۱۳۹۳ تیر ۱, یکشنبه

شعر نیما یوشیج در آئینه سیاوش کسرائی (12)

دیالک تیک جزء و کل 
نیمایوشیج (1274 ـ 1338)
تحلیل واره ای از
گاف سنگزاد 

تز هشتم
طبیعی است که تداوم دوران سیاه فشار و اختناق و سختی، همراه با تنگدستی و انزوا، هسته اندیشه های نیما را تلخ بدارد، به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد و با سلیقه خویش بر ستم بشورد و یا چراغش را در تک سیاهی ها فروزان نگاهدارد و به هر ترتیب چاره جوی روز بزرگ بماند. 



10
مفهوم «وسعت نظر»
به همان گونه که طبیعی بود که مردی با آن بینش و فراست و وسعت نظر و پرهیزگاری تن به قبول دروغ و سیاهی ندهد.

·        نیما بنظر سیاوش از وسعت نظر برخوردار بوده است.

·        بر اساس کدامین معیار عینی می توان به این نتیجه رسید؟

1
·        برای پاسخ به این پرسش، قبل از همه باید ضد دیالک تیکی وسعت نظر را پیدا کرد، یعنی تنگنظری را، کوته اندیشی و امثالهم را.

2
·        برای درک تفاوت و یا حتی تضاد تنگ نظری و وسعت نظر، شاید بهتر است که به دیالک تیک لحظه و روند بیاندیشیم:

الف
·        انسان های تنگ نظر و کوته اندیش فقط لحظه را در می یابند و غنیمت می شمارند و چه بسا  به توصیه حکیم نیشابور، خواجه شیراز  و غیره.

ب
·        انسان های دور اندیش، اما برعکس به روند تقدم قائل می شوند و در بهترین حالت، دیالک تیک لحظه و روند را در مد نظر قرار می دهند و نقش تعیین کننده را از آن روند می دانند و نتیجتا منافع لحظه ای را تابع منافع روندین می سازند.
·        منافع آنی را تابع منافع آتی می سازند.

·        واژه «روندین» را به تقلید از واژه های «سیمین»، «دیرین» و غیره می سازیم.

3
·        چرا و به چه دلیل باید در دیالک تیک لحظه و روند (دیالک تیک دم و عمر) نقش تعیین کننده از آن روند (عمر) باشد؟

4
·        برای پاسخ به این پرسش باید به توصیه حکیم پرولتاریا و به پیروی از او از عام به سوی منفرد (خاص) و عملا از مجرد به سوی مشخص حرکت کنیم.
·        به عبارت دیگر، باید دیالک تیکی را پیدا کنیم که دیالک تیک لحظه و روند نتیجه بسط و تعمیم آن است.

5
·        چنین دیالک تیکی در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی وجود دارد و آن عبارت است از دیالک تیک جزء و کل که در آن، نقش تعیین کننده از آن کل است.

6
·        می توان گفت که دیالک تیک لحظه و روند (دم و عمر) بسط و تعمیم دیالک تیک جزء و کل است.

7
·        به همین دلیل در دیالک تیک لحظه و روند (دم و عمر) ـ بر خلاف نظر باطل عمر خیام و خواجه حافظ و امثالهم ـ نقش تعیین کننده نه از آن لحظه (دم)، بلکه از آن روند (عمر) است.

8
·        نیما چنین کسی بوده است:
·        او آنتی تز خیام و حافظ و امثالهم بوده است:
·        او نه طرفدار پر و پا قرص دم (لحظه، جزء)، بلکه هوادار سرسخت روند (عمر، کل) بوده است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر