۱۳۹۳ خرداد ۲۳, جمعه

سیری در شعر «عصیان بندگی» از فروغ فرخزاد (26)




Sculptures and Art 
اثری از تندیس و هنر
فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)

عصیان 
(۱۳۳۶)  
تحلیلی از شین میم شین

چشم ما تا در دو چشم زندگی افتاد
با خطا ـ این لفظ مبهم ـ آشنا گشتیم

تو خطا را آفریدی، او به خود جنبید
تاخت بر ما، عاقبت نفس خطا گشتیم

·        معنی تحت اللفظی:
·        تا چشم ما در چشم زندگی افتاد، با واژه گناه آشنا شدیم.
·        آفریننده گناه تو بودی، گناهی که به ما حمله ور شد و ما گناهکار شدیم.

1
·        فروغ در این دو بیت، هنجارهای اخلاقی در جامعه را نه به عنوان چیزهای قراردادی میان انسان ها، بلکه به مثابه چیزهای قائم به ذات و درخود تلقی می کند.
·        بدین طریق بزعم فروغ، خطا و اشتباه و یا گناه صغیره و کبیره بوسیله خدای کذائی خلق می شود و بسان قوم مغول به توده های انسانی هجوم می آورد و هر چه سر راه خود می یابد، در هم می کوبد.

2
·        ظاهرا ذهن و روان فروغ بسان ذهن و روان تخریب گشته مذهبیون بی سواد از ایام خردسالی تخریب شده است.
·        آن سان که زن جوان 23 ساله فرق جدی با کودک 13 ساله ندارد.

3
·        این تصور که خطا و گناه کذائی آفریده شود و بعد بر روح انسانی چیره شود و انسان نهایتا به نفس خطا استحاله یابد، نشاندهنده وارونه اندیشی هراس انگیز فروغ 23 ساله است.
·        ایدئالیسم که شاخ و دم ندارد.
·        جهان بینی ایدئالیستی همین است که فروغ نمایندگی می کند و بد تر از هر آخوندی وسیعا اشاعه می دهد.  

گر تو با ما بودی و لطف تو با ما بود
هیچ شیطان را به ما مهری و راهی بود؟

هیچ در این روح طغیان کرده ی عاصی
ز او نشانی بود، یا آوای پایی بود؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر تو طرفدار ما انسان ها بودی و الطاف خود را شامل حال ما  می کردی، نه ابلیس می توانست نسبت به ما مهربان باشد و تحت تأثیر مان قرار دهد و نه در روح طاغی و عاصی ما نشانی از او و صدای پائی از او باشد.

1
·        فروغ در این دو بیت به قدرت مطلق خدا اشاره می کند.
·        در این دو بیت، علت و باعث وجود ابلیس و وسوسه بنی بشر و طغیان و عصیان آنها خود خدای قدر قدرت تلقی می شود.
·        فروغ بدین طریق دیالک تیک فراز و فرود را به شکل دیالک تیک خدا و انسان بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن فراز (خدا) می داند.
·        این همان طرز تفکر ایدئالیستی مذهبیون بی خرد و خردستیز است.

·        این به معنی مطلق کردن روح (خدا) و هیچ واره انگاشتن واقعیت عینی در همه فرم های حرکتی آن از جماد تا نبات و جانور و انسان و جامعه است.

·        فروغ به جای روشنگری علمی و منطقی، خواننده شعرش را به پذیرش خرافه خدا و خطا و مهر ابلیس و غیره سوق می دهد.
·        حالا می توان دریافت که عصیان و طغیان اگزیستانسیالیستی (ایدئالیستی ـ ذهنی) نه راهی به سوی رهائی، بلکه گمراهه ای به سوی بیگانگی و از خودبیگانگی است.

·        بدون اشاعه و از آن خود کردن عرقریز شعور رهائی بخش، نه رهایشی امکان پذیر است و نه امیدی به رهایش فردی و اجتماعی تصورکردنی است..

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر