آن مناطق را به درجه برده تنزل می دهد، بسان جانوران مورد بهره کشی قرار می دهد و بسان ددان درنده قتل عام می کند و نه طبقه حاکمه در کشورهای اروپا.  

4
قبایل «آزتک» و «انکا» یکسره قربانی ورود مسیحیت شدند.

·        تنها دلیلی که جلال و شرکاء برای این ادعای خود دارند، این است که اروپائی ها دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی را در عمل پیاده کرده اند.

·        کماکان هم حسابی پیاده می کنند:
·        علمای امپریالیستی به همین دلیل ضمن بمباران و کشتار و تسخیر و اشغال خاک کشورها، «تسخیر قلب و مغز» (هارت و مایند)  خلق های جان بدر برده از کشتار آن سامان را توصیه می کنند.

5

·        رمزفیلد ـ وزیر جنگ جورج ابن جورج ـ ضمن اشغال خاک عراق، سودای صدور آزادی و دموکراسی و مد و موزیک و سکس و  سکس شاپ و رقص و علافی و عیاشی و استیل زیست امریکائی (بورژوائی واپسین) را در سر می پروراند و بعدها با اشاره به مخروبه خونین عراق با تأسف و تاثری عمیق بر زبان می آورد.

·        مهاجمین اسپانیائی به مثاب عوامل طبقه حاکمه در آن دیار نیز به همراه خود کشیش و انجیل و خرافه ها و زباله های فکری اروپائی را می بردند و اگر سکنه «وحشی» آنجا داوطلبانه تن به تعالیم مسیح نمی داد و «متمدن» نمی شد، جامعه و همبودشان را به جهنمی بدل می ساختند.

·        جلال این حقیقت امر را بهانه قرار می دهد و دست به وارونه نمائی روال و روند می زند:

قبایل «آزتک» و «انکا» یکسره قربانی ورود مسیحیت شدند.

4
·        این جهان بینی ایدئالیستی دیری است که در تاریخ نگاری فئودالی ما و نه فقط ما، حسابی جا افتاده و در ضمیر سکنه این دیار، عمیقا رسوب کرده است.
·        برای کندن این رسوبات فئودالی ـ بورژوائی ـ واپسین به میلیون ها ساعت روشنگری علمی و انقلابی عرقریز نیاز است.

5
 قبایل «آزتک» و «انکا» یکسره قربانی ورود مسیحیت شدند.

·        این همان جهان بینی ایدئالیستی، خرافی، ارتجاعی و ضد علمی است، که حمله نظام اجتماعی برده داری عربستان به ایران و سایر نقاط منطقه را به مثابه حمله «اسلام» جا می زند.
·        فرق هم نمی کند که موافق و مؤید آن باشد و یا مخالف و منقد آن باشد.  

6
·        امروزه جناح راست اوپوزیسیون کذائی از سلطنت طلب، پان عیرانیست، فاشیست گرفته تا چپ قلابی هپیلی هپو، به جای کشف و افشای ماهیت طبقه حاکمه فئودالی ـ روحانی ـ بورژوائی واپسین، اسلام و تازیان کذائی را تازیانه «انتقادی» می زنند و حسابی اقشا می کنند.

·        چه بسا جنایات امپریالیسم و فوندامنتالیسم را به حساب ایدئولوژی مربوطه (مسیحیت، یهودیت، تسنن، تشیع) می گذارند و به خود فریبی و عوام فریبی همه جانبه دست می زنند.   

7

·        دلیل این وارونه بینی، وارونه اندیشی و وارونه سازی، دلیلی طبقاتی است.

·        چون در غیر این صورت، باید نظام اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری به تبر انتقاد انقلابی سپرده شود.

·        نظام سرمایه داری اما برای راست مدرن و سنتی و برای چپ رفرمیستی و قلابی، مقدس است و باید دست نخورده بماند.


·        فرح پهلوی که از قبل می دانست و فرخ سیستم نگهدار هم که در مدت اقامت در اتحاد شوروی کشف کرده که سوسیالیسم دردی را دوا نمی کند و سرمایه داری پایان تاریخ بشری است.

ادامه دارد.