۱۳۹۳ مرداد ۳۱, جمعه

مقوله «رقیب» در آثار خواجه شیراز (51)


تحلیلی از شین میم شین 

دلبرا بنده نوازی ات که آموخت، بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

·        اکنون برای درک بهتر و عمیق تر این بیت، نظری بر کل غزل خواجه می اندازیم:  

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف‌ ها می ‌کنی ای خاک درت تاج سرم

دلبرا بنده نوازی ات که آموخت، بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم

خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم

حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم

پایه نظم بلند است و جهان گیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم

پایان

1
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف‌ ها می ‌کنی ای خاک درت تاج سرم

·        معنی تحت اللفظی:
·        من که ارج و ارزش گذر به خاطر عطربیز و عطر خیز تو را ندارم.
·        ولی تو که خاک درت تاج سر من است، مرا شامل الطاف خود می کنی.

·        در این بیت غزل خواجه، رابطه عاشق و معشوق از صراحت می گذرد:
·        می توان گفت که در این بیت، دیالک تیک عاشق و معشوق به شکل دوئالیسم هیچ و همه چیز، هیچ واره و همه چیز واره تخریب می شود:
·        عاشق به اسفل السافلین پستی سقوط می کند و معشوق به عرش اعلی الهی اعتلا می یابد.
·        آن سان که خاک در معشوق به مثابه تاج سر عاشق تلقی می شود.

2
 من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف‌ ها می ‌کنی ای خاک درت تاج سرم

·        ما نه قصد کشف آنچه را که در دل شاعرجماعت می گذرد، داریم و نه سودای خیال بافی سوبژکتیف راجع به اشعار این و آن را.
·        هدف ما پی بردن به محتوای افکار و اشعار این و آن از طریق تحلیل  مفاهیم خود آنها ست.
·         مفاهیم این بیت خواجه از تملق گوئی عاشق نسبت به معشوق کذائی و ضمنا از خودستیزی عاشق پرده برمی دارند.
·        هراس و دلهره ما از تأثیر تربیتی این افکار و اشعار است.
·        در اثر اشاعه این جور افکار و اشعار اعضای جامعه به مشتی تملق گوی بی شخصیت و بی عزت انسانی تنزل می یابند.
·        در اینکه شرایط مبتنی بر بربریت فئودالی منجلاب تشکیل این ایدئولوژی است، تردیدی نیست.
·        ولی پرهیز از روشنگری نیز به هر بهانه و با هر ماستمالی، در شأن انسان عصر جدید نیست، چه رسد به انسان عصر گذار از بربریت جامعه طبقاتی به سوسیالیسم.

2
دلبرا بنده نوازی ات که آموخت، بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم

همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای پرنده قدس، به من همت بده.
·        برای اینکه نوسفرم و راه نیل به مقصد دراز است.

·        خواجه در این بیت، از نیروئی ماورای طبیعی مدد می طلبد تا بتواند از عهده پویش راه دراز تا مقصد بر آید.
·        محتوای این بیت احتمالا تحت تأثیر جفنگ معراج محمد به همراهی جبرئیل قرار دارد.
·        منظور خواجه نیز از «طایر قدس» احتمالا جبرئیل است.
   
·        اما مقصد خواجه کجا ست؟

3
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای نسیم سحر به معشوق بگو که من بنده سرسپرده او هستم و مرا به هنگام دعای سحر فراموش نکند.

·        در این بیت خواجه از هویت معشوق کذائی پرده برمی افتد:
·        کدام عاشق خرفتی به معشوق پیغام می فرستد که بنده سرسپرده او ست و ضمنا از او می خواهد که به هنگام دعای سحر، در حق او هم دعا کند؟

·        اگر کسی نظری به نامه خواجه به تیمور لنگ بیندازد، هویت معشوق معلوم می شود:   

هارولند
 ـ سفرنامه نویس و پدید آور کتاب «تیمور لنگ، آخرین فاتح جهان» ـ
در چندین قسمت کتابش از ارتباط حضرت صاحب قرآن امیر تیمور
 با حافظ شیرازی حکایت نموده
که قسمتی از آخرین نامه حافظ شیرازی را خدمت علاقه مندان به خوانش می گذارم.
  هارولند می نویسد:
   «حافظ شیرازی در آخر عمر متوجه می شود
که چندی پیش با تیمور سوگند وفاداری خورده است.
  وی پیش از مرگ برای گور و کفن خویش اقداماتی به عمل آورده
 و تحت نظر، آن ها را مهیا می سازد
و برای تیمور نامۀ تاثر انگیزی راجع به نزدیکی رحلت خویش
 به شرح زیر می نویسد:
....
  و نیز استدعا دارم، دوست صمیمی خود را
برای آخرین بار از دعا فراموش نکنید.
  دوستی که با امید و خوشحالی به محبت شما از این جهان می رود.
  خداوند در نتیجه ی دعای آن پادشاه بزرگ توانا
به من رحم آورده و مرا به زمره ی مقربان ببرد.
  استدعای من از آن اعلیحضرت همین است.
  وصیت آخرمن چنین است که شما در آخرت مسؤل و جواب دهنده ی آن خواهید بود.»

4
خرم آن روز کز این مرحله بربندم بار
وز سر کوی تو پرسند، رفیقان خبرم

·        معنی تحت اللفظی: 
·        خرم آن روزی که من از اینجا رخت بربندم و رفقا سراغم را از سر کوچه تو بگیرند.

·        پاسخ پرسش قبلی مان راجع به مقصد خواجه در این بیت داده می شود:
·        آرزوی قلبی خواجه در این بیت، رفتن به کوی معشوق است که خاک درش تاج سرش است.

5
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم

·        معنی تحت اللفظی:
·        حافظ، بهتر و شایسته تر این است که برای نیل به وصل دو چشم خود از اشک، دریا کنی و در آن غوطه ور شوی.

·        محتوای این بیت، زاری و خواری برای دعوت به مجلس یاری است.
·        بد آموزی نهفته و عینی این جور ابیات شعر دعوت مردم به تن در دادن به پستی و تخریب عزت انسانی خویش است.
·        اگر خواجه نه خواجه بلکه فرد زحمتکشی می بود، به جای دود دیده دریا کردن از اشک، تلاش و کوشش فکری و عملی را توصیه می کرد.

6
پایه نظم بلند است و جهان گیر، بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم

·        معنی تحت اللفظی:
·        پایه نظم بلند و جهانگیر است.
·        به پادشاه اوزان عروضی (بحر) بگو که دهان مرا از گوهر پر کند.

·        کسی که برای وصل دو دیده دریا می کرد، اکنون به ستایش از فرم و ساختار شعر خود می پردازد و منم منم سر می دهد.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر