۱۴۰۴ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

درنگی در پژوهشی از احسان طبری راجع به ارزیابی و شناخت شخصیت انسانی (۴۴)

          

آذر و احسان طبری

 

طبری

شایان تصریح است 

که 

گاه در تاریخ، قهرمانانى پدید مى شوند که شمع وجود خود را بخاطر روشنى حقیقت بدون پرواى واقعیتهاى زشت تا آخر مى سوزانند تا محیط را روشن کنند. 

چنین طرز عملى که بدون شک برانگیزنده عالى ترین احساسات احترام است و در لحظات معینى در تاریخ انسانى حتى بضرورت قاطع بدل مى گردد،

نمى تواند به یک سیستم و اسلوب دائمى عمل، بویژه براى احزاب بدل شود، 

بدون آنکه آنها را به آوانتوریسم و ماجراجوئى بکشاند.


بدینسان مشاهده مى شود که حفظ رابطه صحیح و دیالکتیکى بین دو قطب حقیقت و مصلحت هاى کار اجتماعى از واقع بینى

٬ امرى است بغرنج و دشوار.
این توضیحات را براى آن دادیم تا معلوم شود درک حقیقت و عمل موافق آن، ساده نیست، بغرنج است.

 ولى شرط اساسى عبارست از جستجوى حقیقت، عشق به آن، تنظیم فعالیت حیاتى خود در توافق با آن.


فرق مابین مغرض و گمراه در آنست که دومى وقتى روشن شد، رفتار خود را موافق ادراک اصلاح شده عوض مى کند ولى اولى علیرغم روشن شدن به رفتار غرض آلود خویش ادامه مى دهد.


به قول مولوى: 

غرض، هزار حجاب از روى دل به روى دیده مى کشد.


غرض

 یعنى مقدم شمردن هوس، میل، احساس، محاسبات و نقشه هاى خود بر واقعیت.


این ذهنیگرى و سوبژکتیویسم ناشى از منش خودپسندانه و انفرادی٬ 

حاکى از این دعوى است که

 “من مرکز وجودم”، 

“منافع من مقدم بر همه چیز است”، 

“اصل منم و بقیه جهان فرع” 

و غیره.


باید دوستدار حقیقت، جویاى حقیقت، مبارز راه حقیقت در کردار و گفتار، در نهان و عیان، در ظاهر و باطن بود.

چنین است یک شرط عمده انسانیت، نیک بودن، مثبت بودن.


کسى که با انبانى از غرض و محاسبه قبلى وارد عرصه مى شود،

 فقط قصد دارد آن بخشى از واقعیت را بپذیرد که موافق خواست اوست و بقیه را انکار کند و مسخ نماید. 

کسى که به کمک نیمه حقیقت ها و شبه حقیقت ها سفسطه و مغالطه مى کند،

 کسى که محاسبات شخصى خود را مقدم بر واقعیات مى شمرد

 و

 اگر دستش برسد حامیان حقیقت را نابود مى سازد

 تا به قول خود حقیقت را نابود سازد، 

چنین کسى انسان نیست، ددى است موحش، 

اگرچه با کالبد انسانى همراه است، 

به هیچ چیز چنین کسى نباید باور کرد.


رفتار نسبت به واقعیت، رابطه نسبت به حقیقت اس اساس است.


به کسى که در این زمینه عملش ناپاک و نادرست است:

 دورغ مى گوید، سفسطه مى کند، فریب مى دهد، انکار مى کند، خطا را نمى پذیرد، جعل مى کند٬ 

باور نکنید.


زرتشت راستگوئى را والاترین صفت آدمى مى شمرد. 

مارکس وجود یا عدم صداقت را مهمترین علامت تشخیص سلامت و یا عدم سلامت فرد مى دانست 

و

 حافظ ما چه نیکو گفت:
به صدق کوش که خورشید زاید از نفست
که از دروغ سیه روى گشت صبح نخست

ادامه دارد.

۲ نظر:

  1. باید دوستدار حقیقت، جویاى حقیقت، مبارز راه حقیقت در کردار و گفتار، در نهان و عیان، در ظاهر و باطن بود.
    .

    برای همان اعضای حزب که اتفاقات 1357 را انقلاب بحساب آوردند . و به اشتباه ، (رژیم جمهوری اسلامی) را یک رژیم انقلابی تصور کردند .
    هیچ .قدمی در راه
    شناخت از حقیقت برنداشتند هیچ،
    بلکه ضد حقیقت نیز عمل کردند

    پاسخحذف
  2. آره.
    دعاوی طبری باید تحلیل مارکسیستی شوند و می شوند.
    خود طبری نمید اند که حقیقت چیست و پیش شرط کشف حقیقت چیست.
    طبری نه فیلسوف، بلکه راوی و ادیب و اندرزگو و واعظ است.
    مسئله اما این است که جامعه سواد ستیزی بنیادی شده است.
    خلایق نه می خوانند و اگر هم لخوانند نمی فهمند.
    نمی خواهند هم بفهمند و رشد کنند.
    همه طوطی وش حرف های ابن و آن را تکرار می کنند تا بلکه خلاء زندگی را پر کنند.

    پاسخحذف