۱۴۰۴ فروردین ۱۸, دوشنبه

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۲۵)

     
 

آذر و احسان طبری

معنی تحت اللفظی:
ملاک و معیار عینی (البته از دید طبری)
را
باید
 
۱
 در کردار نمونه وار حیاتى 
(نه در گفتار یا کردار استثنا و غیر تیپیک)
جست.
 
۲
در روش فرد مورد قضاوت ما نسبت به واقعیت و حقیقت و  جامعه چیست.
 

طبری

معیار عینی لازم برای تمیز «شخصیت» و در واقع شخص نیک کذایی (حاتم طایی) از بد کذایی (ضحاک و هیتلر و پینوچه و غیره)

را

در برخوردشان با واقعیت و حقیقت و جامعه می جوید.

طرز «تفکر» متافیزیکی (دوئآلیستی، غیر دیالک تیکی) طبری

مبتنی بر دوئالیسم هابیل و قابل (خیر مطلق مادر زاد و شر مطق مادر زاد) مذکور در کتب مقدس است:

بدین طریق

هم حاتم های طائی کذایی «شخصیت» ها و در واقع اشخاص نیک مادر زادند

و

هم «شخصیت» ها و در واقع اشخاص بد، بد مادر زادند.

یعنی

موجودات

 غیرتاریخی اند.

یعنی

 همیشه همان (ثابت و لایتغیر) اند.

مفهوم «همیشه همان» از مفاهیم نیچه ئیسم و فاشیسم و شاملوئیسم اند:

نیچه

توده مولد و زحمتکش

را

نازیسم

یهودی ها و کمونیست ها و کولی ها و علیل ها و بیماران روانی

را

و

شاملو

بشریت

را

بد مطلق تغییر ناپذیر همیشه همان و محکوم به استثمار و مرگ ندریجی و فوری

و

اقلیت ابر انسان و نژاد تحفه ژرمن و بامداد اول و آخر 

را

سرور انسان و ارباب مادام العمر مکلف به فرمانروایی و جنگ افروزی و خونریزی و آدمکشی 

می دانستند.

طبری

فراموش می کند که افراد بشر و حتی جماد و نبات و جانور در جامعه و طبیعت

تابع تریاد لایزال پیدایش (زایش) ـ رشد (توسعه و تکامل)  ـ زوال (تجزیه و تلاشی ) اند:

چیزها و موجودات،

 تاریخی اند

و

نه ثابت و ایستا و همیشه همان و همه جا همان و تحت همه شرایط طبیعی و جامعتی، همان.

به همین دلیل است که طبری از روش فرد نسبت به جامعه معیار عینی کذایی می سازد.

 

در این معاییر دوگانه خرافی طبری،

تئوری شناخت ضد مارکسیستی ـ ضد لنینیستی او هم عرض اندام می کند:

روش فرد نسبت به واقعیت و حقیقت

از سمتگیری های معرفتی - نظری (مربوط به تئوری شناخت) است.

اولا

رابطه بشر با واقعیت عینی،

دیالک تیکی است

و

نه میلی (سوبژکتیو، دلبخواهی، اختیاری، ارادی) مطلق

و

حتی

نه عینی (اوبژکتیو، مقدر، خارج از اختیار و ارده) مطلق.

یعنی

رابطه بشر با واقعیت عینی،

مبتنی بر دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت است.

مبتنی بر انعکاس اوبژکت بر سوبژکت (عین بر ذهن) و واکنش دیالک تیکی سوبژکت بر اوبژکت (ذهن بر عین) است.

مثال:

دهقان 

(سوبژکت شناخت)

به محض زدن تیر بر تنه درخت، سیلی از سیگنال ها به کارگاه مغزش (سوبژکت) ارسال می شود

و

مغز دهقان

(سوبژکت)

روی این سیگنال ها کار فکری می کند و نسبت به واقعیت عینی (مثلا نسبت به تنه درخت و تبر و غیره) واکنش نشان می دهد:

مثلا

به اندازه دسته تبر، تیزی تیغه تبر، نحوه زدن تبر، سلامت و پوکی تنه درخت و حتی نسبت به تصورات خود، قبل از شروع به کار،

واکنش معرفتی (شناختین) نشان می دهد.

وقتی گفته می شود که میمون (جانور) در روند کار و در اثر کار 

قادر به تفکر شده است و بشر شده است، به همین دلیل است.


منظور طبری از روش فرد نسبت به حقیقت چیست؟

منظور طبری احتمالا طرز موضعگیری شخص مورد نظر نسبت به حقیقت است:

حراست و حمایت از حقیقت و یا مخالفت و خصومت با حقیقت.

 

این موضعگیری نه تنها معرفتی ـ نظری، بلکه عمیقا طبقاتی است.

طبری

خیال می کند که این موضعگیری،

 اخلاقی است.

در قاموس طبری

«شخصیت» (شخص)  نیک 

به دلیل خصوصیات اخلاقی خدا دادی و مادر زادی، طرفدار سرسخت حقیقت است و جان نثار آن است

و


«شخصیت» (شخص)  بد

به همان دلیل، مخالف سرسخت حقیقت و مداقع سرسخت باطل است.

ما مطالب دیگری از طبری 

 راجع به حقیقت و غیره را هم تحلیل و منتشر کرده ایم.

 

 

درنگی در گفتاری از احسان طبری:

حقیقت چیست؟

 


درنگی در طرز تفکر احسان طبری

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10683

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر