۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

سیری در افکار یغما گلروئی (3)


تحلیلی از شین میم شین  

توده ‌ای‌ها هنوز هم هستن، بی ‌قرارِ دوباره دیده شدن
پُرن از عقده‌ی پلاسیده، مونده تو حسرتِ رسیده شدن

·        توده ای تصویر شاعر، توده ای تصویر ایدئولوژیکی ـ طبقاتی ـ سوبژکتیو خاص خود شاعر است و باید مستقلا مورد تأمل، تعمق و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.

·        اصطلاح «توده ای تصویر» را به تقلید از اصطلاحات فلسفی و طبی «جهانتصویر»، «انسانتصویر»، «بیماری تصویر» و  غیره می سازیم.

1
·        ما هنوز با جهان بینی شاعر و با ماهیت طبقاتی ایشان آشنا نیستیم.
·        چون این اولین شعری است که از ایشان خوانده ایم و قصد تأمل بر روی آن را داریم و انسان ها را (و احزاب و جریانات مختلف را)  فقط در آئینه کار مادی و فکری و هنری شان می توان شناخت.
·        در غیر این صورت هر داوری راجع به کسی و یا جریانی، نوعی پیشداوری سوبژکتیو خواهد بود و از کمترین ارزش علمی و عینی بی بهره خواهد ماند.
·        یعنی چیزی در حد جفنگ و هارت و پورت خواهد بود.

2
توده ‌ای‌ها هنوز هم هستن، بی ‌قرارِ دوباره دیده شدن
پُرن از عقده‌ ی پلاسیده، مونده تو حسرتِ رسیده شدن

·        شاعر در این بیت دست به افشاگری می زند و از پسیکولوژی (روانشناسی) توده ای ها پرده برمی دارد:
·        بزعم شاعر، توده ای ها انسان واره های عقده ای و بیماران روانی اند و فکر و ذکری جز خودنمائی ندارند.

3
·        ما با تکیه بر تجارب شخصی و تاریخی مان از حزب توده و توده ای ها تصور و تصویر بکلی دیگری داریم.
·        تصور و تصویری که هم از سرتاپا مثبت، فخر آمیز و عرور انگیز است و هم از سرتاپا وارونه ی این تصور و تصویر شاعر است.
·        تصور ما از حزب توده و توده ای ها فروتنی پرولتری آنها ست و نه هارت و پورت و خودنمائی.
·        تصور ما از حزب توده و توده ای ها این است که آنها مبارزان جسور و صدیق راه رهایش اجتماعی اند، حتی به قیمت تحمل خفت و خواری، حتی به قیمت گذشتن از جان و مال و دار و ندار مادی و روحی و روانی خویش.
·        تاریخ حزب توده، نه تاریخ ریا و خودخواهی و خودنمائی، بلکه تاریخ صداقت و فداکاری و شهامت و قهرمانی است.

4

·        این بیت سوم شعر شاعر اما با بیت دوم شعر در تضاد آشکار قرار دارد:

سینه ‌زن‌ های مارکسیسم – لنینیسم، قاریانِ هنوزِ «سرمایه»
تاواریش‌های منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»

·        آنچه در بیت دوم این شعر به توده ای ها نسبت داده شده، هم نافی این ادعای شاعر است و هم حاوی هسته ای واقعی است:
 
تاواریش‌های منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»

·        این مصراع شعر شاعر به چه معنی است؟  

5
تاواریش‌های منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»

·        محتوای معنوی این مصراع شعر شاعر این است که توده ای ها اهل طریقت و عرفان اند.
·        خودویژگی اهل طریقت و عرفان اما نه خودنمائی، نه پر بودن از عقده دیده شدن و معروف خاص و عام گشتن، بلکه نامرئی و بی نشان و بی نام ماندن است.
·        اگر شاعر صفحه ای از ادبیات حزب توده را خوانده بود، به این نتیجه ایرئالیستی (غیرواقعی)، وارونه (معکوس)  و پا در هوا نمی رسید.

مثال

·        یکی از آثار مریم فیروز بیوگرافی نامه شخصیت های ملی است.

·        ما هنوز آن را و خیلی از چیزهای دیگر را نخوانده ایم.
·        ولی در میان بیوگرافی این شخصیت ها حتی بیوگرافی یکی از شخصیت های توده ای یافت نمی شود.
·        اگر کشف شاعر صحت و اعتبار می داشت، می بایستی قضیه از قرار بکلی دیگری باشد.

·        چون در حزب توده آنچه فراوان بوده، شخصیت فکری، فرهنگی، علمی، هنری، نظامی، اجتماعی و سیاسی بوده است.

6
·        این فروتنی پرولتری البته امتیاز خاص توده ای های ایران نیست.
·        همه توده ای های همه کشورهای جهان چنین اند.

·        ما به عنوان مثال  مفاهیم و مقولات فلسفی را از علما و فلاسفه مارکسیستی ـ لنینیستی جهان ترجمه می کنیم.
·        پیدا کردن عکسی و چه بسا حتی تاریخ تولدی از اکثریت علما و فلاسفه بزرگ مارکسیست ـ لنینیست کار تقریبا محالی است.
·        توده ای های جهان هم هرگز پی نام و نشان و خودنمائی و منافع شخصی و خانوادگی نبوده اند و نیستند.  
7
 تاواریش‌های منگِ یاهوکِش، مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»

·        اگر شاعر بیتی از حافظ را فهمیده بود، دچار این پرت و پلاگوئی تناقض آمیز نمی شد.

·        دیوان حافظ در عین حال معرفی نامه رئالیستی و مبتنی بر تیزبینی از اهل طریقت و عرفان است.
·        درد ایدئولوژیکی بی درمان خواجه شیراز همین عدم خودنمائی عرفا ست.
·        خواجه خیلی دلش می خواهد که همه بسان منصور حلاج، کله خر باشند.
·        ماهیت الحادی خود را رو کنند و با سربلندی بر دار شوند تا فئودالیسم در معرض خطر سرنگونی قرار نگیرد.
·        رنج خواجه از همین آب زیر کاه وارگی عرفا ست.
·        همین کناره جوئی نمودین و جویدن ماهوی ستون های فقرات تئولوژی (فقه و شریعت و روحانیت و ایدئولوژی فئودالی) است.
·        صفات کثیفه ی مکار، حقه باز، حیله گر، ریاکار، مزور، ملحد و غیره که خواجه به اهل طریقت و عرفان نسبت می دهد، از همین حقیقت امر پرده برمی دارند.

8

·        به اعتراف خود شاعر، توده ای ها «تاواریش‌های منگِ یاهوکِش» اند.
·        یعنی گشتاورهای جدی از عرفان دارند.

·        عرفا اما عملا مخفی کار و نامرئی اند.
·        عرفای توده ای به قول مائو، «ماهیان» ناشناس و بی نام و بی نشان و بی ادعای آب های جهان  اند و نه «بی ‌قرارِ دوباره دیده شدن.»


·        عرفا اما عملا و پیشاپیش، پشت پا به هست و نیست هستی می زنند و از «عقده پلاسیده (؟) و حسرت رسیده شدن»، نه پر و نه حتی خالی، بلکه از اعماق وجود متنفرند.

9

·        گرایشات عرفانی مورد نظر شاعر در توده ای ها، فقط بلحاظ فرم و نمود، مشابه گرایشات عرفانی عرفای قرون وسطی است.
·        فقط بلحاظ فرم و نمود و ظاهر و نه بلحاظ  محتوا، ماهیت و باطن.

·        توده ای ها نه مرتاضان خردستیز قرون وسطی، بلکه مرتاضان طراز نوین عصر جدید و عصر گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم اند. 

·        توده ای ها برای نفی رادیکال ریاضت اجتماعی، برای پایان دادن رادیکال و ریشه ای به ذلت توده های مولد و زحمتکش و برای تقسیم لذت به تساوی میان همه اعضای جامعه، آگاهانه و داوطلبانه به ریاضت شخصی تن در می دهند و از لذات شخصی از هر نوع مادی و معنوی اش چه بسا حتی صرفنظر می کنند.

·        توده ای ها دیالک تیک ریاضت و لذت را وارونه می سازند:
·        توده ای ها در مقیاس جهانی به همین  دلیل، مرتاضان طراز نوین اند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر