۱۳۹۳ خرداد ۳۰, جمعه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (50)


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)
 تحلیل واره ای از
شین میم شین
  
ابتهاج:
حافط می‌خواندیم.
به این بیت رسیدیم:

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

به نظر من این بیت خلاصه‌ ی تئوری حافظه
 یعنی زیبایی...
تو این دنیای پرت و پلا اومدیم، تنها حسن این دنیا اینه که زیبایی درش وجود داره
 به اشکال گوناگون زیبایی
 معشوق، سایه‌ی ابر، موسیقی و همه چیز.
اگه زیبایی نبود دنیا مفت نمی‌ارزید.
همه ا‌ش رنج و عذاب و بدی و شر و شور و غارت و بیماری و مرگ بود.
تصور مرگ می ‌دونید چقدر زندگی رو تلخ می‌کنه؟
حافظ می ‌گه خودتو با زیبایی مشغول کن.
 گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
خوشدلی که می‌گه همینه.
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست.
 رخ تو یعنی خلاصه‌ ی زیبایی.
این فلسفه‌ی حافظه
پیر پرنیان اندیش
(هوشنگ ابتهاج)

·        سایه بلحاظ صنعت و ساختار شعر، تحت تأثیر شدید حافظ قرار دارد.
·        به عبارت دیگر، حافظ بیش از هر شاعر دیگر، سایه را تحت تأثیر قرار داده است.
·        دلیل آن احتمالا غنای صوری و ساختاری اشعار حافظ و سوهان خوردگی آنها ست.
·        رد پای حافظ در فرم و ساختار اکثر غزلیات سایه به چشم می خورد.
·        سایه (و نه فقط سایه)  اما محتوای شعر حافظ را نمی شناسد.
·        اگر می شناخت، متوجه می شد که حافظ آنتی تز خود او ست.

1
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست

·        معنی تحت اللفظی:
·        من هرگز به امور دنیوی اعتنائی نداشته ام.
·        زیبائی دنیا به دلیل روی زیبای تو ست.

2
به نظر من این بیت خلاصه‌ ی تئوری حافظه
 یعنی زیبایی.

·        اکنون معلوم می شود که چرا بنی بشر برای درک چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی به فلسفه (خرد) مارکسیستی ـ لنینیستی نیاز بی چون و چرا دارد.
·        فرق هم نمی کند که او در سنگر طبقه کارگر برزمد و یا نرزمد.
·        برای آدم شدن و آدم واره زیستن به خرد اندیشنده نیاز بی چون و چرا هست.
·        سایه اگر با جهان بینی طبقه کارگر (مارکسیسم ـ لنینیسم) آشنا بود، نسبت به حافظ و فلسفه اجتماعی حافظ نظری دیگر می داشت.
·        ضمنا در آن صورت، می دانست که زیبائی نسبی است.
·        زیبائی مطلق و انتزاعی وجود ندارد تا تئوری حافظ را تشکیل دهد.
·        استنباط دهقانی از زیبائی با استنباط فئودالی از آن، از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
·        استنباط فیلسوفی خردگرا از زیبائی با استنباط بورژوائی خردستیز از آن، تفاوت و چه بسا حتی تضاد دارد.
·        زیبائی شناسی خود بوسیله معیارهای عینی، معرفتی، فردی و تعلقات طبقاتی مشروط می شود.

3
تو این دنیای پرت و پلا اومدیم،
تنها حسن این دنیا اینه که زیبایی درش وجود داره

·        دنیا را نمی توان چیزی قبل از آمدن بنی بشر تصور کرد و پرت و پلا محسوب داشت.
·        قبل از بنی بشر دنیائی وجود نداشته است.
·        جامعه و جهان مولودی است که مولدی به نام انسان دارد.
·        جامعه و جهان محصول کار مادی و فکری بنی بشر است.
·        هر چیز دنیا ناچیزی طبیعی است که ببرکت دخول روح انسانی در آن به چیزی بدل شده است.

4
به اشکال گوناگون زیبایی
 معشوق، سایه‌ ی ابر، موسیقی و همه چیز.
اگه زیبایی نبود دنیا مفت نمی‌ارزید.

·        سایه ظاهرا تعریف روشنی از زیبائی ندارد.
·        زیبائی کذائی معشوق مسئله ای قابل بحث است:
·        زیبائی معشوق حتما نباید عینی و واقعی باشد.
·        زیبائی معشوق ـ قبل از همه ـ به دلیل معشوقیت معشوق است.
·        این نیازهای غریزی، جنسی، عاطفی، روحی و غیره عاشق است، که معشوق را زیبا جلوه گر می سازد.
·        این زیبائی معشوق چه بسا سوبژکتیف است و نه اوبژکتیف.

5
به اشکال گوناگون زیبایی
 معشوق، سایه‌ی ابر، موسیقی و همه چیز.
اگه زیبایی نبود دنیا مفت نمی‌ارزید.

·        هر موجود زنده ای تحت فرمان قوای غریزی زندگی می کند.
·        حفظ و تکثیر نوع خود گرایش غریزی عامی است و معشوق کذائی چه ماده و چه نر، در این میان وسیله برای نیل به این هدف و آماج طبیعی ـ غریزی است.
·        غریزه می تواند هر چیز بغایت زشتی را زیبا جلوه گر سازد.
·        غریزه عملا بوی تعفن انگیز عرق تن زن و یا مردی را مانی پولیزه می کند و برای عاشق کذائی به مثابه عطری فقو العاده جذاب در می آورد تا تولید مثل را امکان پذیر سازد.

6
·        زیبائی موسیقی هم نسبی است.
·        انسان بسته به حوایج و حالات روحی و روانی خویش گاهی موسیقی معینی را خوشایند می یابد و گه ناخوشایند.
·        زیبائی سایه کذائی ابر هم چه بسا به دلیل تشابه آن با چیزهای زمینی است.
·        انسان روی هم رفته، چیزی را زیبا می یابد و نسبت بدان علاقه مند می گردد که آن چیز را بشناسد.
·        کشف زیبائی چیزی و یا کسی و علاقه بدان و به او چه بسا با شناخت آن چیز و آن کس دست در دست می رود.

7
·        دلیل این امر آن است که شناخت خود نوعی کار است.
·        شناخت چیزی نتیجه زحمت مادی و فکری تحمل شده برای آشنائی با آن است.
·        انسان ها در تحلیل نهائی، کار خود را و به همین دلیل محصول کار خود را می پرستند.
·        کار ماهیت انسانی انسان ها را تشکیل می دهد.
·        انسان ها در محصول کار خود، یعنی در مولود خود، مولدیت و خلاقیت خود را، خودیت خود را، لیاقت خلاق خود را می یابند و می پرستند.
·        علاقه خود سایه به موسیقی نیز ـ قبل از همه ـ به دلیل شناخت عمیق او از موسیقی است.

8

اگه زیبایی نبود دنیا مفت نمی‌ارزید.

·        همین سخن سایه بیانگر جهان بینی ایدئالیستی او ست.
·        سایه فکر می کند که زیبائی چیزی جدا از آن چیز است.
·        سایه تصور می کند که دنیائی می تواند وجود داشته باشد که عاری از زیبائی باشد.

·        زیبائی و زشتی اما همیشه در داربست دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت تشکیل می شود.
·        هر چیزی به دلیل ساختار خود زشت و زیبا ست.
·        بعضی ها بعضی از این ساختارها را درمی یابند و به زیبائی آن چیز می رسند.

·        مثلا همین ساختار ابرها.
·        کشف تشابه ابرها با گله فیل ها، یکی از دلایل زیبائی آنها تلقی می شود.
·        وگرنه ابرها را که نمی توان به زشت و زیبا طبقه بندی کرد.

·        دنیا نمی تواند دنیا باشد و آمیزه ای زشت و زیبا نباشد.
·        دیالک تیک زشت و زیبا وجود دارد و نه دوئالیسم زشت و زیبا.
·        به همین دلیل هر چیز و هر فرد زشتی می تواند فردا به چیز  و فردی زیبا بدل شود و برعکس.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    غریزه عملا بوی تعفن انگیز عرق تن زن و یا مردی را مانی پولیزه می کند و برای عاشق کذائی به مثابه عطری فوق العاده جذاب در می آورد تا تولید مثل را امکان پذیر سازد.
    درست است.
    با پوزش

    پاسخحذف