۱۳۹۳ شهریور ۱, شنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (52)

تحلیلی از شین میم شین   

درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

مهر و موم کردن
یعنی چیزی را بستن و بر آن موم چسباندن و سپس مهر معینی بر موم زدن
تا دیگری حق باز کردن آن را نداشته باشد.

·        معنی تحت اللفظی:
·        جعبه جواهر عشق مهر و موم خاص خود را ندارد.

·        خدایا مگذار که جهان به کام رقیبان باشد.

·        در این بیت غزل خواجه مقوله عشق از منظر طبقات اجتماعی واپسین تعریف می شود:


1
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

·        عشق در این بیت غزل خواجه به زر و زیور و جواهرات تشبیه می شود که در درجی بی مهر و موم معینی نگه داشته می شود.
·        عشق بدین طریق مورد تجلیل فرمال فوق العاده ای قرار می گیرد.

·         عشق در حرف تا درجه زر و زیور ارتقا داده می شود، ولی در عمل، از محتوای اجتماعی و انسانی اش تخلیه می شود.

·        یعی سلب عشقیت می شود.

·        چرا و به چه دلیل ما به این نتیجه می رسیم؟


2
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

·        به این دلیل که در قاموس خواجه، عشق زر و زیور واره می شود.
·        عشق در حرف همه چیز واره می شود تا در عمل هیچ واره شود.
·        عشق عملا به درجه ای نازل تر از چیزهای مادی پیش پا افتاده  تنزل می یابد.
·        چون هر چیزی ارزش مصرف واقعی و عینی خاص خود را دارد.
·        زر و زیور اما ارزش تجملی دارند و نه ارزش مصرفی واقعی.
·        به قول حریفی در جزیره ای با جعبه ای مملو از پول و زر و زیور فرود آمدن، بمراتب بدتر و منفی تر از فرود آمدن با جعبه ای مملو از گندم و یا مواد غذائی و یا وسایل تولید است.
·        با انگشتری مزین به نگینی از مروارید غلطان که نمی شود سیر شد و از مرگ نجات یافت.

·        نتیجه منطقی این مسخ ماهوی مقوله عشق اما از چه قرار است؟


3
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

·        نتیجه منطقی این زر و زیور واره سازی عشق و نهفتن آن در درجی بی مهر و موم معین، پنهان کردن آن از چشم این و آن  است.
·        ما اکنون ببرکت تحلیل این بیت خواجه به سؤال زیر جواب می یابیم که از دیرباز ذهن ما را به خود مشغول داشته است:
·        «چرا عشق به مثابه پل پیوند میان انسان ها باید از این و آن پنهان نگه داشته شود؟»


4
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

·        احتمالا یکی از دلایل نظری حجاب در جهنم جمهوری یأجوج و مأجوج هم همین جا ست:
·        زن در ایدئولوژی فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی زر و زیور واره می شود تا در درجی بی مهر و موم معین، از چشم این و آن مخفی شود و همه بستگان و وابستگان شوهر، آن را مدام بپایند.
·        به عبارت دیگر، زن در حرف مورد تحسین قرار می گیرد تا در عمل تخریب شود.
·        زن در حرف ایدئالیزه می شود، به عرش اعلی برده می شود  تا در عمل آدمیت زدائی شود، به چیز تجملی بی مصرف بدل شود که فقط به درد داشتن فرمال و بی محتوا می خورد.
·        در پرتو این نگرش می توان شعار فئودالی ـ روحانی ـ خرده بورژوائی زیر را درک کرد:
·        «زن اگر وزیر باشد، عاقبت به زیر باشد.»

·        زر و زیور علیرغم ارجمندی فرمال، ارزش مصرف ندارد.
·        بدین طریق و ترفند، هم عوامفریبی به اوج می رسد، یعنی زنان جامعه فریب زر و زیور وارگی فرمال خود را می خورند وبه ایدئولوژی طبقه حاکمه تمکین می کنند  و هم عملا سلب آدمیت می شود.
·        دیالک تیک تحبیب و تخریب عشق و زن.

·        سؤال اما این است که به چه دلیل درج هر زر و زیوری مهر و موم خاص خود را دارد، ولی درج عشق در این میان استثناء است و فاقد مهر و موم خاص خویش است؟


5
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

·        دلیل این امر را باید در قوانین حقوقی جامعه طبقاتی جستجو کرد.
·        در جامعه طبقاتی مالکیت خصوصی جزو مقدس ترین مقدسات است و هر درجی مهر و موم خاص خود را دارد.
·        مالکیت خصوصی دگم خدشه ناپذیر جامعه طبقاتی است.
·        فرق درج عشق با درج پول و زر و زیور معمولی به مثابه تجرید همه کالاها، همین جا ست.
·        درج عشق مهر و موم معینی ندارد:
·        بر سر درج عشق جنگ و جدال رقابتی همیشگی شعله ور است.
·        اگر جهان به کام رقیبان باشد، باید فاتحه ای بر درج عشق هم خوانده شود.
·        واژه عشق و محبت و مهر و دوستی و غیره را با هر محتوائی هم پر کنی، تضمینی بر تصاحب قطعی آن وجود ندارد:
·        پی بردن رقیب به مخفیگاه درج عشق همان و گشودن آن و چپاول محتوای آن همان.


6
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

·        درست به همین دلیل است که هر رابطه به اصطلاح عاشقانه طبقاتی ـ واپسین در معرض خطر گسست همیشگی است.
·        به آسانی آب خوردن پیمان های سیاسی، اقتصادی، دوستی و عاطفی می شکنند و جای خود را به پیمان های شکننده دیگر می دهند.
·        روانشناسی فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ خرده بورژوائی در رابطه با نیمه دیگر جامعه هم بر همین لولا می چرخد:
·        به محض دیده شدن گوشه ای از اندام زن، خطر از دست رفتن «عفت» کذائی آن می رود.
·        بدین طریق و ترفند، تضادهای واقعی ـ عینی جامعه میان طبقات اجتماعی با تضادهای شعله ور غریزی لایزال میان عاشق و رقیب جایگزین و پرده پوشی می شوند.
·        یعنی حل تضادهای طبقاتی از طریق انقلاب اجتماعی بکلی از رده خارج می شود و جای خالی آن با تضادهای لاینحل ابدی میان عشاق و رقبا پر می شود.
·        ضمنا همراه با آن، پرولتاریای مضاعف در هیئت نیمه دیگر جامعه زر و زیور واره می شود تا آدمیت زدائی شود و عملا بی ارج و ارزش تر از زباله گردد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر