۱۴۰۴ فروردین ۲۷, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (۱۲۰۱)

 

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت دهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص  ۸۹)

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

گر از دوست چشمت به احسان او ست

تو در بند خویشی، نه در بند دوست

معنی تحت اللفظی:

انتظار احسان داشتن از دوست، بی معنی خودپرستی است

و

نه به معنی دوست پرستی.

 

  سعدی

در این بیت شعر

 دیالک تیک داد و ستد

را

در رابطه من و دوست نفی می کند.

یعنی

فاتحه ای بر دیالک تیت می خواند و ان را به وابستگی یکطرفه مبدل می سازد.

 

سعدی از من، داد بی ستد می طلبد.

یعنی

به تبلیغ ستد بی داد می پردازد.

یعنی

بیدا را مشروعیت عاطفی می بخشد.

 

اگر من احیانا برای داد خود ستدی انتظار داشته باشد، مثلا برای کار خود مزدی طلب کرده باشد،

سعدی انبان خاک آلودش را باز می کند، مهر خودخواهی و خودپرستی را بیرون می آورد و بر پیشانی اش می کوبد و از خود می راند.

  

زیر قلم سعدی از دیالک تیک عاشق و معشوق، جز معشوق خود کامه چیزی باقی نمی ماند.

زیر قلم سعدی و حافظ،

عاشق هویت خود را از دست می دهد و به تفاله ای توخالی خس و خاشاک واره ای  بدل می شود.

بدین طریق

به بهانه عشق،

از اشرف موجودات، از سوبژکت تاریخساز،

 سگ بیکاره، بی هدف و بی آرمان و خواهش و ایدئال و دنباله روی باقی می ماند.

سگ بی شعور و ستمکش و رودار و راضی ئی باقی می ماند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر