۱۳۹۳ خرداد ۲۷, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی اریش فروم (8)


سرچشمه:
صفحه فیسبوک زری مینوئی
تحلیلی از شین میم شین

نیاز به وابستگی یا مراوده:
این نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد، 
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است .

·        درد یکی بود، حالا شد دو تا:
·        حریف و یا اریش فروم میان وابستگی و مراوده علامت تساوی می گذارد.

·        مراوده به چه معنی است؟

1
نیاز به وابستگی یا مراوده

·        مراوده در فرهنگ واژگان فارسی به معنی دوستی و رفت و آمد، آمده است.
·        در حالیکه وابستگی در تحلیل نهائی به معنی رابطه واره یکطرفه است:

الف
·        برده، وابسته ی ارباب برده دار است.
·        برده آن می کند که ارباب اراده می کند و نه آن، که خود اراده می کند.
·        برای اینکه برده اصلا و اصولا اراده ندارد.
·        برده انسان سلب اراده شده است.
·        میان برده و برده دار رابطه دوستی برقرار نیست.
·        برده ماهیتا نمی تواند دوست کسی باشد که او را انسانیت زدائی کرده، ابزار واره کرده، به غل و زنجیر کشیده و مورد بهره کشی قرار می دهد.
·        وابستگی نه رابطه، بلکه رابطه واره است.
·        رابطه باید  دو طرفه باشد.
·        وابستگی اما یکسویه است.

ب
·        دوستی اما رابطه ای واقعی است:
·        دوستی رابطه ای دو طرفه است:
·        دوستی رابطه ای است که دو طرف آن همدیگر را دوست می دارند.
·        همبستگی را می توان دوستی نامید و نه وابستگی را.
·        در همبستگی دو طرف رابطه یار و مددکار همدیگرند.
·        دو فرد همبسته با هم مراوده دارند و نه دو فرد که یکی وابسته به دیگری است.
·        کسی که وابستگی را مراوده و دوستی جا بزند، اگر نادان نباشد، تبهکاری است که ریگی در کفش و نیت تحمیق خلایق در دل دارد.

2
نیاز به وابستگی یا مراوده:
این نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد، 
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است.

·        جمله بندی تق و لق به همین می گویند:
·        منظور حریف و به احتمال ضعیف اریش فروم این است که آدمیان به دلیل داشتن قوه تفکر، یعنی به دلیل ترک عالم حیوانی، رابطه غریزی خود با طبیعت را از دست داده اند و محتاج وابستگی و یا مراوده شده اند.

3
 این نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد، 
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است .

·        فرض کنیم، منظور حریف نه نیاز به وابستگی، بلکه نیاز به مراوده، دوستی و رفت و آمد باشد.
·        اولا داشتن قوه تفکر چرا باید دلیل نیاز آدمیان به مراوده و دوستی و رفت و آمد باشد؟
·        اگر حریف و یا اریش فروم نظری به عالم حیوانات می انداخت، متوجه می شد که میمون ها به همان اندازه به مراوده نیاز دارند که آدمیان.

·        به قول کلاوس هولتس کامپ ـ پروفسور مارکسیست ـ لنینیست رشته روانشاسی در دانشگاه آزاد برلین ـ میمون ایزوله و تنها حتی میمون نیست، چه برسد به انسان ایزوله و تنها. 

·        اگر حریف و یا اریش فروم از پسیکولوژی جانوران خبر داشت، نیاز به مراوده را نه بر اساس داشتن قوه تفکر، بلکه به دلایل دیگر توضیح می داد.
·        گرگ ها و گاوها و سگ ها و فیل ها و ماهی ها و پرنده ها و خفاش ها و غیره نیز نوعی مراوده با هم دارند.
·        چه بسا جانوران بچه های همدیگر را و حتی بچه های جانوران دیگر را شیر می دهند و بزرگ می کنند.
·        خفاش ها حتی همدیگر را به هنگام گرسنگی و تشنگی تغذیه می کنند.
·        خفاش ها که قادر به تصور و استدلال کذائی نیستند.

·        این شرایط مادی زیست است که پسیکولوژی درخور خود را و قواعد همزیستی معینی را الزامی می سازد و نه علل سوبژکتیف (توان تصور و استدلال)  

4
 این نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد، 

رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است .

·        ثانیا از کی تا حالا، آدمیان رابطه غریزی خود با طبیعت را از دست داده اند؟

·        اگر بنی بشر با طبیعت قطع رابطه کند و قوای غریزی طبیعی خود را از دست دهد، حتی لحظه ای نمی تواند ادامه حیات دهد.
·        اگر این حرف ها از اریش فروم باشد، باید به حال و روز او زار زار گریست.
·        به عنوان مثال، روند تنفس آدمیان که تحت اختیار عقل آنها نیست.
·        تنفس به فرمان قوای غریزی طبیعی لحظه به لحظه در خواب و بیداری صورت می گیرد.
·        روند جذب و دفع در سلول ها که به فرمان عقل نیست.
·        این جور روندها تحت فرمان قوای غریزی اند و میان آدمیان و جانوران کمترین تفاوتی از این بابت وجود ندارد.
·        چشم با نزدیک شدن پشه ای در یک میلیونم ثانیه بسته می شود.
·        مغز و عقل انسانی که نمی تواند با چنین سرعت خارق العاده ای واکنش نشان دهد.  

5

نیاز به وابستگی یا مراوده:
این نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد، 
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است.

·        انسان در دیالک تیک غریزه و عقل زندگی می کند و نه تحت فرمان مطلق عقل.
·        در دیالک تیک غریزه و عقل هم نقش تعیین کننده از آن غریزه است.
·        غریزه بمراتب حیاتی تر، قوی تر و قدیمی تر از عقل است.
·        غریزه در روند طولانی توسعه و تکامل موجودات زنده تشکیل و تکمیل شده و می شود.
·        غریزه احتمالا مادر عقل بوده است.  
·        غریزه احتمالا در روند کار توسعه یافته و به درجه عقل رسیده است.

·        هسته درست این نظر هم همین جا ست:
·        انسان در روند توسعه و تکامل خویش، برخی استعدادهای غریزی را با عقل جایگزین ساخته است:
·        یعنی غریزه به ضد دیالک تیکی خود، یعنی به عقل فرابالیده است و استعداد غریزی در زمینه مورد نظر رفته رفته از دست رفته است.
·        به همین دلیل جانوران معینی صداهای معینی را می شوند و بوهای معینی را ادراک می کنند، ولی انسان نمی تواند بشنود و ادراک کند.
·        منظور اریش فرم هم احتمالا همین استعدادهای غریزی و طبیعی از دست رفته است.
·        از بین رفتن استعداد شنیدن مثلا صدای زلزله اما چه ربطی به نیاز به مراوده دارد؟

6
 نیاز به وابستگی یا مراوده:

این نیاز از این حقیقت سرچشمه می گیرد که آدمی، به لحاظ اینکه توانایی تصور و استدلال دارد، 
رابطه ی غریزی اش را با طبیعت از دست داده است.

·        حریف و یا اریش فروم ظاهرا می خواهند ذهنیات خود را با تئوری جدائی انسان از طبیعت توضیح دهند.
·        دلیل نیاز به مراوده موجودات زنده و انسان ها با یکدیگر را باید در شیوه تهیه و تولید مایحتاج زیست و تکثیر و بقای آنها جستجو کرد.
·        انسانها چه بسا قبل از جدائی از عالم حیوانی ببرکت کار، مجبور به زیست و شکار کلکتیف و دسته جمعی بوده اند که به تشکیل همبود و بعد جامعه منجر گشته است.
·        ریشه اصلی مراودات آدمیان با یکدیگر در تحلیل نهائی اقتصادی ـ اقتصادی است.
·        علت این ضرورت در این است که انسان ها در شبکه ای مناسبات اجتماعی زندگی می کنند و باید زندگی کنند.
·        کسی به تنهائی از عهده رفع مایحتاج زیست خویش برنمی آید.

·        این مراودات کذائی  میان نباتات و جانوران و آدمیان نیز وجود دارد:
·        به عنوان مثال گزنه نر به هنگام انتقال گرده های خود به گزنه ماده، همه خنجرهای اسیدی خرد و کلان خود را غلاف می کند و سفره گرم و نرم رنگینی با اطعمه و اشربه متنوع برای پشه ها می گسترد.

·        مراودات گزنه با پشه را که نمی توان با جدائی از طبیعت و داشتن توان تصور و استدلال کذائی توضیح داد.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    ریشه اصلی مراودات آدمیان با یکدیگر در تحلیل نهائی اقتصادی ـ اجتماعی است.
    علت این ضرورت در این است که انسان ها در شبکه ای از مناسبات اجتماعی زندگی می کنند و باید زندگی کنند.
    باید باشد.
    با پوزش

    پاسخحذف