درباره گذار به سوسیالیسم
و دولت کارگری
مصاحبه صادق افروز با محمد رضا شالگونی
سرچشمه:
مجله هفته
http://www.hafteh.de
ربابه
·
این به
اصطلاح «مصاحبه» صادق افروز با محمد رضا شالگونی باید بلحاظ نظری و اسلوبی (تئوریکی
و متدیکی) مورد بررسی قرار گیرد و از فقر فلسفی چپ خودفریب و عوامفریب ایران پرده
برداشته شود.
·
همین طرز
سنتی بحث در چپ فلسفه فقیر ایران، بوضوح نشان می دهد که مدعیان چپ فاقد توان
خوداندیشی اند.
·
تنها
کاری که حضرات می توانند از دیرباز انجام دهند، تکرار مشتی جملات گسیخته از این و
آن است و بس.
·
جملاتی
که در بهترین حالت، بریده هائی از متون اند و از شرایط مکانی و زمانی فرسنگ ها
بدور اند و عمدتا و عملا به هیچ دردی جز پراگماتیسم و خودفریبی و عوامفریبی نمی
خورند.
·
·
مراجعه
کنید به پراگماتیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
·
بدون
مسلح بودن به تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی و اسلوب دیالک تیکی ـ ماتریالیستی، نه
جمله ای از هگل و مارکس و انگلس و غیره می توان فهمید و نه به تمیز عام از منفرد و
خاص و تحلیل اوبژکتیف و دیالک تیکی شرایط نایل آمد .
مثال
«برای آن
که متحد شویم و پیش از آن که متحد شویم ، باید اختلافات مان را بشناسیم.».
شالگونی
·
قبل از
اینکه اختلافات تان را بشناسید، بهتر است که خود را بشناسید و طرف مقابل خود را
بشناسید.
·
چون با
بورژوا و فئودال نمی توان از طریق مذاکره سوبژکتیویستی و پراگماتیستی به وحدت نظر
رسید.
ابراهیم
·
به نظر
من این مصاحبه کار بسیار با ارزشی است.
·
دامن زدن
به چنین مباحثی است که مقدمات اتحاد بین چپ ها را فراهم می آورد.
·
باید
مشخص شود که کدام یک از گروه های چپ برنامه شان گذار به سوسیالیسم است و کدام یک
هنوز مثل منشویک ها در جستجوی یک دموکراسی بورژوایی اند.
·
کدامیک به
مارکسیسم وفادارند و آزاد سازی پرولتاریا را به یک حزب واگذار نمی کنند.
·
مرزبندی
با استالینیسم و رویزیونیسم از جنبه های مثبت این مصاحبه است.
ربابه
·
حضرت ابراهیم
·
مصاحبات شالگونی عزیز مرا یاد پرسش و پاسخ های بعضی ها می اندازد که
خیلی حرف می زدند و به خیلی مباحث ریز و درشت ملی و بین المللی ـ به قول شما ـ «دامن می زدند»، ولی نهایتا خواننده و شنونده پرسش و پاسخ دستخالی
و چه بسا دست درازتر از پا از جلسه بیرون می رفت.
·
این هم یکی دیگر از هنرهای نخبگان عیرانی است.
·
·
اگر خودتان معنی استالینیسم و رویزیونیسم را می دانید، مطمئنید که
وعاظ معظم هم می دانند؟
1
·
اولا با استالینیسم و رویزیونیسم (حتما منظور ابراهیم خلیل الله،
رفرمیسم، سوسیال ـ دموکراتیسم است) از مواضع بمراتب بدتر از استالینیسم و رفرمیسم
می توان مرزبندی کرد.
2
·
ثانیا رفرمیست ها و سوسیال ـ دموکرات های عیرانی به همان اندازه از
رفرمیسم و سوسیال ـ دموکراتیسم خبر دارند که شالگونی و افروز از مارکسیسم ـ
لنینیسم.
·
امتحانش خرجی ندارد، نظری به نوشته های شان کافی است:
مثال
«چپ آن است که خود بگوید!»
·
یکی از همان رفرمیست ها در صفحه فیس بوک شان نوشته اند که فلسفه ندارند، یعنی جهان بینی بی جهان بینی.
·
«رهبر» صادقی است.
·
در قاموس ایشان هرکس ادعا کند که چپ است، چپ است.
·
این تئوری قرون وسطای فئودالی است.
·
طرف هم احتمالا فئودال زاده است.
سعدی
هرکه را جامه پارسا بینی
پارسا دان و نیکمرد انگار
ور ندانی که در نهانش چیست
محتسب را درون خانه چه کار؟
·
· درست با همین نگرش و منطق است که هیتلر از همبود خلقی و سوسیالیسم
ملی (ناسیونال ـ سوسیالیسم) دم می زند.
·
پس هیتلر هم چپ است، چون خودش چپ بودن خود را از بلندترین بلندگوهای
آلمان عربده می کشد.
·
·
من بطور سرسری به این پرسش و پاسخ نگاه کردم.
·
بوی خیلی چیزها می دهد، ولی بوی نوعی فوندامنتالیسم (برگشت به ریشه
ها و بنیادهای کذائی) خیلی قوی تر از بقیه به مشام می رسد.
·
توجه کنید:
آقای شالگونی
«من اکنون بیش از پیش معتقدم که تلاش
برای جدا کردن حساب آن رژیم ها از سوسیالیسم مارکس باید یکی از مهم ترین اولویت های
هواداران سوسیالیسم باشد.»
·
هدف مد روز حضرات، اشاعه و توجیه تئوری پر طمطراق «رجعت به مارکس» است که
رویزیونیست های ایتالیائی و غیره و سام وب در کشور سیاه سیا و رؤیا اشاعه داده اند.
·
به فرمولبندی اقای شالگونی نگاه کنید:
·
حساب رژیم ها را از سوسیالسم مارکس جدا می کنند.
·
منظورشان از مفهوم «رژیم ها»، احتمالا سوسیالیسم واقعا موجود است.
·
ایشان منظور خود را حتی نمی توانند درست فرمولبندی کنند.
·
فقر مفهومی (با رجعت به مارکس و به قول مارکس: فقر فلسفه که خطاب به
پرودون نوشته، پرودونی که شالگونی و افروز احساس نزدیکی فوق العاده ای با
هوادارانش دارند) به همین می گویند.
·
ایشان اصلا از خود نمی پرسند که با کله خالی از تئوری و متد
مارکسیستی ـ لنینیستی چگونه می توان خود را هوادار سوسیالیسم قلمداد کرد، رهبری آن
و تعیین اولویت برای آن پیشکش.
·
·
خوب مرزبندی با سوسیالیسم واقعا موجود باید از پله پرش به فردا صورت
گیرد و صورت می گیرد:
·
از پله نقد دیالک تیکی آنچه که وجود داشت و نه از طریق فرار به گذشته
دور و نه از راه فرار از تاریخ.
·
کمونیست ها هرگز چشم به گذشته ندارند.
·
گذشته را کمونیست ها به تبر نقد دیالک تیکی می بندند، تا آینده کپیه زمان
حال نگردد.
·
استالینیسم فعلی به گذشته واقعا موجود (زمان استالین و اخیرا حتی
برژنف) آه حسرت می کشد و رویزیونیسم شالگونی و شرکاء به گذشته واقعا ناموجود و
بلحاظ نظری محض موجود پناه می برد.
·
استالینیسم فعلی رئالیستی تر و مترقی تر از شالگونیسم است، اگرچه هر
دو ارتجاعی اند و با روح مارکسیسم ـ لنینیسم ازریشه بیگانه.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر