آذر و احسان طبری
طبری
در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد
لذا حقیقت نیز که منعکس
کننده آنهاست٬
گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد
و
حال آنکه حفظ نسبت صحیح
بین قطبین متضاد و تشخیص قطب عمده،
راه صحیح عمل موافق با واقعیت است.
مثلا
مرکزیت و دموکراسى، استوارى اصولى و انعطاف خلاق، تسریع آگاهانه جریان و
شکیب منطقى پروسه، روش مسالمت آمیز و روش قهرآمیز، اقناع و اجبار، غیره و
غیره.... برخى قطب هاى متضاد واقعیت است که غالبا بدان بر مى خوریم.
برای درک «تعریف» طبری از مفهوم حقیقت باید این فراز از دعاوی او را تجزیه و سپس تحلیل کرد:
۱
در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد (؟)
جمله بندی این جمله طبری دال بر این است که او از تعریف مفهوم بالاعم و مفهوم واقعیت بالاخص خبر ندارد.
طبری
تصور ادبی از واقعیت دارد.
واقعیت چیست؟
واقعیت
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8282
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8281
۱
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8262
۲
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8270
۳
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8280
پایان
همانطور که مفهوم درخت از تجرید سرو و صنوبر و غیره تشکیل می یابد،
مفهوم واقعیت نیز از تجرید کلیه چیزها، پدیده ها، روندها و سیستم های واقعی (رئال) تشکیل می یابد.
بدین طریق میان مثلا رئال و خیال و ایدئال مرزبندی می شود
منظور طبری از «در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد»
در تحلیل نهایی این است که خصلت و ساختار واقعیت عینی
دیالک تیکی است.
مثال:
یکی از فرم های بسط و تعمیم مفهوم واقعیت عینی، اتم است.
ساختار اتم
دیالک تیکی است:
اتم از وحدت اضداد (اقطاب متضاد، پروتون مثبت و الکترون منفی) تشکیل یافته است.
طبری توان تبیین فلسفی افکار خود را ندارد.
طبری
از تعریف دیالک تیک حتی خبر ندارد.
حالا می توان فهمید که چرا طبری در بخش قبلی این مطلب
از «ذوجوانب» بودن حقیقت دم زده است:
«حقیقت ذوجوانب است»
«حقیقت ذوجوانب است»
دلیل رسیدن طبری به این اندیشه این است
که
چون واقعیت عینی خصلت و ساختار دیالک تیکی دارد،
بنابرین انعکاس واقعیت عینی، یعنی حقیقت (البته به زعم طبری)
هم باید خصلت دیالک تیکی داشته باشد.
به زبان ادبی طبری باید ذوجوانب باشد.
۲
در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد
لذا حقیقت نیز که منعکس
کننده آنهاست٬
گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد
حقیقت منعکس کننده واقعیت نیست.
به لحاظ گرامری
حقیقت فاعل (منعکس کننده) نیست.
حقیقت
انعکاس واقعیت است.
به لحاظ گرامری مفعول (عکس) است و نه فاعل (عکاس).
ضمنا
حقیقت
نه هر انعکاسی از واقعیت، بلکه انعکاس ماهوی و کلی و عام و عمیق واقعیت است.
منعکس کننده واقعیت در آیینه ذهن و ضمیر و دل بشری
ارگان های حسی مثلا حواس پنجگانه اند.
هر انعکاسی از واقعیت عینی
مثلا انعکاس هنری، اساطیری، مذهبی و حتی فلسفی غیر مارکسیستی،
حتما نباید حقیقتی باشد و یا حقیقی باشد.
در واقعیت قطب هاى متضاد وجود دارد
لذا حقیقت نیز که منعکس
کننده آنهاست٬
گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد این جمله طبری به لحاظ استدلالی و منطقی نیز تق و لق است:
چون حقیقت منعکس کننده (عکاس) واقعیت است،
پس باید مثل واقعیت ساختار دیالک تیکی داشته باشد.
این بدان می ماند
که
بگویی:
اگر آیینه منعکس کننده ساختار دیالک تیکی سیب باشد،
باید ساختار دیالک تیکی داشته باشد.
طبری
حتی به این خرافه خود اطمینان ندارد.
به همین دلیل می گوید:
گاه متضاد و متناقض بنظر مى رسد.
یعنی
انعکاس تضادمندی چیزی،
حتما نباید تضادمند باشد.
ولی می تواند هر از گاهی تضادمند به نظر برسد.
طبری
ضمنا
تفاوت تضاد با تناقض را نمی داند.
تناقض در منطق مطرح می شود و نه در واقعیت عینی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر