۱۳۹۳ تیر ۸, یکشنبه

سیری در شعری از ندا فضلی (4)

سرچشمه:
صفحه فیسبوک ندا فضـــــــــــلی 
باورندارم
هیچ کدام از حرفهای نگفته ات را
با منی که در باورت
هیچ گاه نبوده ام
 


تحلیل واره ای از
شین میم شین 

·        در «اشعار» ندا فضلی (و نه قط ایشان)  جامعه معاصر ایران و سطح توسعه فکری و روانشناسی اجتماعی اعضای طبقات اجتماعی واپسین انعکاس می یابد.
·        به همین دلیل تأمل روی «اشعار» ایشان می تواند به شناخت برخی از پدیده ها در این جهنم جهل و جنون کمک کند.


باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
با منی که در باورت
هیچ گاه نبوده ام

·        معنی تحت اللفظی:
·        من، یعنی کسی که هرگز در باورت نبوده ام، هیچکدام از حرف هائی را که بر زبان نرانده ای، باور نمی کنم.



1
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را

·        پیش شرط باور و یا عدم باور به چیزی، وجود آن چیز است.
·        پیش شرط باور به حرف کسی، تبیین آن حرف است.
·        این حکم بی چون و چرای خرد اندیشنده است.
·        این حکم خرد بلحاظ منطقی و تجربی غیرقابل تردید است.

·        اکنون باید از خود پرسید که چرا این حقیقت امر ساده به ذهن شاعر نمی رسد؟


2 
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را


·        شاید یکی از دلایل سوبژکتیف شاعر این باشد که حرف های نگفته را از حرکات و سکنات حریف استنباط کرده است.
·        از رفتار و گفتار حریف به عنوان مثال.

·        این دلیل اما نمی تواند، دلیل شاعر باشد.

·        چرا؟


3
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
با منی که در باورت
هیچ گاه نبوده ام

·        برای اینکه شاعر اصلا و ابدا «در باور حریف نبوده است.»
·        برای شاعر برای حریف اصلا و ابدا مطرح نبوده است.
·        یعنی حریف برای شاعر حتی تره خرد نکرده است تا مثلا کنایه ای بپراند و یا نگاه گویای اسرار نهانی تحویلش دهد.
·        چون پیش شرط واکنش نشان دادن به کسی، تره خرد کردن مثبت و منفی برای او ست.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که چرا شاعر به این حقیقت امر ساده نیز واقف نیست؟

4
·        دلیل این بی خبری و بی اعتنائی به حقایق ساده و مسلم، بی اعتنائی به خرد، بی خبری از خرد و خردستیزی اعضای طبقات اجتماعی واپسین است که تحت عنوان بی محتوای «طبقه متوسط» (بورژوازی)  یکه تاز میادین جهنم جهل و جنون اند.
·        بی اعتنائی به خرد، بی خبری از خرد و خردستیزی همین است. 
·        ناتوانی از درک ساده ترین حقایق مسلم به همین دلیل است.

·        اکنون این سؤال پیش می آید که فاجعه کجا ست؟

5
·        فاجعه در این زمینه بخصوص، اینجا ست که شعر به مثابه سرهم بندی کردن یاوه های بیگانه با خرد، بی اعتنا به خرد و خردستیز به خورد خود و خلایق بدتر از خود داده می شود:
·        شعر به مثابه سرهم بندی کردن افکار ضد عقلی، ضد منطقی و ضد تجربی.

·        اگر هم کسی اعتراض کند، شعرای خردستیز خیلی خیلی مدرن و عملا پست مدرن، به پرخاش افاده آمیز خواهند گفت که شاعر در عالم شعر از آزادی بی حد و حصر برخوردار است:
·        از آزادی بی حد و حصر تخیل و تصور و تبیین.

6
·        بدین طریق و ترفند شعر به وسیله ای برای تخریب خانه خرد خلایق بدل می شود.
·        بدین طریق و ترفند پیوند ارگانیک شعر و شعور به آتش کشیده می شود.

·        درد اما ریشه دارتر و دردناک تر از این است.

·        وقتی شاعری مثلا از «ثانیه ها، دقایق و ساعات گیج» سخن سر می دهد، در واقع نه از گیجی ثانیه ها، دقایق و ساعات، بلکه از گیجی و سرگیجه طبقاتی واپسین خود پرده برمی دارد.

·        ترفند طنز آمیز زبان (نطق، سخنگوئی)  هم همین است:
·        افشای بی سر و صدای ماهیت چیزها، پدیده ها و آدم ها:
·        به قول سعدی خردگرا و خردپیشه:

تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.

·        ثانیه ها، دقایق و ساعات که گیج و هشیار نیستند.
·        این انعکاس مخدوش ثانیه ها، دقایق و ساعات در آئینه ضمیر سرسام گرفته و دستخوش سرگیجه ی اعضای طبقات اجتماعی واپسین است که به دلیل بی فردائی، به دلیل فقدان دورنمای تاریخی به پوچی زیست و پوچ اندیشی رسیده اند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر