ترس چیست
مشد البرت؟
ترس
آژیر بیدارنده اندام هر موجودی است.
ترس از مرگ
به معنی هشدار است
به معنی دعوت به احتیاط برای حفظ حیات است
چون زندگی عالی ترین نعمت هستی است
ترس که بد نیست.
فقط اموات نمی ترسند
کمونیست کجا بود مش لنین. احزاب به اصطلاح کمونیستی همه کم و نیست و یا گم و نیست شده اند و ابرو می برند
اقبال
کیست؟
اقبال یکی از مرتجعترین شعرای فارسی سرا ست
منظور از منت چیست؟
بدون حمایت همنوع
نمیتوان لحظه ای حتی زنده ماند
چه رسد به پرواز و هارت و پورت
ابر و باد و مه و خورشید و بشر در کارند
تا تو نانی به کف آری و به ذلت بخوری
حذف فیزیکی همنوع
در فرم های متنوع از ترور تا اعدام، از سنگسار تا طناب و دار
نشانه نادانی و ناشی از نادانی است:
دال بر فقر فلسفی است.
منشاء تئوریکی حذف فیزیکی همنوع
خرافه دوئالیستی هابیل و قابیل (خیر مطلق و شر مطلق) است
باور خرکی به این خرافه است که خیر و شر
ذاتا خیر و شرند و نه جامعتا
ضمنا
از موضع ضعف است و نه از موضع قوت.
کسی که عاجز از تحول فکری همنوع از طریق هماندیشی و اقناع علمی و عقلی و منطقی و تجربی باشد،
به حذف فیزیکی او توسل می جوید.
یعنی عملا
مسئله را لاینحل می سازد:
راه حل همه جریانات ارتجاعی در طول تاریخ
ترور بوده و است و خواهد بود
ترور
اما نه راه حل
بلکه فاجعه است
بازسازی مارکسیسم؟
مارکسیسم چیست و مارکسیست کیست و کجا ست؟
یکی از حکما پسر را نهی همیکرد از بسیار خوردن؛ که سیری مردم را رنجور کند. گفت: ای پدر گرسنگی خلق را بکشد. نشنیدهای که ظریفان گفتهاند به سیری مردن به که گرسنگی بردن.
گفت: اندازه نگهدار...
نه چندان بخور کز دهانَت برآید
نه چندان که از ضعف، جانت برآید
با آنکه در وجودِ طعام است عیشِ نفس
رنج آوَرَد طعام که بیش از قَدر بُوَد
گر گُلشِکَر خوری به تکلّف، زیان کند
ور نانِ خشک دیر خوری، گلشکر بوَد
رنجوری را گفتند: دلت چه میخواهد؟گفت: آن که دلم چیزی نخواهد.
معده چو کج گشت و شکم درد خاست
سود ندارد همه اسباب راست
گلستان سعدی، باب سوم، در فضیلت قناعت
گُلشکر=شربتی که از گلاب و شکر و...می سازند
این حکایت مملو از دیالک تیک است و باید تحلیل مارکسیستی شود
پرولتاریا مدافع و مبلغ سرسخت و پیگیر حقیقت است.
حقیقت
تنها سنگر ویار و یاور پرولتاریا ست
صحبت این گوینده تلویزیون مزدوران «من و تو» که حسادت را بنیاد سوسیالیسم خوانده، نمود روشن projection یا فرافکنی ست. یک مکانیسم دفاعی روانی که در آن فرد خصوصیات نامطلوب خودش را به دیگران نسبت می دهد. این مزدوران خیانتکار از پایداری ققنوس چپ و سوسیالیسم در حال ترکیدن هستند.
دکتر راحله طارانی
پروژکسیون را معمولا به امتداد ترجمه می کنند.
حسادت از مفاهیم اخلاقی منفی (رذایل اخلاقی) فقهی ـ مذهبی ـ اسلامی (نظام برده داری) است.
حاسد الحسد.
حَسَد یا حسادت
به معناى آرزوىِ از بین رفتن نعمتها و داشتههاى دیگران است.
حسادت از صفات پرولتاریای صنعتی نیست.
پرولتاریا
اهل حسرت و آرزو نیست
پرولتاریا (در مانیفست حزب کمونیستی) مکلف به
ارتقای هر چه سریع تر سطح توسعه نیروهای مولده و تکثیر ثروت جامعتی و غلبه روزافزون بر فقر و ذلت است
نیکفر کیست که از این رهنمودهای ارتجاعی صادر می کند:
هدف چیست
اگر کشف حقیقت نیست؟
اگر حریف
حقیقت را جار می زند
چرا نباید منتشرش ساخت و به گوش بشریت رساند
و
اگر مبلغ باطلیات است
چرا نباید زیر ذره بین تحلیل مارکسیستی اش قرار داد و به کشف حقیقت مدد رساند؟
چرا باید برخوردی منفعل (پاسیو) داشت
و مسکوتش گذاشت؟
دموکراسی تنها نسخه مشکلات و دردهای ایران :
غیر از دموکراسی من هیچ نسخه ای برای ایران که سهل است برای هیچ مملکتی ندارم . همه می بینید که ممالکی فقط به سعادت نسبی کم و بیش رسیده اند که دموکراسی را رعایت کرده اند . مردم باید حق داشته باشند ، تضمین داشته باشند ، ایمان داشته باشند که کسی مزاحم گفتارشان و کردارشان نیست ، با تفنگ به آنها جواب داده نمی شود .
خلف
مگر داشتن حق بیان نظر
به معنی برقراری دموکراسی است؟
امروزه در کلیه کشورهای سرمایه داری
معیار اصلی برای دموکراسی
معرکه انتخابات است
به همین دلیل
ج. ا.
کشور دموکراتیکی محسوب می شود
کشور غیر دمرکراتیک
کوبا و ج. ح. چین و ویتنام و کره شمالی است
آدم بودن در این دور و زمانه خودش نعمت بزرگی است. دی شیخ با چراع همی گشت دور باع کز این و ان ملولم انسانم ارزوست
اگر
شوپنهاور خوب نیست، کی خوب است؟
حریف
بستگی دارد که خودت کی باشی.
ما تحلیل میکنیم.
همین و بس.
اگر بخواهید از تحلیل مشقتبار
صرفنظر می کنیم.
دستانت را میگشایی،
گره تاریکی میگشاید.
لبخند میزنی،
رشتهی رمز میلرزد...
سهراب
معنی تحت اللفظی:
تو با باز کردن دو دستت
گره تاریکی را باز می کنی
و
با لبنخدت رشته رمز می لرزد.
این شعر سهراب
مبتنی بر خردستیزی است:
دست
ابزار است
دست ابزاری ارگانیک (عضوی) است که در طول تکامل میلیون ها ساله تشکیل یافته است.
دست برای بستن و باز کردن گره است.
با گشودن دست ها گرهی باز و بسته نمی شود.
گره ظلمت
نه با باز کردن دست ها
بلکه با روشن کردن چراغی ویا شمعی باز می شود
برای اثر گذاری بر رمز و راز
به خرد اندیشنده نیاز است و نه به لبخند و نوشخند و ریشخند و پوزخند
عرفان
مکتیب خردستیزی است
برای پیشوازی از اول ماه مه؟
مگر پیشوازیدن درادبیات دیگر وجود دارد؟
معمولا
از رفتن به پیشواز کسی ویا چیزی سخن می رود
علیرغم این مقایسه و کشف تفاوت های کبیر
مصدق مترقی تر از ممد رضا نبوده است.
دلیل مخالفت مصدق با رضاخان
سمپاتی اش به قاجار و طرفداری اش از قاجار بوده است.
ضمنا مصدق امریکوفیلتر از خاندان پهلوی بوده است
همان امریکایی که پهلوی را بر مصدق ترجیح داده است و سرنگونش کرده است
مارکسیسم بیاموزیم
تا رستگار شویم
نینا سرفراز
با دیدن بعضی از ویدیوها که حیوان دوستی را تبلیغ میکنند به شدت حالم بد میشه چون به یاد بچهها و همه ی انسانهای غزه و در کل خاور میانه میافتم…
حیواندوستی بله اما چرا بیتفاوت بودن به نسل کشی انسانها؟
حقههای اینها برای انحراف ذهنیت جهان مرز ندارد
نه.
ناتورالیسم (طبیعت پرستی)
همراه و همزاد و همشیره هومانیسم (بشرپرستی) است.
کمونیسم = ناتورالیسم (طبیعت پرستی) متکامل + هومانیسم (بشرپرستی) متکامل
منظور حریف از آزادی
نه آزادی به معنی حقیقی کلمه.
بلکه برخورداری از حق پارس است.
آزادی به زعم حضرات
این است که خلایق حق داشته باشند پارس کنند و کاروان طبقات حاکمه
بی اعتنا به پارس و هارت و پورت خلایق
به راه خود ادامه دهد
رفع تشنگی با سرکشیدن کاسه آبی
به معنی رفع یکی از حوایج غریزی است.
پس از رفع حوایج غریزی
اما
عشق کماکان در گوشه سینه (؟) نشسته است.
این ادعا
نه ارزش علمی دارد
نه ارزش عقلی
و
نه ارزش تجربی.
اولا
غریزه در دیالک تیک غریزه و عقل است
و
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک
از ان غریزه است.
غریزه صد میلیون بار قوی تر و غنی تر و قدیمی تر و صرف ناپذیرتر از عقل است
منشاء عقل
هم
در تحلیل نهایی غریزه است
در روند کار و در اثر کار
تفکر و تکلم و تعقل اغاز و میسر شده است و جانور به بشر تکامل یافته است و غریزه مددکار منتقدی به نام عقل کسب کرده است.
عشق هم ناشی از حوایج غریزی است.
به همین دلیل
پس از رفع حوایج غریزی
عشق رنگ می یازد و چه بسا به نفرت تبدیل می شود.
سوسیالیسم یا بربریت: تنها راه نجات ملتهای درگیر جنگ و ستم؟
عجب جمله بندی هایی.
بالاخره
تنها راه نجات ملتهای درگیر جنگ و ستم و نه بشریت
سوسیالیسم است و یا بربریت؟
سخنرانی کوتاه Didi Hallenvorden در "تظاهرات صلح" در شهر درسدن آلمان 18.04.2025 (ترجمه و ویرایش فارسی از ویدیو توسط ChatGPT).
دوستان عزیز، خواهران و برادران!
امروز باید یک پرسش جدی از خود بکنیم: سیاستمدارانی که میخواهند بار دیگر آلمان را به کشوری «جنگقادر» تبدیل کنند، را چه باید نامید؟ متأسفانه حتی دستگاههای نظارتی بر زبان و افکار عمومی در آلمان هم در این زمینه همچنان در جهالت و ناآگاهی به سر میبرند.
جای تأسف است که واژه «جنگقادر (Kriegstüchtigkeit)»، که از واژههای محبوب گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر بود - همان کسی که پس از سوءقصد به جان هیتلر در سال ۱۹۴۴، از مردم خواست که برای جنگیدن آماده شوند - امروز دوباره از زبان سیاستمداران به گوش میرسد.
حالا سؤال ما این است: اگر امروزه کسی دوباره خواستار «جنگقادر» شدن باشد و بخواهد تانکهای آلمانی را به سوی مسکو بفرستد - آن هم پس از آنکه ۲۷ میلیون انسان در شوروی در جنگ جهانی دوم جان باختند - آیا نباید نام واقعی او را فاش کرد؟ آیا نباید حقیقت را گفت؟
و در سوی دیگر، امروز در اسرائیل، وزیری به نام بزالل اسموتریچ در پارلمان، در کنست، صریح و آشکار خودش را «فاشیست» مینامد. و بیشرمانه خواستار گرسنگی دادن به دو میلیون انسان در نوار غزه میشود.
و در مقابل، دولتی که مردمی بیپناه، آواره و زخمی را در میان ویرانهها و چادرها هر روز و هر شب بمباران میکند - آن هم روزبهروز بیرحمتر - آیا شایسته هیچ حمایتی است؟
نه!
برای چنین دولتی، برای چنین سیاستمدارانی و برای چنین جنایاتی، نباید حتی لحظهای سکوت کرد. نباید حتی ذرهای موافقت و همراهی نشان داد.
ما امروز اینجا ایستادهایم، چون نمیخواهیم هیچ سیاستمدار، هیچ رسانه و هیچ پلیس زبانی ما را گام به گام به سوی یک جنگ جهانی سوم سوق دهد.
ما اینجا گرد هم آمدهایم برای صلح؛ برای Peace، Pache، Pe، شالوم، سلام، میره - و به زبان روشن و گویا: برای Frieden.
چرا که ما باور داریم: صلح، والاترین شاهکار خرد و عقلانیت انسان است.
و ما وظیفه داریم برای این صلح، برای این انسانیت و برای آینده فرزندانمان، ایستادگی کنیم.
سپاسگزارم.
همین حریف هنرپیشه
از سرسخت ترین سرزمین آنتی فاشیسم و رادیکال ترین طرفدار صلح
به همین سرزمین سرکرده امپریالیستی اروپا
فرار کرده است
و
حالا
تازگی ها دو زاری اش افتاده است و در صدد حفظ میراث همان جمهوری دموکراتیک مرحوم
مثلا میلیون ها کتاب راهی اجاق
برآمده است
و
از
تسلیح همه جانبه دول اروپا با سرمایه گذاری های نجومی
(و
در حقیقت
تدارک ج. ج. سوم بر ضد ج. خ. چین)
لب به انتقاد بند تنبانی گشوده است
به راه انداختن جنگ برای ایجاد اروپا
طرح تامین مالی تسلیح مجدد اروپا، کتاب سفید دفاع، خرید متمرکز تجهیزات نظامی، فشار کمیسیون بر دولتها، همه اینها نشان از آن دارد که پروژه ایجاد اروپا که تا آن همین چندی پیش بر صلح متمرکز بود، زین پس تبدیل به یک بازار واحد برای جنگ شده است. اما آیا کشورهای عضو با توجه به منافع استراتژیک متفاوت و سرسپردگی ناکامشان به واشنگتن، از این تغییر چرخش سودی می برند ؟
الن بدیو : « زمان آن رسیده که به یک پاسخ کلی وجامع فکر کنیم»
فیلسوف در یادداشت های « ملاحظات درباره سرگردانی جهان»، تصویر نگران کننده ای از سرمایه داری ترسیم می کند که خطر ناآرامی های اقتصادی و جنگ های جهانی را به همراه دارد. برای مقابله، او دعوت به پایداری مثبت در مسیر « جهت گیری مجدد کمونیستی » مینماید. این مصاحبه در تاریخ ۲ فوریه در پاریس برگزار شد . ماسکها در آن زمان هنوز بر چهره ها بودند و تهاجم ارتش روسیه توسط پوتین و جنگ در اوکراین هنوز اتفاق نیافتاده بود. با این حال، پیام اودر مواجهه با سرگردانی جهان کنونی، در سطح سیاسی و استراتژیکی ، که ناشی از «مدیریت جامعه» توسط سرمایه داری و «نهاد های نیابتی آن» می باشد، بسیار جدی است. برای آلن بدیو، میتوان با کشف مجدد «روشهای کمونیسم » و با پیشبرد برنامهای در زمینههای خاص و علیه خصوصیسازی وارد دوره جدیدی شد.
دیگر کسی به فکر نیندیشد
دیگر کسی به هیچ چیز نیندیشد.
همه از خرد تا کلان
به یک چیز «می عندیشند» و ان، بند تنبان است و بس.
اگر به مریخ رسیدی
خبر قتل عام افکار را با خود ببر
و
به گوش ملائک برسان
دولت یک دست دراز داﺭد و یک دست کوتاه، دست دراﺯ به همهجا میﺭسد و برای گرفتن است.
و دست کوتاه براﻯ دادن است و فقط به کسانی میﺭسد که خیلی نزدیکند!
نان وشراب
نان و شراب
خوانندگان خود را خرفت و کودن و خر می کند و به سوی سراب می فرستد.
دولت ستیزی
کسب و کار اجامر آنارشیست است که به عوض مغز، شلغم در کله دارند.
دولت چیست؟
دولت
دستگاه اعمال قهر در دست طبقات حاکمه است.
دولت به تنهایی نه وجود دارد و نه معنی دارد و نه همه کاره است.
همه کاره
طبقات حاکمه اند که دولتیان مأمورین شان هستند
هم دولت کوبا دولت است
و
هم دولت امریکا
ولی آن کجا و این کجا؟
رسانه ها را
(و نه فقطرسانه ها و ه منابر و مجالس و مناره ها را)
نه کسان،
بلکه طبقات حاکمه
کنترل می کنند:
طبقات حاکمه = طبقات اجتماعی مالک وسایل اساسی تولید جامعه
(کارخانجات، مزارع، مراتع، بانک ها، جنگل ها، آبشارها، دانشگاه ها، بیمارستان ها، تیمارستان ها و الی آخر)
در سال ۲۰۱۹، در کوههای قفقاز، یک سگ چوپان گرجی با شجاعت زیادی از گله گوسفندان در برابر حمله چند گرگ دفاع کرد. با اینکه زخمی شد، ولی توانست گرگها را فراری بدهد. بعد از این حادثه، عکسی احساسی گرفته شد که در آن یک گوسفند کنار سگ زخمی ایستاده بود و او را آرام میکرد. این لحظه، پر از وفاداری و مهربانی بود
فرشته خاتمی
میان سگان گله و گله گوسفندان
رابطه دیالک تیکی ارگانیگ صدها هزارساله برقرار است
بی دلیل هم نیست که دیالک تیک سگان گله و گله گوسفندان
درادبیات ما
به ویژه در اشعار پروین اعتصامی
همیشه حی و حاضر بوده است.
دیالک تیک سگلت گله و گله گوسفندان
باید بررسی مارکسیستی همه جانبه شود.
با مفاهیم فئودالی از قبیل فداکاری و وفاداری
نمی توان به درک و توضیح دیالک تیک سگان گله و گله گوسفندان
نایل آمد.
تولستوی
فرسنگ ها عقب مانده تر از کریم است.
فرزند هر کس
اگر نامشروع و یا ناتنی نباشد
دشمن او ست.
مثال:
دختر استالین
سکنه امریکا ست
دختر کاسترو هم به همین سان
انتقام چه گوارا
را
از قاتلش
دختر یک نازی فراری از المان گرفته است.
وظیفهٔ فهم انسان
این است که بفهمد
چیزهایی وجود دارد که نمیتواند بفهمد.
سورن کیرکگارد
منظور کیرکگارد از فهم بشر چیست
فهم در فلسفه کلاسیک المان مترادف با غقل است.
عقل چیست؟
شناخت عقلی که به تنهایی وجود ندارد تا بفهمد که چیزی را نمی تواند بفهمد.
شناخت عقلی
در دیالک تیک شناخت حسی و شناخت عقلی وجود دارد
و
تعیین کننده در این دیالک تیک
شناخت حسی است.
یعنی
شناخت عقلی
همیشه به ساز شناخت حسی می رقصد.
یعنی
شناخت عقلی
تحفه نطنز نیست
همانگونه که ستاره در آسمان می درخشد
آن که دوستش می داریم در میان انبوه شتابنده نمایان است
و
هر قدر هم که دور باشد، همواره نزدیک پنداشته می شود
و
روشن و راست به چشم می آید.
"فاووست, گوته"
عاشق جماعت
مش گوته
خیال پرست اند و نه رئال پرست
عشق
همشیره جنون است.
ومادرم براستی ستاره بود.
آذر
فرزندان
ننه و بابای شان را به عنوان کلفت و نوکر ادراک می کنند
و
نه حداقل
به عنوان بشر.
عشق والدین به فرزند
یکطرفه است
شعر قلب مادر
شعری رئالیستی و راسیونالیستی است
معنی تحت اللفظی:
دلم مملو از عشق است
ولی یار وفادار در دیدرس نیست.
من شاعری ام که کسی مشتری شعرش نیست
عشق چیست؟
عشق وجود درخود که ندارد تا دل کسی مملو از ان باشد.
عشق همیشه به همنوعی ویا به چیزی ویا کردوکاری است
پیش شرط عاشق شدن
وفاداری پیشاپیش معشوق که نیست.
خلایق
چه بسا عاشق دشمن خونخوار خود می گردند
و در اره منافع دشمن
از جان شیرین می گذرند.
شعر که کالا نیست تا شاعر فروشنده باشد و
خلایق
خریدارشعرش باشند.
شعر
تقطیر روح و روان دستخوش آشوب است.
به قول شاعری:
می جوشد از نهادم
آتشفشان آواز
ضمنا
۹۹ درصد اشعار
عشعارند.
یعنی اصلا شعر نیستند.
بزرگترین جنایت
استثمار مردم توسط مردم است
و
شما مسئول این جنایت هستید.
حریف
این حمله از هر کس باشد
از هر لحاظ معیوب است.
هم مفهوم « استثمار مردم توسط مردم» یاوه و خرافه است
هم
جنایت قلمداد کردن استثمار
هم
جنایت قلمداد کردن خرافه « استثمار مردم توسط مردم»
و
هم
جا زدن مخاطب به عنوان مسئول « استثمار مردم توسط مردم»
ما تقریبا همه چیزمان را از دست دادهایم؛ فرهنگ، جامعه، اقتصاد و بدتر از همه ارزشهایی که ما را به هم پیوند میزد و متحد میساخت.
با این همه، این وطن همه چیزش را از کف نداده است؛ هنوز ما مردم عادی هستیم. چیزی نداریم، اما هنوز هستیم.
کارل یاسپرس
کارل یاسپرس
از طرفداران نازی های نازی آباد بود.
حتی پس از شکست فاشیسم و تبدیل نازی آبا دبه خرابات شام
از فاشیسم دفاع می کرد
فاشیسمی که وطن کذایی اش را به خرابات شام تبدیل کرده بود و سکنه اش را به گدایان بی همه چیز.
من ازا و پرسیدم:
مغز خر سیری چند؟
نکته دیگری که در روند تأمل بر روی این شعر
به خاطرما رسیده است،
نقش نسیم در شکوفا شدن غنچه ها ست:
«چون بگذرد نسیم»
باز شدن غنچه ها و تحول مکانی و سمت و سویی برگ ها و گلبرگ های گل ها
در اثر نسیم و باد نیست.
نسیم هم نوزد باز و شکوفا می شوند.
نسیم
شبانگاهان هم در وزش است
بی انکه غنچه ای بشکفد و برگ و ساقه و شاخه ای و گلبرگی سمتگیری خود را تغییر دهد.
معبد و معبود نباتات
نور است.
نباتات نور پرستند
(میترائیسم)
حتی
دلیل قد کشیدن نباتات
چه بیرون زدن از زیر خاک و چه سر به افلاک زدن درختان در رقابت با یکدیگر
دسترسی هر چه بیشتر و بهتر به نور است
درنگی در نق زدن به عوض نقد کردن:
بعضی ها
کامنت همنوع شان را اصلا نمی خوانند و یا سرسری می خوانند و نمی فهمند.
واژه ای از کامنت را قیچی میکنند و هارت و پورت می کنند.
حضرات
به عوض نقد انیدشه
نق می زنند.
حضرات
عملا
به تخریب تفکر و تخطئه تفکر مبادرت می ورزند.
بعضی ها
همان رفتاری را با همنوعان شان دارند که بازجویان ساواک و غیره با مظنونان داشته اند و دارند:
اصلا
کاری به اندیشه مطروحه و صحت و سقم آن و تصحیح و تدقیق و تکمیل و رد آن ندارند.
تنها سودایی که در سردارند،
جر دادن همنوع خویش است.
بیاد تو ام
بیژن باران
ترا بیاد می آورم
در دقیقه باز شدن شکوفه ها.
ترا بیاد می آورم
در حلقه ی شاد برای شنا
کودکان در آب،
روزهای پر آفتاب.
ترا بیاد می آورم
در ظهور زورق زرد برگها-
انبوه زر زیر اندوه چنارها
خش خش تنهای رهگذر- عبور پا.
ترا بیاد می آورم
در سکوت دیوار
پنجره بسته ی حرف
فرود فوج پروانه های برف
با سفید ابر آسمان.
بیاد تو ام
در قصه های کودکانه تکرار
برای نسل جدید بیدار.
از همه بیشتر
ترا بیاد می آورم
هر سحر، از آغاز روز،
سفید نور ظهر
نارنج مشتعل غروب
تا پوست دودی شب
و باز سِحر سَحر
تکرار روز..
تو همیشه می مانی نزدیک ما
زیرا
آرزوهای بزرگ تو
هنوز مانده اند به دلِ ما.
جزنی و امثالهم
باید تحلیل مارکسیستی شوند و نه تجلیل و تقدیس سوبژکتیویستی.
با شعر و خاطره می توان
یادها را زنده داشت
ولی نمی توان به روند روشنگری و توسعه جامعتی خدمت کرد.
قهرمانان
را
طبقات حاکمه می سازند:
یا
طبقات حاکمه نشسته بر اریکه قدرت
با اعدام آنان
و
یا
طبقات حاکمه منتظر نشستن بر ارایکه قدرت
با تقدیس و تجلیل و تطهیر و تعظیم آنان
امثال جزنی هنوز هم زنده اند
مثلا فرج سرکوهی و فرخ نگهدار و بیژن باران و غیره
چه شق القمری کرده اند و می کنند؟
اصلا
دلیل اعدام جزنی و ۸ تن دیگر
توسط دربار در آستانه سقوط چه بوده است؟
چه تصوری دربار از فدائیان داشت؟
هنر از دیدگاه مارکسیستی
1. هنر بهعنوان بازتاب ساختارهای اقتصادی و طبقاتی
مارکس معتقد بود که هنر، مانند سایر پدیدههای فرهنگی، تحت تأثیر زیربنای اقتصادی جامعه است. یعنی نظام تولید و روابط اقتصادی، شکل و محتوای هنر را تعیین میکنند.
مثال:
در دوره فئودالی، هنر کلیسایی و مذهبی شکوفا شد (مثل نقاشیهای کلیساها در رنسانس)، چون کلیسا و اشراف زمیندار طبقه حاکم بودند. اما در عصر سرمایهداری، هنر بیشتر فردگرا و سکولار شد، چرا که طبقه بورژوا در حال قدرتگیری بود.
⸻
2. هنر بهعنوان ابزار ایدئولوژی
مارکسیستها معتقدند که هنر، ایدئولوژی را بازتولید میکند. یعنی ارزشها، باورها و نگرشهای طبقه حاکم را بهطور ناخودآگاه به مخاطب منتقل میکند و باعث میشود که وضع موجود طبیعی یا عادی به نظر برسد.
مثال:
فیلمهای هالیوودی در دهههای ۵۰ و ۶۰ اغلب قهرمانهایی از طبقه متوسط سفیدپوست را نشان میدادند که نظم اجتماعی سرمایهداری را حفظ میکردند. این آثار، تصویر مشخصی از “زندگی ایدهآل آمریکایی” را ترویج میکردند که در راستای منافع نظام سرمایهداری بود.
⸻
3. رئالیسم سوسیالیستی (Socialist Realism)
در دوران اتحاد جماهیر شوروی، سبک رسمی هنر، رئالیسم سوسیالیستی بود. این سبک تأکید داشت بر:
• نشان دادن واقعیت اجتماعی از دیدگاه پرولتاریا
• ترویج ارزشهای سوسیالیستی: کار، همبستگی، امید به آینده
مثال:
نقاشیهای «ایلیا ریپین» یا مجسمههای «ورا موخینا» در شوروی که کارگران، دهقانان و سربازان را در حال ساختن جامعهای نوین و برابر نشان میدادند. یا رمانهایی مثل چگونه فولاد آبدیده شد نوشتهی نیکولای استروفسکی.
⸻
4. نقد هنر بورژوایی و مدرن
مارکسیستها به هنر مدرن (مانند دادائیسم، سوررئالیسم، و هنر انتزاعی) نگاه انتقادی دارند. به این دلیل که این آثار غالباً غیرسیاسی، ذهنی و فردگرایانهاند و از مشکلات واقعی جامعه فاصله میگیرند.
مثال:
هربرت مارکوزه، یکی از متفکران مکتب فرانکفورت، نقد میکرد که هنر مدرن در سرمایهداری، بهجای برانگیختن آگاهی، تبدیل به کالایی برای مصرف شده است (مثلاً نقاشیهای انتزاعی که صرفاً برای دکور استفاده میشوند).
⸻
5. هنر بهعنوان ابزار مبارزه
در نگاه مارکسیستی، هنر باید نقش فعال در تغییر اجتماعی ایفا کند. هنرمند باید در کنار مردم بایستد، ظلم را نشان دهد و الهامبخش مبارزه برای رهایی باشد.
مثال:
برتولت برشت (نمایشنامهنویس آلمانی)، از تئاتر برای نقد سرمایهداری استفاده میکرد. در نمایشهایش، شخصیتها اغلب درگیر فقر، ستم و بیعدالتی بودند. او با استفاده از تکنیک «بیگانگی» تماشاگر را وادار میکرد به جای همذاتپنداری، فکر کند و تحلیل کند.
⸻
هنر در مارکسیسم:
• بیطرف نیست، همیشه متأثر از ساختار طبقاتی جامعه است.
• میتواند ابزار سلطه یا مقاومت باشد.
• هدف آن باید آگاهیبخشی و تغییر اجتماعی باشد، نه سرگرمی صرف
هنر بهعنوان بازتاب ساختارهای اقتصادی و طبقاتی (؟)
مارکس معتقد بود که
هنر، مانند سایر پدیدههای فرهنگی،
تحت تأثیر زیربنای اقتصادی جامعه است.
یعنی نظام تولید و روابط اقتصادی، شکل و محتوای هنر را تعیین میکنند.
این جمله منسوب به مارکس
به چه معنی است و دال بر چیست؟
در این جمله
دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
به شکل دیالک تیک مناسبات تولیدی و هنر (یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی در جوار مذهب و دولت و اخلاق و قضاوت و غیره)
بسط و تعمیم می یابد
و
بر نقش تعیین کننده زیربنا تأکید ورزیده می شود
بی آنکه روبنا هیچ واره باشد.
هنر
مثل مذهب و اساطیر و فلسفه
فرمی از شعور است.
و
شعور
انعکاس وجود است.
در دوران توحش و بربریت و کمون اولیه
هم هنر وجود داشته است.
اینهمه نقش ها از جانوران و غیره بر دیوار غارها از دهها هزار سال قبل
آثار هنری نیاکان ما هستند.
در آثار هنری
جامعه بشری و حتی طبیعت و پدیده ها و روندها و سیستم های طبیعی
انعکاس بخور و نمیر می یابد.
شعور و شناخت هنری
بهتر از هیچ است
ولی شناخت به درد بخوری نیست.
میوه می دهند.
میوه های شان برای بشر هنوز قابل خوردن نیست
حشرات و حیوانات می خورند و کیف می کنند
اخوی
سرنوشت را قوای غیبی
بر پیشانی هر کسی می نویسند
آنهم با جوهری نامرئی
ضمنا در روز الست.
تن دادن خامنه ای به مذاکره با آمریکا زیرفشاراوضاع انفجارآمیزجامعه برای خنثی وکنترل کردن فشارازپائین؟
چگونه خلایق خلاق به این نتایج عجیب و غریب می رسند؟
کدام فشار از پایین؟
با روی کار امدن پزشکیان
جنبش زن و زندگی و آزادی اوجالانی حتی فروکش کرده است
رشد و گسترش جنبش های پیشرو اجتماعی؟
تخیل توانگر کند خلق را
در جهان و جنقوری
همه آبها رو به بالا می روند
و
همه قورباغه ها ابوعطا می خوانند
در جهان و جنقوری
نه آزاد سیاسی وجود دارد و نه زندانی سیاسی و نه حتی حزب وسازمان دار و دسته سیاسی
هر دو شکفتهاند بر شاخههای باغ
هر دو بسان گل،
در موسم بهار
چون بگذرد نسیم با خنده گویمش؛
زیبا کدام یکیست؟
گلهای شعر من
یا چشمهای یار
آیلی ژرفی
معنی تحت اللفظی:
با وزش نسیم
گل های شعر من و چشمان یار من
بر شاخه های درختان باغ می شکفند.
(چشمان یار که بر شاخه درختان باغ نمی شکفند)
و من به خنده می پرسیم:
گل های شعر من زیبا هستند ویا چشمان یار من؟
این جغرافیاست که تاریخ را میسازد؟
منظور از تاریخ چیست؟
تاریخ = سیر پیش رونده جامعه
لکوموتیو قطار جامعه (تاریخ) = انقلابات اجتماعی اند
و
لکوموتیو قظار انقلابات اجتماعی
تود های مولد و زحمتکش (بردگان و دهقانان و کارگران و پیشه وران و صنعتگران و روشنفکران و غیره) اند
به همین دلیل
سازنده تاریخ = توده مولد و زحمتکش
توده مولد و زحمتکش اما تاریخ را
فقط تحت رهبری سوبژکت تاریخ می تواند بسازد.
و گرنه دنبال عادولف و روح الله و حماس و حزب الله می افتد و فاجعه می آفریند
سوبژکت تاریخ
هم
تحت رهبری حزب انقلابی خود می تواند
نقش سوبژکتیو خود را
یعنی سوبژکتیویته تاریخی خود را در تاریخ ایفا کند
مارکسیسم بیاموزیم
تا رستگار شویم
برتراند راسل
خودش عمری کلافه و گیج و منگ بوده است
و
ضمنا
خوانندگان خود را کلافه و گیج و منگ کرده است.
اگر
خدا ناکرده
تعریف بردگی این باشد
احدی یافت نمی شود که برده نباشد.
مثال:
هر کودکی در هر خانواده ای
به ساز ننه و باباش می رقصد
در منطق تق و لق برتراند راسل
برده است و نه فرزند
و
ننه و بابای بدبختش هم ارباب برده دارند و نه عشاق از خودگذشته و چه بسا خودستیز سینه چاک
نه.
دین فرمی از شعور است.
فرم های شعور به شرح زیرند:
شعور هنری / اساطیری / مذهبی / فلسفی / فلسفی ـ علمی (مارکسیسم).
شعور مذهبی
با نفی دیالک تیکی شعور هنری و اساطیری
به میدان امده است.
به همین دلیل
قرآن مملو از قصه است که چیزی هنری است.
نثر قران
نثر معمولی نیست
نثری شعر گونه است
فتیشیسم کالا (Commodity Fetishism) یعنی چی؟
مارکس میگه در جامعهی سرمایهداری، ما کالاها (مثل لباس، تلفن، ماشین، مواد غذایی…) رو طوری درک میکنیم که انگار خودشون ذاتاً دارای ارزش و قدرت هستن. در حالی که در واقع، ارزش اونها از کار انسانها به وجود میاد.
او 54 سال داشت. او فقط 18 سال داشت.
یک شکاف 36 ساله بین آنها وجود داشت -
اما چیزی بسیار بزرگتر آنها را گرد هم آورد.
وقتی چارلی چاپلین از اونا اونیل جوان خواستگاری کرد، او گفت:
با من ازدواج کن تا بتوانم به تو یاد بدهم چگونه زندگی کنی،
و تو می توانی به من یاد بدهی که چگونه بمیرم.»
اونا با لبخند پاسخ داد:
"نه، چارلی، من با تو ازدواج می کنم تا بتوانی به من بیاموزی که چگونه بزرگ شوم و از زندگی لذت ببرم،
و من به شما یاد خواهم داد که چگونه جوان بمانید - تا آخر."
این فقط یک داستان عاشقانه نبود.
شراکت دل ها بود.
آنها 34 سال را در ازدواج سپری کردند.
هشت فرزند بزرگ کرد.
و با وجود اختلاف سنی - او تا آخرین نفس در کنار او ماند.
-
برای اینکه عمیقاً عشق بورزید، لازم نیست همسن باشید.
گاهی اوقات، تنها چیزی که لازم است این است که شخص خود را پیدا کنید -
کسی که به شما کمک می کند عاقل تر شوید،
اما روح شما را جوان نگه می دارد، بدون توجه به سال ها.
«اگر دین در خدمت القای ارزشهای اخلاقی و تربیتی مردم است، پس تریاک نیست، اما اگر در خدمت توجیه بیعدالتی، فریب دادن باشد، پس تریاک است!»
از گفتگوی الیور استون و فیدل، در فیلم "کماندانته".
مارکس هرگز نگفته که دین تریاک است.
این خرافه را دشمنان زحمتکشان به حساب مارکس گذاشته اند تا توده های مذهبی را از مارکسیسم منزجر سازند.
مارکس گفته:
دین دیالک تیکی از آه و افیون است.
آه بدان معنی است که دین توده را به مقاومت و مبارزه سوق می دهد
افیون بدان معنی است که دین توده را تخدیر میک ند، تسکین می بخشد و به تسلیم در مبارزه طبقاتی فرا می خواند.
انگلس اضافه کرده است:
«همه مبارزات و حتگ ها و جنبش های دهقانی در سرتاسر قرون وسطی
زیر بیرق دین صورت گرفته اند»
ای بسا کلیسا ها که به بیمارستان برای مداوای دهقانان مجروح فونکسیونالیزه شده اند
ای بسا کشیشان زن و مرد که پیشاویش دهقانان بر ضد اربابان رزمیده اند و حلق اویز شده اند.
دیالک تیک حقیقت و واقعیت بحث دیگری است.
حقیقت
با ماهیت و کلیت و عامیت خویشاوند است.
به همین دلیل کشف حقیقت مشقت بار است
مثال:
نمک در نمکدان
یکی از مظاهر واقعیت عینی است.
نمک در نمکدان
دیالک تیکی از فرم و محتوا
ست.
فرم نمک = نمکدان
محتوای نمک = بلورهای نمک
برای کشف حقیقت نمک
باید ماهیت و کلیت و عامیت آن را پیدا کرد.
ماهیت چیست؟
ماهیت = بخش تعیین کننده محتوا
بخش تعیین کننده نمک
سدیم کلرید است
هر وقت به جايى رسيدى كه
خودت تونستى حال خودتو خوب كنى،
اونجا خود خوشبختيه؟
اندام و یا ارگانیسم هر موجودی
خرفت و کودن و خر نیست.
اندام و یا ارگانیسم هر موجودی
نتیجه توسعه و تکامل میلیون ها ساله است
اندام و یا ارگانیسم هر موجودی
همه فن حریف است.
هم درد تولید می کند تا آژیر کشد و هشدار دهد و به مطب طبیب گسیل دارد
و
هم درمان می سازد و درد را درمان می کند.
اندام و یا ارگانیسم هر موجودی
کارخانه شیمیایی پیشرفته ای است.
مثلا در شرایط عذاب آور
مسکن تولید و ترشح می کند
اگر درد شدید باشد
می تواند تریاک و یا حتی هروئین سنتز کند و آرامش بخشد.
خوشبختی و بدبختی چیز دیگری است.
چیست؟
اغنیا به غارت فقرا
مبادرت می ورزند
و
فقرا به غارت یکدیگر.
حریف
فقر و ثروت نسبی اند
با مفاهیم فقر و ثروت
نمی توان به جامعه شناسی خطر کرد.
برای جامعه شناسی
باید از مفاهیم ماتریالسم تاریخی و جامعه شناسی مارکسیستی
بهره برگرفت.
در غیر اینصورت
کشف حقیقت محال است.
مثال:
غارت دستنرج زحمتکشان
مثلا دهقانان و کارگران و غیره
به صورت سلسله مراتبی صورت می گیرد:
هم کدخدا غارت میکند
هم
ژاندارم
هم
مباشر ارباب فئودال
هم
خود ارباب و خان فئودال
هم
تاجر غله شهر
هم تاجر غله استان
هم تاجرغله کشور
و
هم تاجر غله متروپل های امپریاایستی
هم
فروشگاه های امپریالیستی
هم کنسرن های بین المللی.
منبع غارت در این سلسله مراتب
زحمتکشان جهان اند و بس.
منبع اصلی ثروت
زحمت زحمتکشان است و بس.
دلیل دربار برای اعدام این ۹ تن از فدائیان
در آستانه شکست انقلاب سفید
چه بوده است؟
پرویز ثابتی
هنوز زنده است
کسی که تلفن دارد
زنگی بزند و ازش بپرسد.
توانا بود هر که دانا بود
آیا رهبر یک کشور را از زبان ملتش قضاوت کنیم و یا از زبان شما و امثال شما و یا رسانه های مخالفش ؟
افشانی
پوتین موضوع شناخت است.
مثل سیب که می تواند موضوع (اوبزکت) شناخت باشد.
سیب را چگونه میت وان شناخت؟
حقیقت سیب را چگونه می توان کشف کرد؟
از زبان سیب خور و سیب خر و سیب فروش و سیب کار و سیب چین؟
یعنی
از زبان سوبژکت شناخت؟
بنا بر تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی
نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبزکت شناخت (پوتین و سیب) و سوبزکت شناخت (مدعیان پوتین شناس، رسانه های روسی و اروپایی و امریکایی و غیره، احزاب نئوفاشیستی و یا امپریالیستی)
از آن اوبزکت شناخت است
یعنی از ان پوتین و سیب است.
حقیقت پوتین و سیب را باید ر خود پوتین و سیب جست.
مارکسیسم
را برای شناخت چیزها و پدیده ها و روندها و سیستم ها
آفریده اند و نه برای پوز دادن و خالی بستن وعوام فریبی کردن و نوچه جمع کردن
برشت
"در ستایش کمونیزم"
معقول است،
فهمیدنی و آسان
درکش توانی کرد. به صلاح توست
جویای آن شو!
ابلهان ابلهانه اش مینامند،
و پلیدان، پلید!
علیه پلیدی ها و بلاهت هاست.
استثمارگران جنایتش مینامند
اما، ما میدانیم
که پایان جنایت هاست.
نه حماقت،
که پایان حماقتهاست.
نه معما،
که گشایش است و آسودگی
آسودگی ای که
دشوار متحقق می شود.
تو که استثمارگر نیستی
درکش توانی کرد.
ایا ایران یک کشور دست نشانده است؟
کشور که دست نشانده نمی شود
دولت و یا شخص می تواند نوکر و دست نشانده باشد.
لنینیسم چیست؟
شعار های حزب بلشویک در واویلای جنگ ج. اول
که چه بسا لغو شده اند، و جامعه شوروی را به بحران کشیده اند،
چه ربطی به لنینیسم دارند:
مثلا تقسیم زمین میان دهاقین که به تبدیل واحدهای زراعتی خصوصی ـ دهقانی به کالخوزها منجر شده است.
لنینیسم = مارکسیسم دوره سرمایه داری انحصاری (امپریالیسم)
ارکان لنینیسم را مفاهیم فلسفی نوین در همه زمینه ها تشکیل میدهند.
لنینیسم به معنی توسعه و تکامل مارکسیسم است
لنینیسم
علمی فلسفی ویا فلسفه ای علمی است
و
ربط تعیین کننده ای به لنین ندارد
استالینیسم
هم
انحرافی زیانبار از مارکسیسم ـ لنینیسم است
و
ربط تعیین کننده ای به استالین ندارد
جهان پر از افرادی است که خود را حقبهجانب میپندارند و گمان میکنند تنها خودشان در مسیر حقیقت قرار دارند.
حریف
حق
و
حقیقت به چه معنی اند؟
حق به جانب بودن
حتما نباید به معنی وقوف به حقیقت باشد.
مثال:
هر کسی در زمینه حراست از حرم و حریم خود
حق به حانب است
این ولی به معنی وقوف او به حقیقت نیست
واقف به حقیقت
چه بسا
منفور و مطرود و مردود است
به نظر احدی حتی
حق به حانب نیست
غزل شماره ۱۸۲ حافظ
حسب حالی ننوشتی و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
چون می از خم به سبو رفت و گل افکند نقاب
فرصت عیش نگه دار و بزن جامی چند
قند آمیخته با گل نه علاج دل ماست
بوسهای چند برآمیز به دشنامی چند
زاهد از کوچه رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظری کن سوی ناکامی چند
چنین جامعه و جهانی
از دیرباز وجود داشته است
و
بشریت
اکنون در حال سقوط بدان است.
ولی اسمش چیز دیگری است.
چیست؟
هوشنگ ابتهاج
——————
امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
اي بس غم و شادي كه پس پرده نهان است
گر مرد رهي غم مخور از دوري و ديري
داني كه رسيدن هنر گام زمان است
آبي كه برآسود زمينش بخورد زود
دريا شود آن رود كه پيوسته روان است
از روي تو دل كندنم آموخت زمانه
اين ديده از آن روست كه خونابه فشان است
دردا و دریغا كه در اين بازي خونين
بازيچه ي ايام دل آدميان است
اي كوه تو فرياد من امروز شنيدي
دردي ست درين سينه كه همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نكردند
يا رب چقدر فاصله ي دست و زبان است
خون مي چكد از ديده در اين كنج صبوري
اين صبر كه من مي كنم افشردن جان است
از راه مرو سايه كه آن گوهر مقصود
گنجي ست كه اندر قدم راهروان است
تا حالا امریکا نگفته که در مقابل این همه خواسته، به ایران چه میدهد
شایسته الهامی
چرا
ج.ا. هم مطالباتی دارد و در مذاکرات مطرح می سازد.
البته اکنون در موضعی ضعیف قرار دارد:
اسد سرنگون دشه
حزب الله به شدت تضعیف شده
طوطی و قوطی مرتب بمباران می شوند.
شیوه برخورد رایج در جهان کنونی مبتنی بر وین وین است.
یکی از دیالک تیک های تربیتی مهم کریم و امپریالیسم
دیالک تیک تهدید و تطمیع (دیالک تیک شلاق و شیرینی) است:
تهدید و یا شلاق = بمباران تراختورهای اتمی ج.ا. تغییر رژیم، تشدید تحریم های اقتصادی و غیره
تطمیع ویا شیرینی = قطع تحریم ها و برقراری روابط تجاری و اقتصادی و دیپلوماتیک و غیره
زمان نگریستن به جامعه بصورت طبقاتی گذشته است
فرزاد وحید
این جمله فرزاد وحید
فی نفسه
جمله معیوبی است.
مفهوم «به صورت طبقاتی نگریستن به جامعه»
به چه معنی است؟
مگر جامعه
خصلت و ساختار طبقاتی ندارد؟
جامعه چیست؟
جامعه
مثل عمارت چند طبقه ای است.
عمارت چند طبقه
از زیربنا (ستگ و صخره و آهن و سیمان و ملاط و غیره ) و روبنا (در و دیوار و سقف و و پنجره و ظبقه ها و خانه ها و اتاق ها وغیره)
تشکیل یافته است.
خصلت و ساختار طبقاتی عمارت و جامعه
چیزی واقعی و عینی است و نه چیزی میلی و ذهنی و دلبخواهی
یعنی
ربطی به طرز نگریستن کسی ندارد.
حزب ما با وجود داشتن تفاوت نظر با ارزیابیهای زندهیاد بیژن جزنی از تاریخ مبارزات معاصر میهن ما و دیدگاههای او دربارهٔ تأثیر و نقش حزب تودهٔ ایران؟
بحث بر سر جهان بینی جزنی وجبهه ملی و فدائیان است ویا بر سر خیالات آنان از تاریخ و حزب توده؟
حزب توده مکلف به تحلیل مارکسیستی دار و دسته های سیاسی کذایی
برای کشف و افشای حقیقت است.
پرولتاریا
سنگری جز حقیقت ندارد.
درگیری های جامعتی
طبقاتی اند و نه فردی و خصوصی و شخصی و شاهی و شیخی.
فریب ظواهر امور را نباید خورد
حقیقت
نه در ظواهر امور
بلکه در ذوات است.
شازده و شاه و شیخ
افراد منفرد نیستند
نماینده اند.
سؤال این است که نماینده چیستند و کیستند؟
با جا به جایی شازده و شاه و شیخ و پوتین و پالان و عردوغان و عربان
آب از آب حتی تکان نمی خورد
تعیین کننده نه عضو، بلکه طبقه است
طبقه ای که ساختار و خصلت دیالک تیکی دارد:
ملی ـ بین المللی
داخلی ـ خارجی
شازده
به چه زبانی شعار میدهد؟
من ـ زور از شریک صلح بودن چیست؟
یکی که تلفن دارد زنگی بزند و بپرسد و به ما هم بگوید
مارکس و درهم شکستن توهم «ضرورت دائمی» سرمایهداری
حریف
ضرورت به چه معنی است؟
ضرورت = جبر
دیالک تیک ضرورت وآزادی و یا دیالک تیک جبر و اختیار
منظور حریف
ابدیت فرماسیون اقتصادی سرمایه داری است
به قول حریف دیگری
پایان تاریخ بودن فرماسیون اقتصادی سرمایه داری است.
این را که خصلت همه چیز هستی
از ذرات تا کاینات
تاریخی است،
یعنی همه چیز در شدن (تحول و تغییر و توسعه و تکامل و تجزیه و تلاشی) مدام است
قبل از مارکس
حضرت هگل از کلیه مناره های بورژوایی جار زده است.
دلیلش هم خصبت و ساختار دیالک تیکی همه چیز هستی و ضمنا فرماسیون اقتصادی سرمایه داری است.
دیالک تیک سرمایه و کار (بورژوازی و پرولتاریا)
ما در یک مقطع سرنوشت ساز تاریخی ایستاده ایم.
فرزاد
منظور از « مقطع سرنوشت ساز تاریخی» چیست؟
مثلا اگر شق القمر شود
کدام ننه قمری زمام امور را به دست می گیرد؟
ج. ا. که سهل است
در جهان کنونی
کسی سیاسی نیست.
یعنی
نه ازاد سیاسی وجود دارد و نه زندانی سیاسی.
« انقلابات: کذایی در قرن ۲۱
در مقیاس جهانی حتی
قلابی و تقلبی و مصنوعی و تصنعی و بند تنبانی اند.
آبهای جهان
همه جا
رو به بالا جاری اند و قورباغه ها ابوعطا می خوانند.
شخصیت چیست؟
پیش شرط تشکیل شخصیت چیست؟
ما چند هفته پیش
شخصیت را مفصلا تشریح کرده ایم.
اجنه خوانده اند و ارشاد شده اند
در سرزمین ما
شاید هنوز هیچ چیز عادی نباشد
اما به اعتراف گرسنگان
سخنرانی های وزیر تغدیه
فوق العاده است.
- برتولت برشت
معنی تحت اللفظی:
تنها چیزی که در نازی آباد آلمان
خارق العاده است:
حرافی های نازی ها ست
در آتشِ تو زاده شد ققنوسِ شعر من
سردی مکن با این چنین آتشبهجان ای دوست
#محمدعلی_بهمنی
هی شعرای محروم از شعور
ققنوس که از آتش زاده نمی شود.
بیضه های (تخم ققنوس ها) در اثر گرمای حاصل از خاکستر مادرشان
تحول کیفی می یابند:
یعنی نطفه های درون بیضه ها
با تغذیه محتوای بیضه ها (زرده ها و سپیده ها و انزیم ها و غیره) به جوجه تبدیل می شوند
و
پس از رسیدن به حد عینی پوسته بیضه را به ضرب منقار می شکافند و بیرون می آیند.
دیالک تیک کمیت و کیفیت
قانون دیالک تیکی گذار از تغییرات کمی به نحولات کیفی
مگر در مدارس جنقوری
بیولوژی تدریس نمی شود؟
مگر معلمین نمی گویند که جوجه مرغ ها و پرنده ها
چگونه تشکیل و «تولد» می یابند؟
مارکس در دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ میگوید:
«کارگر در فرآیند تولید، تنها جسم خود را به حرکت درمیآورد
و
نه شخصیت خلاقش را.
کارش به چیزی بیروح و بیمعنا بدل میشود.»
درنگی در این سخن مارکس جوان:
۱
کارگر در فرآیند تولید، تنها جسم خود را به حرکت درمیآورد
و
نه شخصیت خلاقش را.
این حرف مارکس معیوب است:
جسم
به تنهایی وجود ندارد.
جسم در دیالک تیک جسم و جان (ماده و روح، وجود وشعور) وجود دارد.
حرکت جسم
مستلزم حرکت پیشایپش جان (مغز) است:
کار فیزیکی (جسمانی) مستلزم کار فکری پیشاپیش است.
حرکت کذایی شخصیت به چه معنی است؟
پیش شرط تشکیل شخصیت
تشکیل پیشایپش شعور است.
شعور
انعکاس وجود است.
مثال:
تشکیل شعور پرولتری
نه در روند کار
بلکه درایام فراغت از مشقت کار صورت می گیرد.
یعنی در روند کار فکری صورت می گیرد.
۲
کارش به چیزی بیروح و بیمعنا بدل میشود
کار کارگر
چرا و به چه دلیل باید به چیزی بی معنی و بی روح تبدیل شود؟
کار چیست؟
کار و یا رنج و زحمت و ریاضت
فی نفسه
منبع لذت است.
دیالک تیک رنج و گنج را سعدی هم می شناخت.
دیالک تیک ریاضت و لذت از دیالک تیک های خود مارکس مسن است که در روند تحریر و تدوین کاپیتال کشف و فرمولبندی کرده است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر