۱۳۹۱ آبان ۲۰, شنبه

نظری بر نظرات کارل گوستاو یونگ (1)

 کارل گوستاو یونگ (۱۸۷۵ -۱۹۶۱)
روانپزشک و متفکر سوئیسی که به خاطر فعالیت‌هایش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتش تحت عنوان روان ‌شناسی تحلیلی معروف است
یونگ را در کنار زیگموند فروید از پایه ‌گذاران دانشِ نوین روانکاوی قلمداد می‌کنند.

·        ما برای تأمل روی این فراز از نوشته حضرت یونگ آن را نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:
حکم اول 
تنهایی از آن نیست که آدم کسانی را در اطراف خود نداشته باشد.

·        از کرامات بی شائبه ایرانی جماعت، تکثیر مکرر یاوه های بی سر و ته بزرگان جهان رها شده به حال خویش است.
·        تنهائی بزعم حضرت یونگ در بی کسی نیست.
·        می توان در همبائی با دیگران بود و تنها بود.
·        این اما به چه معنی است؟
·        این بدان معنی است که تنهائی علت عینی (اوبژکتیف) ندارد.
·        این به معنی سلب عینیت از تنهائی است.
·        این اسلوب فکری حضرت یونگ اما به چه معنی است؟
1
·        این اولا بدان معنی است که ایشان دیالک تیک تنهائی و همبائی را برای توضیح مقوله تنهائی به خدمت می گیرند.
2
·        ثانیا ایشان بطرزی مطلقا سوبژکتیویستی و ولونتاریستی (اراده گرایانه) به تخریب این دیالک تیک عینی کمر می بندند.
·        یعنی با چشم بسته به غیبگوئی مبادرت می ورزند:
·        تنها کسی نیست که بی کس باشد.
·        می توان در اطراف خود خیلی از همنوعان خود را داشت و علیرغم آن، تنها بود.
·        این اما به چه معنی است؟
·        این به معنی ذوب کردن عرفانگرایانه دو قطب دیالک تیک عینی تنهائی و همبائی در یکدیگر است:
·        می توان همبا بود و علیرغم آن، تنها بود.
·        چنین یاوه ای به مذاق ایرانی ها خیلی خوش می آید.
·        چون از کودکی در مکتب عرفان و تشیع سرشته به عرفان بزرگ شده اند.
·        هر ادعای خردستیز در کشور اهورا به سکه نقد خریده می شود، فرق هم نمی کند که از فراورده های ضد فرهنگی ملی باشد و یا بین المللی، از شریعتی و شاملو و آل احمد و امثالهم باشد و یا از نیچه و فروید و یونگ و امثالهم.
·        پیش شرط پذیرش هر ادعا، خردستیزی آن است و بس.
حکم دوم 
تنهائی از آن است که آدم نتواند چیزهایی را منتقل کند که مهم می‌پندارد.
·        حضرت یونگ پس از سلب عینیت از تنهائی، یعنی پس از انکار قهرمانانه تنهائی اوبژکتیف (عینی)، تنهائی سوبژکتیف خود را به خواننده و شنونده قالب می کند:
·        تنها کسی است که نتواند چیزهائی را که مهم می پندارد، به دیگران منتقل کند.
·        بدین طریق، هر ابلهی به در تکدانه تنهائی استحاله می یابد.
·        چون به اندازه تعداد آدم ها می توان آدم یافت که چیزهائی را مهم می داند، ولی نمی تواند به دیگران منتقل کند.
·        حالا که پای منبر حضرت یونگ نشستیم و حسابی مستفیض شدیم، می توانیم به دلیل اصلی تنهائی عظیم بزرگان جهان از نیچه و شاملو و صدها شاعر و نویسنده روان بیمار دیگر دیگر پی ببریم:
·        چون حضرات نتوانسته اند، چیزهائی را که مهم می پنداشتند، منتقل کنند، احساس تنهائی عظیم و ابربشری کبیر کرده اند.
·        شاید خود خدا هم علیرغم ارسال 124 هزار پیامبر بزرگ و کوچک به همین دلیل تنها شده است.

·        بدین طریق، اولین نسخه پسیکولوژیکی برای غلبه بر تنهائی عبارت است از پرهیز اکید از مهم پنداشتن چیزی و بدتر از آن تلاش در جهت انتقال ان چیز به دیگران.
حکم سوم
از آن است که آدم صاحب عقایدی باشد که برای دیگران پذیرفتنی نیست. 
·        بالاخره باید به کدام  ساز حضرت یونگ رقصید؟
·        تنها کسی است که چیزهائی را مهم می پندارد، ولی نمی تواند منتقل کند و یا کسی است که عقایدی دارد که برای دیگران  غیرقابل قبول اند؟
·        تفاوت این دو تعریف از تنهائی سوبژکتیف از زمین تا کهکشان است.
·        مهم پنداشتن چیزی، چیزی است و غیرقابل قبول بودن چیزی، چیز بکلی دیگری است.
·        بدین طریق، در قاموس حضرت یونگ، هر ابلهی که به دو دوتا پنج تا باور دارد، بطور اوتوماتیک به تنهاترین تنهای جهان تبدبل می شود.
·        درد بی درمان طرز تفکر متافیزیکی همین است.
·        درد بی درمان سوبژکتیویسم و ولونتاریسم همین است.
·        درد بی درمان فرار طبقاتی از تفکر دیالک تیکی همین است.
·        بدین طریق، دومین نسخه پسیکولوژیکی برای غلبه بر تنهائی عبارت است از پرهیز اکید از داشتن عقایدی که برای دیگران به هر دلیلی، غیر قابل قبول باشند.
 حکم چهارم 
اگر کسی بیش ازدیگران بداند، تنها می‌شود.
·        سومین معیار بی چون و چرای تنهائی بزعم حضرت یونگ دانائی بیش از دیگران است:
·        بنی بشر به محض اینکه اندکی بیشتر از دیگری بداند، بطور اوتوماتیک و در طرفة العینی تنها می شود.
·        بدترین بدشانسی به همین می گویند.
·        چاره ای هم بدان نمی توان کرد.
·        دانستن بیشتر همان و تنهائی مطلق همان.
·        بدین طریق، سومین نسخه پسیکولوژیکی برای غلبه بر تنهائی عبارت است از پرهیز اکید از یادگیری و دانائی.
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر