سرچشمه:
صفحه فیسبوک ندا فضـــــــــــلی
باورندارم
صفحه فیسبوک ندا فضـــــــــــلی
باورندارم
هیچ کدام از حرفهای نگفته ات را
با منی که در باورت
هیچ گاه نبوده ام
تحلیل واره ای از
شین میم شین
با منی که در باورت
هیچ گاه نبوده ام
تحلیل واره ای از
شین میم شین
·
در «اشعار» ندا فضلی (و نه قط ایشان) جامعه معاصر ایران و سطح توسعه فکری و
روانشناسی اجتماعی اعضای طبقات اجتماعی واپسین انعکاس می یابد.
·
به همین دلیل تأمل روی «اشعار» ایشان می تواند به شناخت
برخی از پدیده ها در این جهنم جهل و جنون کمک کند.
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
با منی که در باورت
هیچ گاه نبوده ام
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
با منی که در باورت
هیچ گاه نبوده ام
·
معنی تحت اللفظی:
·
من، یعنی کسی که هرگز در باورت نبوده ام، هیچکدام از حرف
هائی را که بر زبان نرانده ای، باور نمی کنم.
1
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
·
پیش شرط باور و یا عدم باور به چیزی، وجود آن چیز است.
·
پیش شرط باور به حرف کسی، تبیین آن حرف است.
·
این حکم بی چون و چرای خرد اندیشنده است.
·
این حکم خرد بلحاظ منطقی و تجربی غیرقابل تردید است.
·
اکنون باید از خود پرسید که چرا این حقیقت امر ساده به
ذهن شاعر نمی رسد؟
2
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
·
شاید یکی از دلایل سوبژکتیف شاعر این باشد که حرف های
نگفته را از حرکات و سکنات حریف استنباط کرده است.
·
از رفتار و گفتار حریف به عنوان مثال.
·
این دلیل اما نمی تواند، دلیل شاعر باشد.
·
چرا؟
3
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
با منی که در باورت
هیچ گاه نبوده ام
باورندارم
هیچ کدام از حرف های نگفته ات را
با منی که در باورت
هیچ گاه نبوده ام
·
برای اینکه شاعر اصلا و ابدا «در باور حریف نبوده است.»
·
برای شاعر برای حریف اصلا و ابدا مطرح نبوده است.
·
یعنی حریف برای شاعر حتی تره خرد نکرده است تا مثلا
کنایه ای بپراند و یا نگاه گویای اسرار نهانی تحویلش دهد.
·
چون پیش شرط واکنش نشان دادن به کسی، تره خرد کردن مثبت
و منفی برای او ست.
·
اکنون این سؤال پیش می آید که چرا شاعر به این حقیقت امر
ساده نیز واقف نیست؟
4
·
دلیل این بی خبری و بی اعتنائی به حقایق ساده و مسلم، بی
اعتنائی به خرد، بی خبری از خرد و خردستیزی اعضای طبقات اجتماعی واپسین است که تحت عنوان بی محتوای «طبقه
متوسط» (بورژوازی) یکه تاز میادین جهنم
جهل و جنون اند.
· بی
اعتنائی به خرد، بی خبری از خرد و خردستیزی همین است.
·
ناتوانی از درک ساده ترین حقایق مسلم به همین دلیل است.
·
اکنون این سؤال پیش می آید که فاجعه کجا ست؟
5
·
فاجعه در این زمینه بخصوص، اینجا ست که شعر به مثابه
سرهم بندی کردن یاوه های بیگانه با خرد، بی اعتنا به خرد و خردستیز به خورد خود و خلایق بدتر از خود
داده می شود:
·
شعر به مثابه سرهم بندی کردن افکار ضد عقلی، ضد منطقی و
ضد تجربی.
·
اگر هم کسی اعتراض کند، شعرای خردستیز خیلی خیلی مدرن و
عملا پست مدرن، به پرخاش افاده آمیز خواهند گفت که شاعر در عالم شعر از آزادی بی
حد و حصر برخوردار است:
·
از آزادی بی حد و حصر تخیل و تصور و تبیین.
6
·
بدین طریق و ترفند شعر به وسیله ای برای تخریب خانه خرد
خلایق بدل می شود.
·
بدین طریق و ترفند پیوند ارگانیک شعر و شعور به آتش
کشیده می شود.
·
درد اما ریشه دارتر و دردناک تر از این است.
·
وقتی شاعری مثلا از «ثانیه ها، دقایق و ساعات گیج» سخن
سر می دهد، در واقع نه از گیجی ثانیه ها، دقایق و ساعات، بلکه از گیجی و سرگیجه
طبقاتی واپسین خود پرده برمی دارد.
·
ترفند طنز آمیز زبان (نطق، سخنگوئی) هم همین است:
·
افشای بی سر و صدای ماهیت چیزها، پدیده ها و آدم ها:
·
به قول سعدی خردگرا و خردپیشه:
تا
مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد.
عیب و هنرش نهفته باشد.
·
ثانیه ها، دقایق و ساعات که گیج و هشیار نیستند.
·
این انعکاس مخدوش ثانیه ها، دقایق و ساعات در آئینه ضمیر
سرسام گرفته و دستخوش سرگیجه ی اعضای طبقات اجتماعی واپسین است که به دلیل بی
فردائی، به دلیل فقدان دورنمای تاریخی به پوچی زیست و پوچ اندیشی رسیده اند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر