۱۳۹۳ خرداد ۲۲, پنجشنبه

هماندیشی با روژین خسروی (8)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
روژین خسروی
ﯾﺎﺩم ﺑﺎﺷـــــــــﺪ ﺩﻟم ﮐﻪ ﺷﮑﺴﺖ،
ﺳﺮم ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮم، ﺑﺎﻻ.
ﺗﻼﻓﯽ ﻧﮑنم،
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰنم،
ﺷﺮﻣﮕﯿﻦ ﻧﺒﺎشم.
ﺣﻮﺍﺳم ﺑﺎﺷﺪ که ﺩﻝ ﺷﮑﺴﺘﻪ، ﮔﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺗﯿﺰ ﺍند
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﺪﺍﺭم ﺑﻮﺩ،
ﺯﺧﻤﯽ ﮐﻨم ﺑﻪ ﮐﯿﻨﻪ
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨم که ﺭﻭﺯﯼ ﺷﺎﺩﯾ اﺶ، ﺁﺭﺯﻭﯾم ﺑﻮﺩ
ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎشم ﻭ ﺳﺎﮐﺖ
ﺑﻐﻀم ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐن
ﺭﻧﺠم ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺗﺮ
پایان
سنگزاد

میترا
ضرب المثل آلمانی :
امید آخرین چیزی  است که می میرد.

میم
برداشت تان از روانشناسی شعر این است؟

میترا
برعکس .
شعر علاوه بر بوی دلتنگی، حالت موعظه، نصحیت و اتمام حجت با خود شاعر را  دارد.

میم
در این شعر روژین  روندهای پسیکولوژیکی زنان متعلق به طبقات اجتماعی واپسین انعکاس می یابد.
اگر ان را تحلیل کنید، می بینید.
امید هم که شما بدان  اشاره کرده اید، بطرز مستوری در آن لانه کرده است.
البته امید به معانی مختلف از قبیل انتظار،دلخوشی، خوش خیالی ناشی از نیاز، تنهائی، بیکسی و غیره

میترا
درست است.
 ولی من هنوز امیدی و یا روزنه ای که زندگی را به مبارزه بطلبد، در آن نمی بینم.
به همین دلیل ضرب المثل آلمانی را به طنز نوشتم.

میم
امید نه به معنی امید حقیقی.
 بلکه به معنی امید واره ی کمرنگی مثلا  به برگشت حریف.
 به همین دلیل راوی شعر نمی خواهد همه پل ها را پشت سر خویش خراب کند.
در این شعر روژین نهایت بیچارگی زن ایرانی انعکاس یافته است.
این شعر از نهایت تنهائی زن حکایت دارد.
 تازه،  بودن با کسی گرهی باز نمی کند.

سعید

1
یادم باشد، دلم که شکست و ...

·        چرا دلت شکسته؟
·        شکست دل، معمولا در عشق های کاذب اتفاق می افتد.

اگر ژاله، هر قطره ای در شدی
چو خر مهره بازار از او پر شدی

·         فراموش کردن دیالک تیک عرضه و تقاضا  
·        گذشت زمان  
·        تغییر نیاز ها  
·        عدم توانایی لازم برای تأمین آنها   
·        همگی ناشی از شناخت نادرست و به نوعی همان مثل معروف ما ایرانی ها  «عشق در نخستین نگاه» است.
2
ﺳﺮم ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮم، ﺑﺎﻻ
  ﺗﻼﻓﯽ ﻧﮑنم، ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰنم، ﺷﺮﻣﮕﯿﻦ ﻧﺒﺎشم

·         بهتر است   چنین باشد .
·         اگر هم نباشد باز هم پای عشقی دروغین در میان است که به طرفه العینی تبدیل به کینه و نفرت می شود.

3
ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻪ ﺩﻝ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻟﺪﺍﺭم ﺑﻮﺩ،
 ﺯﺧﻤﯽ ﮐﻨم ﺑﻪ ﮐﯿﻨﻪ

·     همین دلدار ممکن است تمام هر آن چیز مادی - معنوی را که تو اندوخته ای با خود ببرد و در نامه خداحافظی «بیلاخ» هم ضمیمه نامه مذکور به عاشق بیچاره کند.
·        چرا نباید "شرمگین بود"؟
·        چرا نباید " فریاد زد"؟

4
·        امید داریم تا امید
·         دلیستگی به وعده بهشت هم « امید» است.
·          تکلیف شاعر با خودش و " عشق " معلوم نیست:

هر چند در کارزار "عمل"  حرف باد هوا ست !

5
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟

نه قوتی که توانم کناره جستن از او
نه قدرتی که به شوخی اش در کنار کشم

نه دست صبر که در آستین عقل برم
نه پای عقل که در دامن قرار کشم

ز دوستان به جفا سیر گشت، مردی نیست
جفای دوست زنم، گر نه مرد وار کشم
چو می ‌توان ـ به صبوری ـ  کشید جور عدو
چرا صبور نباشم که جور یار کشم؟

شراب خورده ی ساقی ز جامِ صافیِ وصل
ضرورتی است که درد سر خمار کشم

گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید
کمینه دیده سعدی اش پیش خار کشم
پایان

میم
این شعر روژین روانشناسی زن طبقات اجتماعی واپسین را و معیارهای ارزشی او را منعکس می کند.
اگر این شعر بطور همه جانبه تحلیل شود، عمق سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) و پسیکولوژیکی (روانشناسی) آن معلوم می گردد.
عشق و دلدار و غیره نه حبل المتین رابطه ای، 
بلکه پلی برای رسیدن به حاجت الحاجات طبقاتی ـ بورژوائی واپسین گمشده است که از جنس کیمیا ست.
همان یقین گمشده احمد شاملو است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر