تا
بربریت شکوه مند از مرز شرم ستم بگذرد
باید از
عرصه ی وهم خام، پای برون نگذاری.
فریبرز رییس دانا
(تیر 91- اوین)
سرچشمه:
کانون مدافعان
کارگر
بی نام
·
نه رؤیایی
درکار است و نه سر آشتی
·
در خلق
آرزوهایی که از خاک روییده اند
·
سر خطه
های توفان خیز دارم.
·
تندرها
می آیند و رگباران،
·
و بر
مزاران از یاد رفته، غباران بر آب می روند.
·
خاک جلگه
های نیاز پر از تمنا می شود.
·
این را
طراوت پس از باران فاش می آمد
·
و رؤیایی
نه، فقط آرزوها، بر شانه هام استوار
*****
·
این جا ـ
به دشت تشنه ـ
·
سوء ظن
می انگیزد،
·
آرزوی
باران را به لب آوردن
·
و لب به
آرزوی کام گشودن
·
این جا
در انتظار نسیم ماندن
·
بوی
دسیسه به خود می گیرد
·
بوییدن ِ
زودرس توفان
·
به
بوسیدن آونگ مرگ می ماند.
·
این جا
باید تاوان ِ ترنم زیرگوشی را خراجگزار باشی
·
به لانه
ی پرستویی هم تیماردار قلب محتضری نباشی.
·
تا زیستن
برای برابری و آزادی همچنان خیال خام بماند
·
تا
بربریت شکوه مند از مرز شرم ستم بگذرد
·
باید از
عرصه ی وهم خام، پای برون نگذاری.
*****
·
نه رؤیایی،
«اما» نه سرِ آشتی، که سرنوشت مان
·
بر
پیشانی پنداشته هامان
·
به خط ِ
خطه ی توفان نوشته اند.
·
کابوس ِ
شب ِ ما از هراس ِ بیداری صبح ساخته اند
·
باشد، در
زیر پوست این خاک آب ها جاری است
·
این آب ها
صعود می کنند، باران می شوند
·
به
پیشباز طراوت پس از باران
·
در این
جلگه ی امید ِ تشنه، جام می گیرم.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر