درنگی
از
شین میم شین
هوشنگ ابتهاج
(سایه)
آن پیر ِ شیرین کار ِ تلخ اندیش
حق گفت، «آری آدمی در عالم ِ خاکی
نمی آید به دست»، اما
این بندی ِ آز و نیاز ِ خویش
هرگز تواند ساخت آیا عالمی دیگر؟
یا آدمی دیگر؟
معنی تحت اللفظی:
حافظ شیرینکار تلخ اندیش حق داشته است که گفته است:
«در کره زمین، نمی توان آدمی پیدا کرد.
بنابرین باید عالم دیگری و آدم دیگری از نو ساخت.»
ولی بنی آدم اسیر آز و نیاز است.
مگر چنین موجودی می تواند عالم دیگری و آدم دیگری از نو بسازد؟
سایه
قرن ها پس از حافظ
بسان حافظ
پیش شرط تشکیل جامعه بهتر را تشکیل آدم بهتر می داند
و
آدم بهتر در قاموس سایه انسانی عاری از آز و نیاز است.
سایه
خیال می کند که آزمندی، در ذات بنی بشر است.
این بدان معنی است
که تشکیل انسان عاری از آز محال است.
چون تحول ذاتی بنی بشر محال است.
نتیجه نهایی این می شود که تشکیل جامعه بهتر محال است و خواب و خیال است.
در نتیجه، سایه از خوشخیالی الکی و دل خوش کنکی حافظ هم حتی محروم است.
سایه
بدبین تر و نومیدتر از حافظ است.
در این بند شعر حاقظ و سایه
درک ماقبل مارکسیستی و حتی ماقبل بورژوایی آندو از جامعه و تاریخ تبیین می یابد.
در درک ماتریالیستی تاریخ
پایه و اساس و زیربنای جامعه بشری
را
مناسبات تولیدی
(حاکمیت طبقاتی، ساختار اقتصادی)
تشکیل می دهد
و
برای تحول اساسی جامعه
باید مناسبات تولیدی حاکم را تغییر داد و با مناسبات تولیدی مترقی تر و بهتری جایگزین ساخت.
یعنی
تحول بنیادی هر جامعه
مستلزم انقلاب اجتماعی است.
یعنی
مستلزم تعویض طبقه حاکمه مرتجع با طبقه حاکمه انقلابی است.
در جامعه ـ تئوری اوتوپیکی حافظ و سایه
اما
پیش شرط تحول بنیادی جامعه تغییر نهاد آدمیان است.
یعنی
تشکیل آدم دیگری است که باید سازنده عالم دیگری باشد.
سایه
از سوسیالیست های اوتوپیکی فرسنگ ها عقب مانده تر است.
سوسیالیست های اوتوپیکی
(سن سیمون، اون، فوریه و غیره)
سعی بر آن داشتند که با موعظه اخلاقی، طبقه سرمایه دار را به برقراری مناسبات سوسیالیستی ترغیب کنند.
سایه اما از سرتاپا خیال پرست است.
سؤال این است که سایه در همنشینی با توده ای ها راجع به چه چیزی حرف زده است؟
سایه
را
می توان نماینده سوبژکتیویسم دانست:
سایه
دیالک نیک سوبژکت ـ اوبژکت
را
تخریب می کند
بعد
اوبژکت (مثلا جامعه) را دور می اندازد و سوبژکت (آدمی) را مطلق می کند،
همه کاره جا می زند و به عرش اعلی می رساند.
بدین طریق
آدم دیگر و بهتر
به مدد اراده و طینت و نهاد و ذات عاری از آز و نیازش،
عالم بهتری می سازد.
البته
فقط سایه نیست که دچار فقر فلسفی شرم انگیز تهوع انگیزی است.
حزب توده
باید فکری به حال خود بکند و به این فقر مفهومی و فلسفی شرم انگیز در صفوف خود پایان بخشد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر