۱۳۹۳ شهریور ۴, سه‌شنبه

سیری در شعری از صادق دستغیب شیرازی (3)

سرچشمه:
صفحه فیسبوک
امیر علی زاده
گاف سنگزاد  

سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر می باید اندک همتی ورزید و رفت

·        معنی تحت اللفظی:
·        مرگ غلبه ناپذیر است.

·        باید بسان شراره اندکی همت به خرج داد و مرد.


1
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت

·        شاعر شیراز در این بیت شاید برای اولین بار مرگ را به مثابه «معراج فنا» تصور و تصویر می کند:
·        فنا بدین طریق در کارگاه خیال شاعر تجسم می یابد، مادیت می یابد، پرنده واره می شود و به سوی عالم بالا پر می کشد.

·        شاعر احتمالا با زبان بی زبانی مرگ را به مثابه معراج روح به عالم بالا تصور و تصویر می کند و ضمنا اجتناب ناپذیر و چیره ناپذیر می داند.
·        تنها توصیه ای که شاعر برای مستمع و مخاطب خود در آستین دارد، شیوه زیست شراره واره است.
·        بسان شراره، جرقه ای زدن و درجا جان دادن.


2
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت


·        ایراد بینشی شاعر در این بیت، اسلوب فکری متافیزیکی (ضد دیالک تیکی)  او ست:
·        شاعر انسان ها را به مثابه عناصر ایزوله و بی کمترین پیوند با یکدیگر، با جامعه، با نوع خویش، یعنی با بشریت در نظر می گیرد.
·        شاعر به احتمال قوی منفرد را فقط برسمیت می شناسد و نه عام را.

·        مراجعه کنید به  دیالک تیک منفرد (خاص) و عام در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

3
·        شاعر ضمنا جزء را فقط برسمیت می شناسد و نه کل را.
·        فرد را فقط برسمیت می شناسد و نه جامعه را

·        بشر را فقط برسمیت می شناسد و نه بشریت را.


·        مراجعه کنید به  دیالک تیک جزء و کل در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

4
·        به همین دلیل در بینش شاعر تاریخیت چیزها، پدیده ها، سیستم ها (مثلا انسان ها) و روندهای هستی فراموش و عملا انکار می شود.
·        به همین دلیل پیوند عصرها و نسل ها از دید شاعر دور می ماند:
·        هر کسی شراره واره جرقه ای بیهوده و بی معنا و بی اثر و بی خاصیت و مختصر می زند و می میرد.

·        آنچه شاعر نمی تواند دریابد این حقیقت امر است که هستی طبیعی و اجتماعی شبکه وسیعی از  پیوندهای واقعی ـ عینی مرئی و نامرئی است.
·        اگر کسی لحظه ای دهان و دماغ شاعر را بگیرد، بلافاصله متوجه می شود که با اتمسفر زمین، با هوای پیرامون خود پیوندی حیاتی ـ مماتی دارد و همین هوا ـ قبل از همه ـ بسان رشته ای نامرئی همه انسان ها را به یکدیگر پیوند می دهد.
·        هیچکسی حتی لحظه ای نمی تواند بدون اعضای دیگر جامعه به حیات خود ادامه دهد.

·        تشکیل جامعه و همبود جبر زندگی بوده، است و خواهد بود.

·        کدام شراره وارگی؟


5
سیر معراج فنا را قوتی در کار نیست
چون شرر، می باید اندک همتی ورزید و رفت


·        مرگی بدان معنا در بین نیست:
·        هر نسلی ـ چه نبات، چه جانور و چه انسان ـ کارهای ناتمام نسل های پیشین را در پله های توسعه نوین ادامه می دهد.
·        کار مادی، فکری، هنری و غیره انسان ها هرگز از بین نمی رود.
·        به همین دلیل هر نسلی با مواد و مصالح و وسایل و تجارب و افکاری شروع به کار می کند که از نسل های پیشین به میراث برده است.
·        از این رو، توصیه شاعر به زیست جرقه واره جفنگی بیش نیست.
·        در هستی عینی چیزی از بین نمی رود.
·        چیزها فقط بلحاظ فرم و محتوا تغییر می یابند.
·        فنائی به معنی واقعی کلمه وجود ندارد تا معراج فنائی وجود داشته باشد.
·        واقعیت عینی (ماده به معنی فلسفی آن) ازلی و  ابدی و لایزال است.
·        آنچه ساده لوحان فنا نام می دهند، تغییر لایزال ماده لایزال است. 

بسکه در گل، گلعذاران بر سر هم خفته اند
همچو شبنم می توان بر روی گل غلطید و رفت

·        معنی تحت اللفظی:
·        زیبا رویان بیشماری در خاک خفته اند.

·        بنابرین باید بسان شبنم بر روی گل غلتی زد و رفت.

1
·        شاعر احتمالا بی آنکه خود بداند، شاید هم تحت فشار موازین شعری، بشریت را به زیبا و زشت طبقه بندی و عملا تحریف می کند.
·        فرمالیسم همین است:
·        تخریب بی مهابای دیالک تیک فرم و محتوا، دور انداختن محتوا و تجلیل بی دلیل و ابلهانه ی فرم:
·        بت واره سازی گلعذاران متعلق به  طبقه حاکمه و زباله واره سازی همنوعان مولد و زحمتکش.
·        نقش تربیتی منفی هنر می تواند مهیب باشد.

·        خواننده معصوم و مظلوم ضمن سرکشیدن شراب مستی بخش شعر، بلحاظ ایدئولوژیکی مسموم می شود و فکر می کند که ارزش آدم ها ـ قبل از همه ـ بسته به ظاهر زیبای آنها ست.


2
 بسکه در گل، گلعذاران بر سر هم خفته اند 
همچو شبنم می توان بر روی گل غلطید و رفت

·        فرمالیسم را طبقه حاکمه امپریالیستی امروزه به طرز وحشتناکی هم تبلیغ کرده و می کند و هم تا اعماق ضمیر آدم ها رخنه داده و می دهد.
·        امروزه میزان در آمد یک زن و یا مرد گلعذار میلیون ها برابر در آمد دهقان و کارگر و پیشه ور و پرستار و زحمتکش فکری، علمی و هنری است.
·        گلعذارانی که حتی لحظه ای نمی توان کنارشان نشست و جنون نگرفت.
·        جالبتر اما نتیجه گیری شاعر از «در گل خفتن گلعذاران» است:
·        چون گلعذاران بیشماری در گل خفته اند، پس باید شبنم واره زیست:
·        غلتی به روی گلعذاری زد و مرد.

از ازل "صادق" به دنیا میل آمیزش نداشت 
چند روزی آمد و یاران خود را دید و رفت

·        معنی تحت اللفظی:
·        صادق از آغاز علاقه ای به آمیزش با دنیا نداشت.

·        مسافر واره آمد و سری به یاران زد و رفت.

1
·        نتیجه فرمالیسم همیشه همین است:
·        نیهلیسم.

·        پوچ انگاری هستی شورانگیز طبیعی و اجتماعی

·        تهوع

·        تنفر

·        تحقیر هستی طبیعی و اجتماعی

·        جزام خانه جا زدن جامعه و جهان در سنت شاملو و عادولف های دیگر.

·        اما چرا و به چه دلیل؟

2
برژیت باردو
·        به این دلیل روشن که فرم و ظاهر چیزها ماندگار نیست.

·        به همین دلیل ات که خیلی از هنرپیشه های گلعذار مرد و زن قبل از رفتن به خرید و یا به جای دیگر، به ارایشگاه می روند و به هنگام پیری چه بسا خود را در خانه خود به دست خود زنده بگور می سازند. 

 برژیت باردو

·        قانون لایزال و مطلق هستی حرکت است و حرکت به معنی تغییر است و تغییر به معنی تعویض مدام و مستمر فرم مرئی در نتیجه تحول بی امان محتوای نامرئی است.

·        در دیالک تیک فرم و محتوا، محتوا در رشد مدام است و قفس فرم خود را از درون منفجر می کند تا رویش و شکوفش خود را توسعه دهد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر