۱۳۹۳ خرداد ۳۱, شنبه

سیری در چرندیات ژان پل سارتر (3)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک
روژین

 ژان پل سارتر 
برای کشفِ اقیانوس های جدید باید جراتِ ترکِ ساحل را داشت،
این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر

تحلیلی از گاف سنگزاد

این دنیا، دنیای تغییر است نه تقدیر

·        آنچه بظاهر زیبا، موزون و قافیه دار جلوه می کند، ضمن رجزخوانی و هارت و پورت گرائی به قصد عوامفریبی، تحریفی در تفکر مفهومی است.

·        چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟

1
این دنیا، دنیای تغییر است نه تقدیر

·        اولا ضد حرکت  ـ بالاعم ـ و تغییر ـ بالاخص ـ نه تقدیر، بلکه سکون ـ بالاعم ـ و ثبات ـ بالاخص ـ است.
·        چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی طبیعی و اجتماعی، دیالک تیکی از حرکت و سکون اند.
·        هیچ حرکتی بدون سکونی وجود ندارد و هیچ سکونی بدون حرکتی.
·        سعدی همین حقیقت امر عینی و علمی و دیالک تیکی را در دیالک تیک سفر و مقصد، سفر و رباط تبیین می دارد.

2
این دنیا، دنیای تغییر است نه تقدیر

·        تغییر یکی از فرم های حرکت است.
·        برخلاف تصور سارتر و پیروان هپیلی هپوی اگزیستانسیالیسم، تغییر بر خلاف توسعه، بی سمت و سو ست:
·        تغییر می تواند بالنده باشد و یا میرنده.
·        تغییر می تواند پیشرفتی باشد و یا پسرفتی.
·        برگشت از سیستم سوسیالیستی به سرمایه داری نیز نوعی تغییر است.
·        ولی نه تغییری مثبت و بالنده، بلکه تغییری منفی و ارتجاعی است.

3
این دنیا، دنیای تغییر است نه تقدیر

·        ثانیا تقدیر مفهومی تئولوژیکی (فقهی) است.
·        تقدیر به معنی جزم (دگم)  موسوم به «مشیت الهی» است.
·        تقدیر بدان معنی است که خدائی وجود دارد و مأمورین متنوع و بیشمار الهی از قضا تا قدر، از عزرائیل جلاد تا میکائیل شیپور زن.
·        تقدیر بدان معنی است که همین قضای کذائی با جوهری نامرئی و بنا بر اراده الهی، سرنوشت هر کس را پیشاپیش یعنی به هنگام ترکیب نطفه نر با ماده در رحم مادر، بر پیشانی اش نوشته است.   

4
 این دنیا، دنیای تغییر است نه تقدیر

·        اگر آته ئیست بودن سارتر را جدی بگیریم، می توان با تخفیفاتی، تقدیر را به معنی جبر (ضرورت) تعبیر کرد.
·        جبر اما ضد تغییر نیست.
·        جبر بدان معنی است که هر چیزی بنا بر قوانین و قانونمندی های عینی و درونی خویش تغییر می یابد و نه بنابر تلاش و کوشش فکری و فیزیکی بشری.
·        از این رو، حتی از ازمنه قدیم، دیالک تیک جبر و اختیار (ضرورت و آزادی) کشف و تدوین یافته است.
·        در مقوله فلسفی اختیار (آزادی) نقش دگرگونساز انسان تجرید می یابد.
·        انسان به میزان شناخت جبر عینی، مختار و آزاد است.
·        با توسعه آگاهی بشری قلمرو اختیار (آزادی)  او وسعت می یابد.

5
این دنیا، دنیای تغییر است نه تقدیر

·        این دنیا جولانگاه دیالک تیک جبر و اختیار است.
·        به زبان علمی، تاریخ (جامعه و جهان) سوبژکت مند است و نه بی سوبژکت.
·        مقوله سوبژکتیویته (فاعلیت انسانی) یکی از کشفیات بسیار مهم مارکس است و ضمنا معیار مرزبندی ماتریالیسم دیالک تیکی با ماتریالیسم مکانیکی و متافیزیکی است.
·        برخلاف تصور سارتر، نه تنها جبر (ضرورت) هیچ واره و هیچ کاره نیست، بلکه در دیالک تیک جبر و اختیار نقش تعیین کننده از آن جبر است.

6

·        به قول به آذین، اختیار و آزادی انسانی، چیزی جز «حرکت در لا به لای دیوارهای جبر و یا ضرورت» نیست.
·        انسان می تواند به عنوان مثال آب را بجوشاند و یا منجمد (یخ واره)  سازد.
·        ولی فقط و فقط با تمکین به جبر (قوانین و قانونمندی های)  عینی هستی طبیعی.
·        مثلا در فشار جو با 100 درجه سانتیگراد و یا صفر درجه سانتیگراد.
·        نه کمتر و نه بیشتر.
·        دنیای سارتر و هر کس دیگر، دنیائی قانونمند است، مبتنی بر جبر عینی است و نه طویله ای خر تو خر تا هر کس هر چه دلش بخواهد، بتواند انجام دهد.

7
برای کشفِ اقیانوس های جدید باید جراتِ ترکِ ساحل را داشت،
این دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر

·        انسان فقط و فقط به شرط شناخت جبر عینی می تواند در جامعه و جهان نقش مثبتی بازی کند.
·        حیوان بی خرد و بی شعور و دیوانه حتی اگر ذره ذره ی وجودش از جرئت و جسارت تشکیل شده باشد، نمی تواند نقشی مثبت و دگرگونساز بازی کند.
·        اما می تواند دست به خرابکاری زند و فاجعه بیافریند.
·        بنا بر ضرب المثلی، می تواند «سنگی در چاهی بیندازد که صد فرزانه نتوانند بیرونش آورند.»

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر