۱۴۰۴ فروردین ۱۵, جمعه

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۲۲)

   
 

آذر و احسان طبری

پژوهشی از احسان طبری

راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی

(مجله “دنیا” دوره دوم، سال ششم، شماره ۴ زمستان ١٣۴۴)

درنگی

از

شین میم شین

طبری
 
به عقیده نگارنده
 این ملاک را باید در رفتار و رابطه شخص مورد قضاوت
 اولا
 نسبت به واقعیت و حقیقت 
و
 دوما 
نسبت به جامعه جستجو کرد.
 
 یعنى 
باید دید
 در کردار نمونه وار حیاتى 
(نه در گفتار یا کردار استثنا و غیر تیپیک) 
روش فرد مورد قضاوت ما نسبت به واقعیت و حقیقت چیست، 
روش فرد مورد قضاوت ما نسبت به جامعه چگونه است. 
هردوى این ملاک ها داراى محتوى بغرنجى است و تنها طى توضیح وسیع مى توان مطلب را دریافت.

معنی تحت اللفظی:
ملاک و معیار عینی (البته از دید طبری)
را
باید در کردار نمونه وار حیاتی شخص مورد نظر پیدا کرد.
نه در گفتار او و نه در کردار استثنائی و غیرنمونه وار او،
 بلکه در  روش او نسبت واقعیت و حقیقت و جامعه.
 
 
۱
 در کردار نمونه وار حیاتى 
(نه در گفتار یا کردار استثنا و غیر تیپیک) 
 
طبری
برای داوری راجع به شخصیت نیک و بد افراد
 دنبال معیاری به اصطلاح عینی می گردد
و
به «کردار نمونه وار حیاتی» کذایی می رسد.
 مفهومی بدین نام در گنیجنه مفهوم بشری یافت نمی شود، چه رسد به گنجینه مفهومی مارکسیستی ـ لنیینستی.
«کردار نمونه وار حیاتی» فردی به عنوان مثال و مشخصا چیست؟
 
طبری
با مفهوم مارکسیستی پراتیک بیگانه است:

۱

  • پراتیک، ضد دیلک تیکی تئوری است.

۲

  • پراتیک به روند تمامجامعتی تحول واقعیت عینی به وسیله انسان ها اطلاق می شود.

۳

  • پراتیک به «کردوکار شیئی»، «کل کنش و تلاش» انسان های به طور جامعتی متحد شده برای تغییر محیط طبیعی و جامعتی خویش اطلاق می شود.

۴

  • پراتیک حلقه رابط میان سوبژکت و اوبژکت است:

الف

  • سوبژکت، بشریتی است که به طور جامعتی سازمان یافته است.

ب

  • اوبژکت، عرصه واقعیت عینی است، که تحت تأثیر عملی سوبژکت قرار دارد.

۵

  • مفهوم مارکسیستی پراتیک مشخصات زیرین را عمده می کند:

الف

  • روند زندگی انسانی را

ب

  • نحوه هستی انسانی را.

۶

  • کشف عوامل اساسی روند زندگی انسانی تنها در رابطه با تشکیل فلسفه مارکسیستی ـ به طور کلی ـ ممکن شده است.

۷

  • پیش شرط این کشف، قبل از همه، آگاهی به نقش تولید مادی در روند زندگی انسانی بوده است.

۸

  • آموزه پراتیک مارکسیستی به نشان دادن نحوه و نوعی می پردازد، که در آن جوانب مختلف روند زندگی انسانی، به مثابه یک روند عملی، به مثابه پراتیک، به او نسبت داده می شوند.

۹

  • با آموزه پراتیک مارکسیستی، بطلان کلیه آموزه های (تعالیم) ایدئالیستی که روند حیات انسانی را به عنوان روندی عمدتا روحی قلمداد می کردند، به طور علمی اثبات می شود.

۱۰

  • آموزه پراتیک ایدئالیستی در کلیه فلسفه های غیرمارکسیستی، البته با تفاوت هائی نمایندگی می شود.

۱۱

  • اندیشه های اصلی آموزه پراتیک مارکسیستی، درسال های ۴۰ قرن نوزدهم، توسط مارکس و انگلس تدوین یافته اند.

۱۲

  • در ایام تشکیل مارکسیسم در آلمان، هگلیانیست های جوان (اشتراوس، ب. باوئر، اشتیرنر) پرنفوذترین نمایندگان آموزه پراتیک ایدئالیستی بودند.

۱۳

  • از این رو مارکس و انگلس می بایستی ـ قبل از همه ـ در چالش فکری با هگلیانیست های جوان، درک علمی و ماتریالیستی خود راجع به پراتیک را توسعه دهند و تدوین کنند.

۱۴

  • هگلیانیست های جوان علت شرایط جامعتی ارتجاعی حاکم در آلمان آن زمان را مذهب مسیحی و اندیشه های مربوط بدان می دانستند.

(صادق هدایت و امثالهم هم همین نظر را در ایران نمایندگی می کردند.)

۱۵

· آنها به این نتیجه رسیده بودند که برای تغییر مناسبات جامعتی ـ سیاسی موجود، باید در وهله اول به نقد این ایده ها پرداخت.

۱۶

· هگلیانیست های جوان خود را نیروی محرکه تعیین کننده پیشرفت جامعتی در آلمان می پنداشتند.

۱۷

· آنها اما از سوی دیگر توده های مردم را به سبب عدم درک «نقد انتقادی» خود، سد راه تحولات جامعتی می دانستند.

۱۸

· آنها بیانگران درک ایدئالیستی تاریخ بودند، که بر کل فلسفه قبل از مارکس و انگلس حاکم بوده است. 

 

 

درک ایدئالیستی تاریخ

 

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15917

 

پایان

 

 

درک ماتریالیستی تاریخ

 

https://mimhadgarie.blogfa.com/post/15921

 

پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر