۱۴۰۴ اردیبهشت ۸, دوشنبه

درنگی در شعری از هوشنگ ابتهاج (سایه) (۴)

   

درنگی 

از

شین میم شین

  

هوشنگ ابتهاج 

(سایه)

آن پیر ِ شیرین کار ِ تلخ اندیش
 حق گفت، «آری آدمی در عالم ِ خاکی
نمی آید به دست»، اما
این بندی ِ آز و نیاز ِ خویش
هرگز تواند ساخت آیا عالمی دیگر؟

یا آدمی دیگر؟
 
معنی تحت اللفظی:
حافظ شیرینکار تلخ اندیش حق داشته است که گفته است:
 «در کره زمین، نمی توان آدمی پیدا کرد.
بنابرین باید عالم دیگری و آدم دیگری از نو ساخت.»
ولی بنی آدم اسیر آز و نیاز است.
مگر چنین موجودی می تواند عالم دیگری و آدم دیگری از نو بسازد؟
 
در این بند شعر سایه
هم
از حافظ شناسی  او پرده برداشته می شود
و
هم
از ایده ئولوژی و جهان بینی او.

سایه
در این بند شعر
به توضیح پیامد «درد از نهاد ِ آدمیزاد است!» می پردازد:
ماهیت بشریت 
را
بندگی آز و نیاز (طمع و احتیاج) تشکیل می دهد.
فاجعه و درد و دریغ هم همینجا ست.
اگر بشریت طمعکار و محتاج نبود، نیازی به بنای عالم دیگر و آدم دیگر نبود.

سایه
عقب مانده تر و مرتجع تر و بدبین تر و نومیدتر از خواجه شیراز است.
 
سایه
اولا
بر آن است که منشاء و باعث و بانی اصلی مسائل اساسی جامعه بشری،
 آزمندی و نیازمندی بشریت است.
 
یعنی
  مسائل اساسی جامعه بشری
منشاء اخلاقی (خلق و خویی) دارند و نه منشاء مادی و معیشتی (اقتصادی ـ جامعتی)
 
یعنی
برای حل مسائل و معضلات جامعه بشری
باید آزمندی و نیازمندی بشریت را از بین برد که امری ماهوی و ذاتی است و راه حل علمی و عملی ندارد.
 
هر طلبه ای از هر حوزه علمیه ای 
همین دلیل و طرز استدلال سایه را داوطلبانه و مؤمنانه تصدیق و تأیید و حتی امضاء می کند.

روحانیت هم بر آن است که مسائل اساسی جامعه بشری
منشاء اخلاقی (خلق و خویی) دارند و نه منشاء مادی و معیشتی (اقتصادی ـ جامعتی)
به همین دلیل می فرمایند:
اقتصاد مال خر است.
 
روحانیت 
بر خلاف سایه 
نومید نیست.
روحانیت راه حل دارد:
   برای اصلاح جامعه بشری باید موعظه اخلاقی کرد
و
پا منبری ها را به ترک آز و نیاز دعوت کرد.
یعنی
به قناعت و ریاضت و سخاوت و رضایت.

سؤال این است که چنین کسی با چنین ایده ئولوژی و جهان بینی ئی
چگونه می تواند توده ای باشد و طرفدار سوسیالیسم کذایی؟
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر