۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

گفت و گوی قطره ها (2) (بخش آخر)

آرتور ریمبا (1854 ـ 1891)
Jean Nicolas Arthur Rimbaud
شاعر کمون پاریس
اهل فرانسه
آثار:
تصاویر روشنائی بخش
کشتی غرقگشته
روزگاری در دوزخ
آینده شعر و شاعری

سه قطره
ابوالقاسم لاهوتی
(مسکو در سال 1932)
اهداء به ماکسیم گورکی


• چون سیه قطره این سخن بشنفت
• بعد تصدیق هر دو دعوی، گفت:

• «گر چه این گفته ها درست بود
• منکرش را عقیده سست بود،

• لیک من نیز صاحب هنرم
• بلکه از هر دوتان مفیدترم،

• نبود البته این سیاهی من
• باعث فرض بر تباهی من

• وصف رنگ سیاه بسیار است
• در سیاهی هزار اسرار است

• مه و مهر و ستارگان یکسر
• بدر آرند از سیاهی سر

• تیغی از من برنده تر نبود
• برقی از من جهنده تر نبود

• من توانم ز گربه سازم شیر
• نوجوان گردد از من، آدم پیر

• من توانم جهان بخندانم
• در همان خنده شان بگریانم.

• فتح هر لشکری به دست من است
• حفظ هر کشوری به دست من است

• بعد هر انقلاب و هر پیکار
• هر سلاحی بود، شود بیکار

• آن عرق ها و آن همه خون ها
• شسته گردد ز کوه و هامون ها

• لیک میدان من نگردد تنگ
• من همه گرم انقلابم و جنگ

• خامه، شمشیر و صفحه، میدان ام
• در ره خلق تیغ می رانم

• گرچه، ‌ای قطره جان که پر هنری
• عرق وقت کار کاگری،

• هر چه در وصف خویشتن گفتی
• راست گفتی، تمام در سفتی

• لیک این را ز خواهر سیه ات
• بشنو، ‌ای من فدای روی مه ات:

• «کارگر در تمام روی زمین
• هرچه جاری کند عرق ز جبین،

• هر چه نعمت به زحمت و بیداد
• کند از بهر دیگران ایجاد،

• من قلم را اگر علم نکنم
• یکسر آن قصه را رقم نکنم،

• نرسانم به بحر و بر آن را
• نکنم درس کارگر آن را،

• آن عرق ها تمام، گردد باد
• بعد چندی همه روند از یاد.

• تو هم، ‌ای با شرف در گلگون
• ای به سر تاج قطره ها، ‌ای خون،

• حرف من در حق تو لازم نیست
• آنکه منکر بود ـ به قول تو ـ کیست؟

• خود همین رنگ انقلابی تو
• شاهد گفته حسابی تو

• لیکن، ‌ای شعله ی ظفرمندی
• بشنو از من تو نکته ی چندی:

• «از جوانان پر دل دهقان
• وز دلیران صنف کارگران،

• هرکه بر ضد ظلم بستیزد
• خونش از دست ظالمان ریزد،

• گر من آن کرده را کنم پنهان
• نرسانم ورا بگوش جهان،

• همه را فاش و برملا نکنم
• شور از آن در جهان به پا نکنم،

• کس نگردد خبر از آن احوال
• شود آن خون باشرف پامال

• از من آید به دست توده ی کار
• نقشه ی ضرب و فتح در پیکار

• اثر من تو را به جوش آرد
• به سر صاحب تو هوش آرد،

• که به ضد ستم قیام کند
• دوره ی ظلم را تمام کند

• من قشونم، قشون رنجبرم
• من هجومم، هجوم کارگرم،

• دعوی ام، حجتم، مناظره ام
• شاهدم، فتوی ام، مشاجره ام،

• حامی ام، دافعم، محافظه ام
• ناله ام، شکوه ام، مبارزه ام.

• ز این همه چون که پر بود جامم
• شد مرکب، از آن سبب نامم


• هم برای تو‌ای عرق، ‌ای خون
• هم برای بنای کاخ کمون

• صاحب من مرا بکار برد
• پیش راند، به کارزار برد.

• با شما من که می شوم یاور
• هر دو بی‌ شبهه می کنید ظفر.

پایان
با تشکر از فرهنگ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر