آذر و احسان طبری
طبری
شایان تصریح است
که
گاه در تاریخ، قهرمانانى پدید مى شوند که شمع وجود خود را بخاطر روشنى حقیقت بدون پرواى واقعیتهاى زشت تا آخر مى سوزانند تا محیط را روشن کنند.
چنین طرز عملى که بدون شک برانگیزنده عالى ترین احساسات احترام است و در لحظات معینى در تاریخ انسانى حتى بضرورت قاطع بدل مى گردد،
نمى تواند به یک سیستم و اسلوب دائمى عمل، بویژه براى احزاب بدل شود،
بدون آنکه آنها را به آوانتوریسم و ماجراجوئى بکشاند.
ما این فراز از «پژوهش» طبری را هم نخست تجزیه و سپس تحلیل می کنیم:
۱
شایان تصریح است
که
گاه در تاریخ، قهرمانانى پدید مى شوند که شمع وجود خود را بخاطر
روشنى حقیقت بدون پرواى واقعیتهاى زشت تا آخر مى سوزانند تا محیط را روشن
کنند.
معنی تحت اللفظی:
قهرمانان تاریخی
به کسانی اطلاق می شود که برای روشنی حقیقت (؟) بی اعتنا به واقعیات زشت (؟)،
دست به ایثار تام و تمام می زنند، تا محیط خود را روشن سازند.
هدف و آماج قهرمانان از خودسوزی تام وتمام،
روشنی حقیقت در بی اعتنایی به واقعیات زشت
از سویی
و
روشن سازی محیط خویش
از سوی دیگر است.
همانطور که در بخش های پیشین این تحلیل روشن شده،
طبری
هر انعکاسی از واقعیت را که منطبق با آن باشد، حقیقت می نامد.
یعنی
برای طبری فرقی بین شناخت حسی، عقلی، تجربی، نظری، هنری، اساطیری، مذهبی، فلسفی و علمی وجود ندارد.
تعیین کننده برای طبری، انطباق (منطبق بودن) نتیجه انعکاس (عکس) با واقعیت است.
یعنی
کلیت و عامیت و عینیت و علمیت انعکاس و شناخت که پیش شرط کشف حقیقت اند، مهم نیست.
طبری
اکنون
واقعیت را هم بسان شخصیت (و در واقع اشخاص) به زشت و زیبا (مثبت و منفی) طبقه بندی می کند.
قهرمانان تاریخی
باید بی پروای واقعیت های زشت
شمع وجود خود را تا آخرین ذره بسوزانند تا هم حقیقت روشن شود و هم محیط.
منظور طبری از روشنی کذایی حقیقت،
همان منظور خواجه خردستیز شیراز است:
خوش بود گر محک تجربه (عبور از تل آتش) آید به میان
تا سیه روی شود، هر که دراو غش باشد (خلوص عشق نداشته باشد.)
اگر می خواهی خلوص عشقم را نسبت به خود امتحان کنی،
تلی از آتش بر افروز و بگو:
«خودت را در سنت ابراهیم خلیل الله، بزن به تل آتش.»
تا ببینی که حافظ پروای تن ندارد و خود را به آتش می زند تا هم حقیقت روشن شود و هم محیط.
اما منظور طبری از بی اعتننایی به واقعیت های زشت چیست؟
طبری
فقر مفهومی دارد.
مثل انشاء نویس ها ست.
مفهومی به نام واقعیت های زشت در ادبیات مارکسیستی یافت نمی شود.
طبری در این مفهوم من در آوردی، احتمالا رسوایی و بدنامی و افترا و تهمت خوری و لجن مالی شن و غیره را تجرید کرده است.
در ادبیات برده دار یو فئودالی پارسی
عشق منجر به رسوایی و بدنامی عاشق می شود.
خودسوزی قهرمانان تاریخی طبری هم مثل خودسوزی عشاق جوامع برده داری و فئودالی است.
وقتی جامعه از نعمت مغز اندیشنده محروم باشد، به همین معاییر فیزیکی بند تنبانی دل می بندد:
حریفه ای می گفت:
از هیتلر که همراه با معشوقه اش دست به خودکشی زد، تا به اسارت ارتش سرخ در نیایند،
خیلی خوشم آمد.
منظورش این بود که هیتلر صداقت (حقیقت پرستی) خود را با خودسوزی و جانان سوزی اثبات مرده است.
به زبان طبری
در اثر خودسوزی به روشنی حقیقت پرداخته است.
دلیل محبوبیت فدائیان فئودالی که نارنجک در مشت منفجر می کردند تا به اسارت ساواک در نیایند و فوندامنتالیست های اسلامی که با هواپیما خود را به برج ها و کشتی ها و غیره می زنند،
هم
همین خودسوزی تام و تمام در بی پروایی به واقعیت های زشت کذایی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر