آذر و احسان طبری
پژوهشی از احسان طبری
راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی
(مجله “دنیا” دوره دوم، سال ششم، شماره ۴ زمستان ١٣۴۴)
درنگی
از
شین میم شین
۱
- پراتیک، ضد دیلک تیکی تئوری است.
۲
- پراتیک به روند تمامجامعتی تحول واقعیت عینی به وسیله انسان ها اطلاق می شود.
۳
- پراتیک به «کردوکار شیئی»، «کل کنش و تلاش» انسان های به طور جامعتی متحد شده برای تغییر محیط طبیعی و جامعتی خویش اطلاق می شود.
۴
- پراتیک حلقه رابط میان سوبژکت و اوبژکت است:
الف
- سوبژکت، بشریتی است که به طور جامعتی سازمان یافته است.
ب
- اوبژکت، عرصه واقعیت عینی است، که تحت تأثیر عملی سوبژکت قرار دارد.
۵
- مفهوم مارکسیستی پراتیک مشخصات زیرین را عمده می کند:
الف
- روند زندگی انسانی را
ب
- نحوه هستی انسانی را.
۶
- کشف عوامل اساسی روند زندگی انسانی تنها در رابطه با تشکیل فلسفه مارکسیستی ـ به طور کلی ـ ممکن شده است.
۷
- پیش شرط این کشف، قبل از همه، آگاهی به نقش تولید مادی در روند زندگی انسانی بوده است.
۸
- آموزه پراتیک مارکسیستی به نشان دادن نحوه و نوعی می پردازد، که در آن جوانب مختلف روند زندگی انسانی، به مثابه یک روند عملی، به مثابه پراتیک، به او نسبت داده می شوند.
۹
- با آموزه پراتیک مارکسیستی، بطلان کلیه آموزه های (تعالیم) ایدئالیستی که روند حیات انسانی را به عنوان روندی عمدتا روحی قلمداد می کردند، به طور علمی اثبات می شود.
۱۰
- آموزه پراتیک ایدئالیستی در کلیه فلسفه های غیرمارکسیستی، البته با تفاوت هائی نمایندگی می شود.
۱۱
- اندیشه های اصلی آموزه پراتیک مارکسیستی، درسال های ۴۰ قرن نوزدهم، توسط مارکس و انگلس تدوین یافته اند.
۱۲
- در ایام تشکیل مارکسیسم در آلمان، هگلیانیست های جوان (اشتراوس، ب. باوئر، اشتیرنر) پرنفوذترین نمایندگان آموزه پراتیک ایدئالیستی بودند.
۱۳
- از این رو مارکس و انگلس می بایستی ـ قبل از همه ـ در چالش فکری با هگلیانیست های جوان، درک علمی و ماتریالیستی خود راجع به پراتیک را توسعه دهند و تدوین کنند.
۱۴
- هگلیانیست های جوان علت شرایط جامعتی ارتجاعی حاکم در آلمان آن زمان را مذهب مسیحی و اندیشه های مربوط بدان می دانستند.
(صادق هدایت و امثالهم هم همین نظر را در ایران نمایندگی می کردند.)
۱۵
· آنها به این نتیجه رسیده بودند که برای تغییر مناسبات جامعتی ـ سیاسی موجود، باید در وهله اول به نقد این ایده ها پرداخت.
۱۶
· هگلیانیست های جوان خود را نیروی محرکه تعیین کننده پیشرفت جامعتی در آلمان می پنداشتند.
۱۷
· آنها اما از سوی دیگر توده های مردم را به سبب عدم درک «نقد انتقادی» خود، سد راه تحولات جامعتی می دانستند.
۱۸
· آنها بیانگران درک ایدئالیستی تاریخ بودند، که بر کل فلسفه قبل از مارکس و انگلس حاکم بوده است.
درک ایدئالیستی تاریخ
https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15917
پایان
درک ماتریالیستی تاریخ
https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15921
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر