مورچه ها (2)
یوسف صدیق (گیلراد)
(ده شعر کوتاه)
(۱۳۹۱)
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
۱
·
می گویم:
·
«مورچه در مشت کودک
·
مثل قلب
من است
·
در مشت
تو. »
·
. . . .
·
می خندی
و
·
بی تابی
ام را جشن می گیری.
۲
·
مورچه ی
شاعر
·
از کاسه
ی شقایق
·
آب می
نوشد
·
و روی
کاکل گندم
·
شعر می
نویسد.
۳
·
شبتاب
·
در شب
مورچه،
·
بسان
قطاری است
·
که تو را
می آورد
·
در شب
من.
۴
·
باد می
وزد.
·
مورچه از
دیوار می افتد.
·
باد خرده
نان را می قاپد.
·
مورچه
باد را انکار می کند.
·
زندگی
·
به زمین
و زمان چشمک می زند.
·
مورچه
·
خرده
نانی دیگر بر دوش
·
از دیوار
بالا می رود.
۵
·
تابستان
سوت می زند.
·
مورچه ها
·
گرد قرصی
نان، در جنبش.
·
تنها یک
مورچه
·
کمی
دورتر
·
حمام
آفتاب می گیرد.
۶
·
برگی
·
بر گرده
ی موران.
·
·
خانه ،
دور و
·
سفره ی
رفاقت نزدیک.
۷
·
مورچه ها
نمی گریند.
·
مورچه ها
نمی خندند.
·
با
اینهمه
·
یکدیگر
را از یاد نمی برند.
۸
·
کودک
تمنا می کند،
·
مورچه
نمی شنود.
·
·
کودک فرمان
می دهد،
·
مورچه
نمی ایستد.
·
·
کودک
تهدید می کند،
·
مورچه می
گریزد.
۹
·
یک قایق
کاغذی.
·
دو مور
مسافر
·
و کودکی
·
که پارو
می کشد
·
بر پهنه
ی خیال.
۱۰
·
پهلوانی
کوچک
·
در سمت
روشن هستی
·
راه می
پیماید.
·
·
موری
·
باری
سنگین تراز خود را
·
بر گرده
می کشد.
پایان
کامنتی از
رفیق سید عباس ارمنی
خیلی زیبا با تصاویری به یاد ماندی!
لطیف و مهربان و صمیمی!
لطافت خاصی در این اشعار شما هست و توصیفات شما
گاهی اوقات به نظر این حقیر خیلی جالب می آید.
هر چند تجربه من در مورد مور چگان با نظر شما
منطبق نیست، ولی این اختلاف نگاه باعث این نمی شود که زیبائی شعر شما را حس نکنم.
آقای صدیق، من نقاشم و ازآن تیپ آدم های تنبلم که
از دل به تنبلی سپردن لذت می برند و اصلا به فلانشان هم نیست که دیگران چیکار می کنند
و یا چی میگن.
حتی تو همان نقاشی کردن هم که مورد علاقه ام است،
تنبلم و بار ها اتفاق افتاده که ساعت ها نشسته ام، به مورچه ها خیره شده ام و متوجه
شده ام که من اصلا نمی توانستم، مورچه باشم.
میدونی، مورچه ها خیلی احمقند
یکسره در حال بردن و آوردن و اطاعت از اوامر وجدان
درونی یا ارباب بیرونی هستند.
باور کن آنقدر نگاه می کنم، تا ببینم یک مورچه ای
مثل خودم پیدا می کنم که مثلا وقتی بقیه حریصانه به مال اندوزی مشغولند، اون یکی بره
یک گوشه ای پاش را بندازه رو پاش، حمام آفتاب بگیره و بگه:
«بابا بسه دیگه
چه میشه اگه من سالی دوتا گندم کمت و یا بیشتر
مصرف کنم.»
به همین خاطر است که اصولا با مورچه ها نمی توانم
موافق باشم.
ولی از شعر شما خیلی لذت بردم.
متاسفانه در سایت اخبار روز، شعر خوب زیاد نیست.
مردم فکر می کنند که باید بنشینند، زور بزنند،
کلمات عجیب و غریب بکار ببرند، تا شعر شان پیچیده و زیبا بشه.
اتفاقا یک خانمی هست که من هر وقت شعر هاش را می خوانم،
شبش خواب های وحشتناک می بینم.
به هر حال دست شما درد نکند.
شعر قشنگی بود.
پایان
تخیلخوبست ولی بایدمثبت باشدوخلاق اگر این تقاش تنبل بقول خودش بچیزی ک میاندیشید که بدرد جامعه می خورد که مادی وعینی باشد من آنرا مفی میدانستم ودوستش میداشتم
پاسخحذف