۱۳۹۳ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (48)


پیر فرزانه
با صدای پریسا


تحلیلی از شین میم شین 

خدا را ای رقیب امشب، زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای رقیب به خاطر خدا، اندکی بخواب.
·        برای اینکه من با لب ساکت یار، مخفیانه صدها سخن برای گفتن دارم.

1
خدا را ای رقیب امشب، زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم

·        خواجه در این بیت، واژه رقیب را باز هم در دیالک تیک عاشق و رقیب و معشوق بکار می برد و از رقیب می خواهد که لحظه ای بخوابد تا او هر بلائی خواست بر سر لبان یار بیاورد.
·        یکی از خلاقیت های فرمالیستی ـ استروکتورالیستی (ساختارگرائی) خواجه را می توان در این بیت دید.
·        اکثریت کسانی که خواجه را مورد تجلیل قرار می دهند، برخلاف فضلای فاشیسم و فوندامنتالیسم به خاطر همین «نو آوری ها» و زیبائی های چه بسا ایراسیونالیستی فرمال و صوری در شعر او ست و نه به دلیل محتوا و ماهیت طبقاتی واپسین سرشته به خردستیزی اشعار و افکار خواجه.
·        چون این موجودات بشدت عقب مانده، اصلا نمی دانند که محتوا و ماهیت شعر چیست.
·        به همین دلیل هزاران صفحه راجع به تصویری و یا فرمولبندی ئی حیف و میل می کنند و سر عوام الناس با «سواد» وطنی را شیره می مالند و بر حماقت شان می افزایند و جامعه را به طویله بدل می کنند.

1
خدا را ای رقیب امشب، زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم

·        زیبائی فرمال این بیت در مفهوم من در آوردی «سخن داشتن با لب خاموش یار» است.
·        فونکسیون معمولی لب سخن گفتن است و نه سخن شنفتن.
·        سخن شنفتن فونکسیون گوش است، اگر کسی کر نباشد.
·        به همین دلیل می توان گفت که خواجه در این بیت، دیالک تیک گویش و شنوش را به شکل دیالک تیک لب و گوش بسط و تعمیم داده و ضمنا وارونه ساخته است:
·        یعنی به تعویض فونکسیون لب و گوش مبادرت ورزیده است:
·        بدین ترفند لب به فونکسیون گوش و گوش به فونکسیون لب مجهز شده است:
·        یار که قاعدتا باید شیرین زبانی کند، خاموش است و خواجه که قاعدتا باید گوش دهد و کیف کند، در سخن است.

2
خدا را ای رقیب امشب، زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم

·        نو آوری ایراسیونالیستی ـ ایررئالیستی (ضد عقلی و ضد واقعی)  دیگر خواجه تخلیه اصطلاح «سخن داشتن با لعل یار» از محتوای مفهومی خاص آن و پر کردن آن با مفهومی دیگر است:
·         خواجه اصطلاح «سخن داشتن با لعل یار» را به معنی بوسیدن و لیسیدن و غیره لب او بکار می برد.
·        یکی از هنرهای آموزشی و تربیتی اعضای طبقات اجتماعی واپسین نیز همین «سخن داشتن با ارگان های یاران» است.
·        با همین هنر ورزی ها زندگی بی معنا و  بی محتوای  آنها معنا و محتوای خیالی و واهی کسب می کند.
·        شاید یکی از دلایل علاقه اراذل و اوباش به خواجه در این جور چیزها هم باشد.  

3
 خدا را ای رقیب امشب، زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم

·        احمد شاملو محتوای معنوی همین بیت خواجه را در همین چارچوب دیالک تیکی مو به مو تکرار کرده است:
·        شاملو مستقیما به یار کذائی می گوید:

«چه لب هائی!
چنین لب هائی پیش از آن که بگویند، باید راجع به آنها گفته شود.»
(نقل به مضمون)  

4
·        اکنون فقط باید به این سؤال جواب داد که چرا خواجه با یار رابطه ای وارونه برقرار می کند؟

·        اگر یار کذائی دخترکی، پسرکی، مغبچه ای  و یا ساقی سیمین ساقی باشد، دلیلی بر این وارونه سازی وجود نخواهد داشت.
·        برای کشف ماهیت یار باید تمامی این غزل خواجه مورد تأمل قرار گیرد که در فرم ترانه تحت عنوان «پیر فرزانه» هزاران بار با صدای پریسا شنیده شده است:

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم
فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم

(چگل شهری ترک نشین بوده و اهالی آن شجاع و زیبا روی بوده اند.
ختن نام قدیمی ترکستان چین بوده که ‌مشک آن معروف ‌بوده است.)  

به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم

مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم

گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند
بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم

سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی
چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم

الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه، دلی پیمان شکن دارم

خدا را ای رقیب امشب، زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم

چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم

به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن
چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر