درنگی
از
شین میم شین
هوشنگ ابتهاج
(سایه)
آن پیر ِ شیرین کار ِ تلخ اندیش
حق گفت، «آری آدمی در عالم ِ خاکی
نمی آید به دست»، اما
این بندی ِ آز و نیاز ِ خویش
هرگز تواند ساخت آیا عالمی دیگر؟
یا آدمی دیگر؟
معنی تحت اللفظی:
حافظ شیرینکار تلخ اندیش حق داشته است که گفته است:
«در کره زمین، نمی توان آدمی پیدا کرد.
بنابرین باید عالم دیگری و آدم دیگری از نو ساخت.»
ولی بنی آدم اسیر آز و نیاز است.
مگر چنین موجودی می تواند عالم دیگری و آدم دیگری از نو بسازد؟
در این بند شعر سایه
هم
از حافظ شناسی او پرده برداشته می شود
و
هم
از ایده ئولوژی و جهان بینی او.
سایه
در این بند شعر
به توضیح پیامد «درد از نهاد ِ آدمیزاد است!» می پردازد:
ماهیت بشریت
را
بندگی آز و نیاز (طمع و احتیاج) تشکیل می دهد.
فاجعه و درد و دریغ هم همینجا ست.
اگر بشریت طمعکار و محتاج نبود، نیازی به بنای عالم دیگر و آدم دیگر نبود.
سایه
عقب مانده تر و مرتجع تر و بدبین تر و نومیدتر از خواجه شیراز است.
سایه
اولا
بر آن است که منشاء و باعث و بانی اصلی مسائل اساسی جامعه بشری،
آزمندی و نیازمندی بشریت است.
یعنی
مسائل اساسی جامعه بشری
منشاء اخلاقی (خلق و خویی) دارند و نه منشاء مادی و معیشتی (اقتصادی ـ جامعتی)
یعنی
برای حل مسائل و معضلات جامعه بشری
باید آزمندی و نیازمندی بشریت را از بین برد که امری ماهوی و ذاتی است و راه حل علمی و عملی ندارد.
هر طلبه ای از هر حوزه علمیه ای
همین دلیل و طرز استدلال سایه را داوطلبانه و مؤمنانه تصدیق و تأیید و حتی امضاء می کند.
روحانیت هم بر آن است که مسائل اساسی جامعه بشری
منشاء اخلاقی (خلق و خویی) دارند و نه منشاء مادی و معیشتی (اقتصادی ـ جامعتی)
به همین دلیل می فرمایند:
اقتصاد مال خر است.
روحانیت
بر خلاف سایه
نومید نیست.
روحانیت راه حل دارد:
برای اصلاح جامعه بشری باید موعظه اخلاقی کرد
و
پا منبری ها را به ترک آز و نیاز دعوت کرد.
یعنی
به قناعت و ریاضت و سخاوت و رضایت.
سؤال این است که چنین کسی با چنین ایده ئولوژی و جهان بینی ئی
چگونه می تواند توده ای باشد و طرفدار سوسیالیسم کذایی؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر