۱۳۹۳ شهریور ۲, یکشنبه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (53)


تحلیلی از شین میم شین 

درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

·        برای در نظر گرفتن این بیت خواجه در پیوند کلی مربوطه، نظری به غزل خواجه می اندازیم:

چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان

آن گل که هر دم در دست بادی است
گو شرم بادش از عندلیبان

یا رب امان ده تا بازبیند
چشم محبان روی حبیبان

درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

ای منعم، آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بی نصیبان

حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر می‌ شنیدی پند ادیبان

پایان

1
چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان

·        معنی تحت اللفظی:
·        با طبیبان، بکرات از غم گفتیم.
·        ولی غریبان مسکین را درمان نکردند.
·        و یا، طبیبان غریب مسکین درمانی برای غلبه بر غم نداشتند.

2
چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان

·        خواجه در این بیت، دیالک تیک سه عضوی مریض و مرض  و طبیب را به خدمت می گیرد و از مرض لاعلاج غم سخن می گوید.
·        خواجه همیشه و همه جا همین اندیشه را بارها تکرار کرده است:
·        درد عشق، بزعم خواجه، درد بی درمانی است.
·        خواجه در اشعار دیگرش، ضمنا توصیه می کند که مریض عشق به مرض عشق عادت کند و قید علاج مرض و درمان درد را بزند.  

3
آن گل که هر دم در دست بادی است
گو شرم بادش از عندلیبان

·        معنی تحت اللفظی:
·        گلی که هر دم در دست بادی باشد، باید از عندلیبان (بلبلان) شرم کند.

·        خواجه در این بیت، دیالک تیک سه عضوی عاشق ـ رقیب ـ معشوق را به شکل دیالک تیک عندلیب ـ باد ـ گل بسط و تعمیم می دهد و معشوقی (گلی)  را که به عاشق (عندلیب) واحدی بسنده نمی کند، مورد انتقاد قرار می دهد.
·        برای درک محتوای این بیت، باید از عالم طبیعت به جامعه بگذریم:
·        محتوای این بیت می تواند انتقادی بر طبقه حاکمه باشد، اگر دیالک تیک عاشق ـ رقیب ـ معشوق را به شکل دیالک تیک ایده ئولوگ ـ رقیب ـ طبقه حاکمه بسط و تعمیم دهیم.
·        در این صورت منظور خواجه این خواهد بود که خوانین و سلاطینی که به ملک الشعرای واحدی و یا به مشاور و ملازم معینی بسنده نمی کنند و هی به این و آن دل می بندند، بهتر است که از کرد و کار خود شرمنده باشند.

4
آن گل که هر دم در دست بادی است
گو شرم بادش از عندلیبان

·        اما چه می شود کرد اگر مبلغ پرهیز از خوردن خرما، خودش خرماخور قهاری باشد.
·        یکی از دلایل ابهام و ایهام و دوپهلوئی غزلیات خود خواجه همین «هر دم در دست گلی بودن» خود او ست:
·        وقتی خطه فارس در عمر کوتاه حافظ 20 بار دست به دست می شود، او بدشواری می تواند خادم قلدر واحدی باشد و ضمنا از شر قلدران رقیب در امان باشد.
·        وقتی خود ایده ئولوگ پرنسیپ ندارد، انتقاد او از خوانین و سلاطین در امید بستن به ایده ئولوگ های متنوع صادقانه نیست.
·        جهنم جامعه فئودالی، جهنم سوء ظن اعضای حتی هیئت حاکمه یعنی دربار واحدی به یکدیگر است.
·        درست به همین دلیل با واژه های سر و راز و اسرار و عالم الغیب و پرده و پشت پرده و پرده دار و غیره در اشعار خود خواجه بکرات برخورد می کنیم.
·        در جامعه فئودالی هر سینه ای صندوقچه مهر و موم شده سری و یا حتی اسراری است.

5
یا رب امان ده تا بازبیند
چشم محبان روی حبیبان

·        خواجه در این بیت، دیالک تیک عاشق ـ رقیب ـ  معشوق را به شکل دیالک تیک محب ـ رب ـ  حبیب بسط و تعمیم می دهد و از رقیب (رب)   می خواهد که امان برای وصل دهد.
·        جای رقیب را در این بیت خواجه عملا خدا می گیرد.

6
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان

ای منعم، آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بی نصیبان؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای خداوند نعمت، تا کی باید از سفره کرم تو ما بی نصیب بمانیم؟

·        خواجه در این بیت دیالک تیک عاشق و معشوق را به شکل دیالک تیک محتاج و منعم، گدا و توانگر بسط و تعمیم می دهد و عملا میان عاشق و گدا و معشوق و توانگر علامت تساوی می گذارد.
·        طنز تناقض آمیز طرز تفکر خواجه همین جا ست:
·        عاشق از سوئی به عرش اعلی برده می شود و از سوی دیگر تا حد گدای سمج رو داری تنزل داده می شود و تحقیر و تخریب می گردد.
·        آنچه خواجه در لفافه عشق به خواننده تحمیل می کند، ایده ئولوژی طبقه حاکمه است و نه شعور حقیقت یاب و حقیقت نما و حقیقت پرست.
·        مرید خواجه در نهایت فقط می تواند لاشخوری گردد و نه سوبژکت شعورمند شخصیت مندی.

7
حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر می‌ شنیدی پند ادیبان

·        معنی تحت اللفظی:
·        حافظ اگر اندرز ادبا را جامه عمل می پوشاندی، شیفته دنیا نمی شدی.

·        کسی که مرتب خود را رند عالمسوز جا می زند، در این بیت به عاشق دنیا بودن خود اعتراف می کند و ضمنا به تخریب اعتبار خردمندان می پردازد:
·        ادبا، سخن سنجان و فرهنگ مندان در قاموس خواجه مبلغ ریاضت اند.

·        تناقض دیگر در طرز تفکر خواجه همین جا ست:
·        خواجه و قبل از او سعدی دشمنان آشتی ناپذیر اهل طریقت و عرفان بوده اند که عمدتا بی اعتنا به لذات نفسانی و دنیوی بوده اند، یعنی عملا ریاضتکش و مرتاض بوده اند.
·        خواجه در این بیت، همان ها را به درجه ادبا ارتقا می دهد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر