۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

خود آموز خود اندیشی (22)

شیخ سعدی (1184 ـ 1283 و یا 1291)
نه اندیشه مادرزاد وجود دارد و نه اندیشیدن مادرزادی
اندیشیدن را باید مثل هرعلم، در روندی دشوار فراگرفت
ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم!
شین میم شین

«دیگر دوران شبیخون اقلیتی آگاه در رأس توده های نادان برای تحقق انقلاب، بپایان رسیده است.
آنجا که سخن از تغییر کامل سازمان اجتماعی است، حضور آگاهانه توده ها ناگزیر و الزامی است.
آنها باید دریابند که هدف از چه قرار است و برای چه باید با تمام وجود وارد میدان شوند.»
انگلس

حکایت اول بوستان

• مکافات موذی، به مال اش مکن
• که بیخش بر آورد باید ز بن

• مکن صبر بر عامل ظلمدوست
• که از فربهی بایدش کند، پوست

• سر گرگ باید هم اول برید
• نه چون گوسفندان مردم درید

• شهنشه، که بازارگان را بخست
• در خیر بر شهر و لشکر ببست

• کی آنجا، دگر هوشمندان روند
• چو آوازه رسم بد بشنوند

• نکو بایدت نام و نیکی قبول
• نکو دار، بازارگان و رسول

• غریبی که پر فتنه باشد، سرش
• میازار و بیرون کن، از کشورش

• تو گر خشم بر وی نگیری، روا ست
• که خود خوی بد دشمنش در قفا ست

حکم سیزدهم
• مکافات موذی، به مال اش مکن
• که بیخش بر آورد باید ز بن

• مفاهیمی که سعدی در این حکم برای صدور رهنمودهای حکیمانه اش به خدمت می گیرد، عبارتند از «موذی»، «مال»، «بیخ» و «بن»

• موذی به معنی زیان رساننده، بد جنس، بد ذات، مفسد است.
• موذی در تئوری اجتماعی سعدی به معنای مظهر شر مطلق است.


• سعدی (1) خیر و (2) را ظاهرا به شکل (1) مصلح و (3) بسط و تعمیم می دهد.

3 ـ 1

• سعدی دوئالیسم خیر و شر را ظاهرا به شکل دوئالیسم مصلح و موذی بسط و تعمیم می دهد.
• چون خیر و شر در جهان بینی سعدی صفات بنیادی، ذاتی و جبلی تلقی می شوند، بنابرین نباید به اصلاح و تصحیح موذی امیدی بست.
• بنظر سعدی، با جریمه و مالیات و سلب مالکیت نمی توان موذی را تربیت کرد.
• تربیت کردن موذی به نگه داشتن گردو بر گنبد می ماند، به سفید پوست کردن زنگی با بردن او به حمام می ماند، به قول فردوسی.
• عاقبت گرگزاده گرگ شود.
• پس چاره ای نمی ماند به جز اجرای حکم « قتل الموذی قبل عن یوذی!»
• موذی را قبل از آنکه بتواند آزار برساند، باید کشت.

• سعدی موذی را به درختی تشبیه می کند که باید ریشه کن شود.
• بیخ به ریشه اصلی هر درخت اطلاق می شود که بزرگتر از ریشه های دیگر است.
• به توصیه سعدی، این ریشه اصلی را باید از بنیاد کند.

• از همین حکم سعدی جنایت و خونریزی بی رحمانه فواره می زند.
• همین ایدئولوژی است که کماکان در میهن سعدی و در مناطق اشغالی از سوی امپریالیسم سیل خون روان می سازد.
• ریگان و جورج بوش و امثالهم نیز به طبقه بندی (4) بشریت به خوب و بد می پردازند، تا توجیهی برای جنایات خویش بیابند.

4

• ریگان و جورج بوش و امثالهم نیز به طبقه بندی دوئالیستی بشریت به خوب و بد می پردازند، تا توجیهی برای جنایات خویش بیابند.

حکم چهاردهم
• مکن صبر بر عامل ظلمدوست
• که از فربهی بایدش کند، پوست

• سعدی در این حکم، شیوه رفتار شاه با گرگ های خودبرگزیده (عوامل دربار) را تعیین می کند:
• شاه نباید کوچکترین تأملی در حق آنها به خرج دهد.
• زندان (صبر) و دادن نان و آب برای ادامه زندگی در زندان بنظر سعدی نیز بسان ایدئولوگ های کنونی سرمایه صلاح نیست:
• سؤال و جوابی حتی لازم نیست:
• باید بیدرنگ پوست عامل ظلمدوست کنده شود.

• شیوه ددمنشانه برخورد فقط در حق توده صورت نمی گیرد، بلکه در حق افراد متعلق به خود طبقه حاکمه نیز.

• چرا؟

• مجازات عوامل طبقه حاکمه به چه دلیل از دیرباز تا کنون بکرات صورت می گیرد؟

• وقتی ما از نقش ایدئولوژیکی سعدی سخن می گوئیم، وقتی ما سعدی را به عنوان ایدئولوگ نظام فئودالی ـ بنده داری تلقی می کنیم، به همین دلایل است.
• قربانی کردن عوامل طبقه حاکمه (گرگ در تئوری شبان ـ گرگ ـ گوسفند) شمشیر دو لبه است.
• چنین کارهائی چندین فونکسیون همزمان برای آماج واحد (تحکیم نظام اجتماعی حاکم) به انجام می رسانند.
• اولا دربار و شخص شاه تطهیر می شود و همه گناهان، همه ستم ها در حق خلق به گردن مهره ای از مهره های دربار انداخته می شود:
• بدین طریق و شاید بلافاصله تئوری آشنا به خورد مردم داده می شود:
• «شاه خودش مقصر نیست، مقصر اطرافیانش شاه اند!»

• با این تنبیه بی رحمانه، اما در عین حال، بی رحمی و قساوت عریان هیئت حاکمه به رخ توده دربند کشیده می شود:
• هیئت حاکمه ای که حتی به اعضای خود رحم نمی کند، چه رحمی به توده های مولد و زحمتکش خواهد کرد!

• از سوی دیگر در صورت لزوم، دار و ندار عامل ظلمدوست (گرگ) به نفع هیئت حاکمه مصادره می شود تا گنج شاه کم و کسر نداشته باشد.

• درک گذشته برای درک حوادث زمان حال لزوم مطلق دارد:
• هلموت کل ـ صدر اعظم آلمان ـ به بهانه حساب های بانکی سیاهش در سوئیس با جار و جنجال گوشکرکن و توده خرکن تا حد رسوائی تخریب شد تا سیستم حاکم حفظ و تحکیم شود.

• حساب های بانکی ئی که برای حمایت همه جانبه از ضد انقلاب در اروپای شرقی و دیگر نقاط جهان بوده اند و کماکان هستند.
• سعدی می داند که هیئت حاکمه چه باید بکند و چگونه و چرا.

حکم پانزدهم
• سر گرگ باید هم اول برید
• نه چون گوسفندان مردم درید.


• سعدی اکنون، در این حکم، موذی و عامل ظلمدوست (خاص) را در قالب مفهوم عام می ریزد و از دو عنصر تریاد « شبان و گرگ و گوسفند» پرده برمی دارد تا آن را بسان زهر ایدئولوژیکی مهلک در کام توده های مولد و زحمتکش بریزد.

• رهنمودهای گرگ ستیزانه سعدی هر چند سوبژکتیف، ولی روشن و صریح اند.
• او جریمه مالی و حبس و تأدیب گرگ ها را صلاح نمی داند، بلکه ریشه کنی آنها را توصیه می کند، تا هم گرگ های دیگر عبرت بگیرند و هم بویژه توده های مولد و زحمتکش.
• او پادشاه را به هشیاری فرا می خواند، تا از قبل جلوی حمله گرگها به گله را بگیرد، نه زمانی که توده غارت شده، به تنگ آید و فاتحه فئودالیسم را بر گلدسته های شهر بخواند.

• کسی که با تکیه بر «تئوری بنیاد نیک و بد»، موذی بودن انسانها را مادرزادی، طبیعی و خدادادی بداند، چگونه می تواند برای دفع شر آنها راه حلی جز اعدام و زجرکشی ارائه دهد؟

• طنز زندگی تماشائی است:
• بی اعتنایان به توده های مولد و زحمتکش، به مثابه سوبژکت جامعه و تاریخ، برای حل مسائل جامعه به (1) روی می آورند و «کندن بیخ» این و یا آن (2) را توصیه می کنند.

1 ـ 2

• بی اعتنایان به توده های مولد و زحمتکش، به مثابه سوبژکت جامعه و تاریخ، برای حل مسائل جامعه به «سوبژکتیویسم» روی می آورند و «کندن بیخ» این و یا آن سوبژکت را توصیه می کنند.

• مطلق کنندگان «جبر» و منکران سرسخت (3) حل مسائل اجتماعی را در (4) می جویند.


3 ـ 4

• مطلق کنندگان «جبر» و منکران سرسخت «اختیار»، حل مسائل اجتماعی را در «اختیار» می جویند.

• منادیان جزم و یا دگم «مشیت الهی» و منکران نقش (5) انسان، راه نجات خود را در «کندن بیخ» گرگ های انسانی می یابند.


5

• منادیان جزم و یا دگم «مشیت الهی» و منکران نقش تاریخساز انسان، راه نجات خود را در «کندن بیخ» گرگ های انسانی می یابند.
• جانبداری طبقاتی سعدی را اکنون می توان به وضوح دید.
• سعدی فکر و ذکری جز حفظ و تحکیم نظام اجتماعی فئودالی ـ بنده داری در سر ندارد و لذا راه حل های ریشه ای مورد نظر خود را برای حفظ آن پیشنهاد می کند.

حکم شانزدهم
• شهنشه، که بازارگان را بخست
• در خیر بر شهر و لشکر ببست

• سعدی پس از تعیین شیوه رفتار پادشاه با «گله» (رعیت) و «گرگ» (عمال دربار و دولت)، در رابطه با شیوه رفتار با بازرگانان (طبقه متوسط) رهنمود می دهد.
• این قشر از طبقه متوسط، قشر انقلابی در جامعه فئودالی محسوب می شود که به سبب موقعیت تاریخی، اجتماعی و اقتصادی اش از ریشه مندترین اجزای جامعه بشری به شمار می رود.
• این قشر از طبقه متوسط از لحاظ اقتصادی، پیوند تنگاتنگی با اشراف فئودال دارد:
• این قشر هم خریدار کالاهای کشاورزی از اشراف فئودال است و هم بهترین و ولخرجترین مشتریان خود را در میان این طبقه دارد.

• این پیوند اقتصادی خصلتی منفی و (1) به این قشر می بخشد.

1

• این پیوند اقتصادی خصلتی منفی و ارتجاعی به این قشر می بخشد.
• این قشر اما از سوی دیگر متحرکترین قشر طبقه متوسط است و با رفت و آمد به کشورهای دیگر نه تنها کالاها و فراورده های کشاورزی و صنعتی، بلکه همچنین اخبار، اطلاعات و دستاوردهای ارزشمند فکری، فرهنگی و تولیدی را با خود می برد و به همراه می آورد و لذا یکی از اهرم های خدمت و چه بسا خیانت به پیشرفت اجتماعی محسوب می شود.
• این قشر طبقه متوسط، از این رو قشری دوگانه در خویشتن خویش است.
• ترکیب کابینه مصدق باید از یک همچو سرچشمه ای آب بخورد.
• سعدی بدرستی حمایت از این قشر را به پادشاه توصیه می کند.
• اما سعدی با شم طبقاتی فئودالی تیز خویش ماهیت انقلابی این قشر را بو می برد و خصال مترقی آن را مورد حمله بی رحمانه قرار می دهد.
• بعد به جای خود این چرخش نظری سعدی را نشان خواهیم داد.

حکم هفدهم
• کی آنجا، دگر هوشمندان روند
• چو آوازه رسم بد بشنوند

• سعدی در این حکم با تیزهوشی عجیبی به نقش هوشمندان، یعنی حاملان علم و فن و فرهنگ اشاره می کند و حمایت از آنها را بطور غیرمستقیم توصیه می کند.

• اما آزار بازرگانان چه ربطی به هوشمندان دارد؟

• شاید منظور سعدی رسم بد بطور کلی است.
• شاید هم به پیوند طبیعی روشنفکران با طبقات انقلابی، به حمایت روشنفکران از بورژوازی در حال خروج پی برده است.
• هفتصد سال پس از مرگ سعدی، بشریت شاهد علم ستیزی و دانشمند ستیزی وحشت انگیزی در کشور او ست.

• این هم یکی دیگر از نشانه های نبوغ این خردمند قرون وسطی است که به نقش مهم علم، بمثابه عنصر مهم (1) واقف است.


1

• این هم یکی دیگر از نشانه های نبوغ این خردمند قرون وسطی است که به نقش مهم علم، بمثابه عنصر مهم نیروهای مولده واقف است.

حکم هجدهم
• نکو بایدت نام و نیکی قبول
• نکو دار، بازارگان و رسول

• اگر شاه علاقه ای به نیکنامی دارد و طرفدار نیکی است، باید از نقطه نظر سعدی با پیام آوران و بازرگانان نیک رفتاری پیشه کند.
• اما منظور از رسول چیست؟
• رسول چه فونکسیونی به عهده دارد؟
• رسول می تواند حامل اعلام جنگ و یا اتحاد برای جنگ و یا برای مقاومت در برابر قلدری بزرگتر باشد.
• ولی در هر صورت برای سعدی فرقی نمی کند.
• رسول که خود طرف دعوا نیست.
• رسول آورنده پیام شادی بخش و یا اندوهبار است و به چه دلیل باید زبانش از حلق بیرون کشیده شود؟

حکم هجدهم
• غریبی که پر فتنه باشد، سرش
• میازار و بیرون کن، از کشورش

• سعدی در این حکم، شیوه رفتار سلطان با بیگانگان را تعیین می کند.

• او غربا را بطور (1) به دو دسته تقسیم بندی می کند:


1

• او غربا را بطور دوئالیستی به دو دسته تقسیم بندی می کند:
• خیرخواه و فتنه گر.

• ولی شیوه رفتار واحدی را نسبت به هردو توصیه می کند:
• بیرون کردن آنها از کشور را.

• اما چرا؟

• چرا موذی خودی را باید ریشه کن کرد، ولی موذی بیگانه را فقط از کشور بیرون راند؟

• موذی چه خودی و چه بیگانه در مقوله (2) سعدی جا می گیرند.


2

• موذی چه خودی و چه بیگانه در مقوله «گرگ» سعدی جا می گیرند.
• تفاوت تنها در شیوه برخورد شبان به گرگ داخلی و خارجی است.

• ما باید در تحلیل بقیه اشعار سعدی به دنبال دلیلی برای این رهنمود بگردیم.


حکم نوزدهم
• تو گر خشم بر وی نگیری، روا ست
• که خود خوی بد دشمنش در قفا ست

• سعدی در این حکم برای اثبات تئوریکی صحت رهنمود خود به تئوری (1) خود متوسل می شود.

1

• سعدی در این حکم برای اثبات تئوریکی صحت رهنمود خود به تئوری «بنیاد نیک و بد» خود متوسل می شود.

• چون «گرگ» بیگانه بدخوی ذاتی و بنیادی است، همان بهتر که او را با دشمن درونی اش از کشور بیرون کنید!


• اکنون این پرسش پیش می آید که چرا با موذی و عامل ظلمدوست همین رفتار نمی شود.


• چرا موذی و عامل ظلمدوست (گرگ خودی و داخلی) با دشمن دورنی اش از کشور بیرون رانده نمی شود و یا حداقل در قزل حصار و اوین و وکیل آباد و غیره آب خنک نصیبش نمی شود؟


• چرا سرداران زحمت و فرزندان نوجوان کشتار جمعی می شوند و با جواسیس انگلیس و امریکا خوشرفتاری و بعد اخراج می شوند؟


• ما باید برای این پرسش پاسخ بجوئیم؟


• این تئوری باطل «بنیاد نیک و بد» را حافظ نیز به احتمال قوی از سعدی به ارث برده است.

• به نظر سعدی خوی خوب و بد طبیعی، مادرزادی، خدادادی اند، نه اکتسابی و اجتماعی.

• به نظر سعدی خوی بد، بدترین دشمن دارنده آن است، که از شکم مادر با خود می آورد و به گور می برد.

• این تئوری سعدی، یکی از وحشتناک ترین و جنایت بارترین تئوری های او محسوب می شود.


• چون اگر هرکس طینت، نهاد و بنیاد نیک و بد خود را بطور خدادادی داشته باشد، غیرقابل اصلاح تلقی خواهد شد و برای دفع شر او باید حکم اعدام او را صادر کرد.


• این تئوری باطل، سعدی را تمام عمر به خود مشغول می دارد.

• او در نبرد ایدئولوژیکی با مخالفین خود مجبور به تصحیح آن می شود، ولی هسته مرکزی آن را همچنان حفظ می کند.

• ما این تئوری او و حافظ را بطور مستقل مورد بحث قرار خواهیم داد.


• مراجعه کنید به به سیری در شعری از برزین آذرمهر در دایرة المعارف روشنگری


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر