شرف
از مفاهیم عهد بوق و چماق و چپق است.
نجابت و شرافت و شرف و شریف و اشراف و اعیان و نجبا و غیره
از مفاهیم دوران های برده داری وفئودالی است.
اجامر خونخوار برده دار و فئودال
خود را صاحب شرف و شریف و اشراف و اعیان قلمداد می کردند
هنوز هم قلمداد میکنند
مغز کجا بود که فرار کند؟ من ـ زور یزدی ها از مغز چیست؟
«صادق» هدایت
تنها چیزی که ندارد،
سواد و صداقت و هدایت است.
صادق هدایت
یاوه می بافد و بس.
محتوای نماز چیست؟
محتوای نماز آیاتی از قران است
و
قران
کتابی است.
قرآن
مانیفست انقلاب اسلامی (انقلاب برده داری) است.
مثل
کتاب انقلاب سفید
که مانیفست انقلاب ضد فئودالی است.
ضمنا
مگر کسی با مطالعه کتابی متمدن می شود؟
نبرد من هیتلر در فلسطین جزو پر فروش ترین کتاب ها ست
حماس و جهاد و حزب الله
مگر کتاب نمی خوانند؟
سیدعلی مگر اهل مطالعه نیست؟
سیدعلی شعار عادولف را مرتب بر لب دارد.
حضرات
متمدن اند؟
نه.
اشتباه شما جای دیگری استو
اندیشه
هم یکی از فرم های یسط و تعمیم شعور است.
انیدشه چیست؟
مگر اندیشه از مفاهیم تشکیل نیافته است؟
مگر نگفتیم که مفهوم
یکی از فرم های یسط و تعمیم شعور است؟
روشنفکری در انقلاب اسلامی
جایگاه روشنفکران در انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران کجا بود؟
بهزاد کشاورزی
مفاهیم «روشنفکری» و «انقلاب» و «انقلاب اسلامی» در ین عنوان پژوهش کشاورزی
نیاز به تعریف و تصحیح دارند:
منظور کشاورزی
روشنفکریت است.
ما روشنفکریت را به تقلید از خریت می سازیم که ترجمه (Intelligenz) است.
انقلاب
به گذار از نازل به عالی مثلا به گذار از فئودالیسم به کاپیتالیسم اطلاق می شود.
بنابرین
محمد رضا شاه
انقلاب کرده است
انقلاب سفید = گذار از فئودالیسم به کاپیتالیسم
انقلاب اسلامی
را
حضرت محمد کرده است
انقلاب اسلامی = گذار از فرماسیون اقتصاید کمون اولیه در حالا تزجیه و تلاشی به فرماسیون اقتصادی برده داری
فوندامنتالیسم اسلامی شیعی
واژه های فقهی رایج در صدر اسلام (حزب الله و جهاد و غیره) را گروگان گرفته است
از محتوای انقلابی شان تخلیه کرده است و با زباله پر کرده است
تا عوامفریبی کند
اینها را باید تحلیل مارکسیستی کرد. کسب و کار ما ۲۵ سال است که نقد زباله ها ست. البته کسی نمی خواند
راست و دروغ
چیزهای فرمال و صوری اند
مش فروغ
در دیالک تیک فرم و محتوا و طاهر و ذات
تعیین کننده محتوا و ذات است.
به همین دلیل حق با توست.
تعیین کننده و رهگشا
حقیقت و باطل است.
ای بسا دروغ که حقیقتی است و ای بسا راست که باطلی است.
سعدی پیشایپش گفته است:
دروغ مصلحت امیز (حقیقت) به از راست فته انگیز (باطل)
حرف حزب چپ آلمان
این است که ج. خ. چین
اتحاد شوروی نیست.
چه ایرادی این نظر حزب چپ دارد؟
ج. خ. چین
در صدد رهایش جامعه چین از ذلت عقب ماندگی و وابستگی است.
ج. خ. چین
در صدد احیا و احراز تمانیت ارضی بر باد رفته است
ایراد حزب چپ آلمان
این است که
به احیای اس ای دی (حزب ک. آلمان) نمی اندیشد و درنتیجه به حزبی امپریالیستی تبدیل می شود
جهان بینی حزب چپ چیست؟
جهان بینی خود کار انلاین چیست؟
حریفی حرف جالبی زده بود:
فدائیان جهان بینی ندارند
معلوم نبود که خودش جهان بینی داشت و معنی جهان بینی را می دانست و یا نه.
نظام ها
طبقاتی اند و نه استبدادی و مشروطه.
حکومت ها
استبدادی و مشروطه اند
تفاوت حاکمیت با حکومت از زمین تا آسمان است
نه.
بستگی دارد به اینکه زن و مرد کی باشند و در چه شرایطی زندگی کنند.
ای بسا مردان که زنان شان را اجاره می دهند تا لقمه نانی به کف آرند و به ذلت بخورند
ای بسا زنان که شوهر خود را اجاره می دهند تا چرخ زندگی شان بگردد و از گرسنگی نمیرند
هم مرد با زن عیاش زندگی میکند و هو زن با مرد عیاش.
عیاش که سهل است
با مرد و زند جلاد.
آدم
آدم است
به هر کاری اگر محبور شود
تن در می دهد
تا استخوانی جلوی سگ شکم بیندازد
اگزیستانسیالیسم چیست
اگر فلسفه ای ایدئآلیستی امپریالیستی نیست؟
اگر فلسفه حیات و یا اگزیستانسیالسم
آبشخور فاشیسم نبوده است؟
آشنایی با شیخ علی تهرانی شوهر خواهر خامنه ای :
شخصیت عجیبی داشت!گاهی چند روز مثنوی وگلستان میخواند و گاهی انها را نجس می شمارد!در وسط نهار،به یکباره شروع به نماز خواندن میکرد!از هم مباحثه های سید مصطفی خمینی و مهدوی کنی بود!دوستانش همیشه از اخلاق و اعتقاداتش تعجب میکردند! از انقلابیون مشهد بود، که قبل از انقلاب به تبلیغ برای خمینی میپرداخت!ساواک وی را دستگیر و تبعید کرد.
به خواستگاری بدری،دختر(تک خواهر تنی خامنه ای از دیگر خواهران ناتنی) حاج سید جواد خامنه ایی رفت و داماد ایشان شد!بعدها که انقلاب پیروز شد،نماینده مشهد در مجلس خبرگان قانون اساسی و رئیس دادگاه انقلاب مشهد و..شد!از مخالفان سرسخت جلال الدین فارسی برای ریاست جمهوری بود و او بود که افغانی بودن جلال الدین فارسی را افشا نمود و از کاندید شدن وی برای ریاست جمهوری جلوگیری کرد. از کسانی بود که برای بنی صدر در انتخابات خراسان سنگ تمام گذاشت!
برادر زنش ،حجت الاسلام خامنه ایی که امام جمعه تهران شد ،به خمینی نامه نوشت و از انتصابش انتقاد کرد و به او متذکر شد که چون علی خامنه ای در جوانی لواط کار بوده صلاحیت امام جمعه بودن را شرعا ندارد.
!تیغ تهمت هایش بهشتی و هاشمی،را بی نصیب نمی گذاشت!روزی نبود که علیه سران حزب جمهوری اسلامی چیزی نگوید!
شیخ علی مرداخانی معروف به تهرانی،لقب استادی اخلاق را یدک میکشید! خمینی در موردش گفته بود کتاب اخلاق و توحید را می نویسد ولی خودش از آن بی خبر است!کتاب اقتصادی مینوشت ولی بوی سوسیالیستی میداد!امیر انتظام که به جرم جاسوسی برای آمریکا محاکمه شد،از بنی صدر خواست که دخالت کند!هاشمی و بهشتی را در این ماجرا مقصر میدانست و برای دانشجویان سخنرانیها میکرد.
لقب سید علی گدا را برای اولین بار او به خامنه ای داد
مرد شریفی بود و دزد هم نبود.
اگر حافظه ما خطا نکند
تحلیل او از اشعار مولانا رئالیستی و راسیونالیستی وستایش انگیز است
طبقه بندی؟
طبقات اجتماعی
همانقدر وجود عینی و واقعی دارند
که طبقه ها در عمارت ها
طبقات اجتماعی
چیزهای مصنوعی و من در اوردی که نیستند.
مارکس و انگلس صریحا می گویند که کاشف طبقات اجتماعی
اقتصاد دانان بورژوایی (اسمیت و ریکاردو و غیره) بوده اند.
هر کودکی حتی از عهده تمیز پیشه ور از کارگر و رعیت از ارباب برمی آید.
بر ما چه می رود که به این روز افتاده ایم
مرسو، فردی درونگرا و اگزیستانسیالیست، فارغ از رسوم و سنتها، به سبکِ منحصربهفرد خود زندگی میکند. بیگانه روایت زندگی پوچِ مرسو است که تأکید دارد پوچی نیز مفهومی از زندگیست و سر به هوایی، یعنی خلاف جهتِ تعیینشده شنا کردن، امری طبیعی و منطقیست!
بیگانه، زندگی مرسو را به تصویر میکشد تا نشان دهد نهیلیسم در ذات خود میتواند سبک زندگی باشد؛ یا شاید طبیعت یک انسان، بهصورت غریزی، چنین سبکی را می طلبد؛ سبکی که در آن، فرد بیپرواست، ارزشها برایش بیارزشاند و هیچ تعهدی نسبت به رسوم و سنتهای تثبیتشده ندارد...
حریف
بیگانه
زباله ای امپریالیستی است که توسط حلال آل عبا و خبره زاده ترجمه شده است
جلال
نیمه فاشیست و نیمه فوندامنتالیست اسلامی بوده است
ج. ا. به پیشنهاد جلال
به تقلید از واتیکان
تشکیل یافه است
مخترع شعار نه شرقی نه قربی
هم
جلال در قربزدگی بوده است
بیگانه
در حرف مبلغ نیهلیسم
ولی در عمل مبلع پاسیویسم (انفعالگرایی) است
خواندن زباله بیگانه همان
و منفعل مطلق شدن همان
زیباترین جنگها؟
جنگ کریه ترین و کثیف ترین و تنفر انگیزترین و تهوع اورترین چیزها ست.
جنگها
همیشه و همه جا
قبل از اینکه در میادین صورت گیرند
در کتاب ها و کله ها صورت می گیرد.
کاری در عالم واقع صورت نمی گیرد که قبلا در کله ها و کتاب ها صورت نگرفته باشد
سهراب سپهری
————
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین
رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ
هر کجا برگی هست شور من می شکفد
مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن
—————
تفسیری بر سروده سهراب
==========
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن.
من ندیدم بیدی، سایه اش را بفروشد به زمین.
رایگان می بخشد، نارون شاخه ی خود را به کلاغ.
این کنایه ی زبانی یا «ریشخند کلامی» برای این است که آدم ها حواس شان را جمع کنند. سهراب به در می گوید تا دیوار بشنود. بدون تردید گونه ای بده-بستان در روابط بین موجودات نامبرده حاکم است، ولی نه از نوع تجارت و روابط کاسبکارانه ای که بین آدم ها دیده می شود.اگر با اندیشه ی چارلز داروین بخواهیم به طبیعت نگاه کنیم همان رقابت و دشمنی موجود بین انسان ها را بین حیوانات و بین گیاهان و حتا بین حیوانات و گیاهان نیز می بینیم. در رقابت و خصومت بین آنها نیز گونه ی برتر رشد بهتری خواهد داشت و باقی می ماند. ولی سهراب کاری به اینکه گیاهان و حیوانات در مقایسه با هم و در زندگی در کنار هم چه رابطه ای دارند و چه می کنند ندارد. او می خواهد زندگی و روابط بین انسان ها را با آنچه در بین گیاهان و یا حیوانات است مقایسه کند، و از این مقایسه نتیجه بگیرد که ما از همه ی موجودات عقب تریم و ارتباط و زندگی طبیعی مان دارد از دست می رود. آن نوع خوبی و بدی و زشتی و زیبایی و ضعف و قوتی را که طبیعت برای ما تعیین کرده است از دست داده ایم و با معیارها ی دیگری زندگی و رقابت می کنیم و خوب و بد و زشت و زیبا و ضعیف و قوی هستیم. بدون شک صنوبری که سعی می کند نور بیش تری بگیرد و بیش تر رشد کند و قد بکشد با صنوبر بغل دستی اش گونه ای رقابت و دشمنی دارد، ولی برای غلبه بر او از چیزی ورای قانون طبیعت و توانایی طبیعی خود استفاده نمی کند.
درست است که بید برای سایه انداختن روی زمین با او معامله نمی کند، ولی برای اینکه سایه ای داشته باشد و زمین از آن بهره ای ببرد با او مبادله ای طبیعی را انجام می دهد. از زمین آب و غذا می گیرد تا برگ های بیش تری داشته باشد و بتواند به او سایه بدهد. سهراب خواهان این گونه همزیستی بی منت و اذیت است.
درست است که نارون و کلاغ به شکلی که مالک و مستأجر با هم قرارداد تنظیم می کنند به تفاهم نمی رسند، و حق الاجاره ای با واحد ریال و ... پرداخت نمی شود، ولی نوعی همزیستی مسالمت آمیز طبیعی بین شان وجود دارد. مثلاً، شاخه برای لانه سازی از درخت است و گرده افشانی و خوردن آفات و ... از پرنده. این قرارداد بدون اینکه طمع هیچکدام سایه ای بر آن انداخته باشد فطری و طبیعی است. درست است که گفته اند هیچ گربه ای برای رضای خدا موش نمی گیرد، ولی حقیقت این است که هر گربه ای بر اساس قانونی که خدا برایش در طبیعت وضع کرده است موش می گیرد. سهراب عاشق طبیعت و زندگی گیاهی و آن گونه آگاهی و نشاطی است که در آن وجود دارد. هنگامی که در «در گلستانه» می گوید:
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
برای زمان کوتاهی هم که شده حس می کند گیاه است. به همین دلیل در اینجا نیز می گوید:
هر کجا برگی هست، شور من می شکفد.
اعظم
سهراب سپهری
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن
سهراب سواد ندارد
مهدی بیا
مهری برو.
چشم ها را باید شست و عمیقتر باید دید.
خلایق
مبارزات اجتماعی و طبقاتی را نه از شکم مادر، بلکه از عالم نباتات و جانوران به جامعه آورده اند.
حتی مش داروین
از تنازع بقا بین نباتات و جانوران سخن گفته است و نئوداروینیسم از قانون داروینیستی تنازع بقا
به توجیه بیولوژیکی مبارزه طبقاتی در جامعه بشری مدد گرفته است.
میان نباتات
رابطه دیالک تیکی وحدت و مبارزه برقرار است
حتی میان نباتات و جانوران از حشره تا پرنده وحیوان
رابطه دیالک تیکی وحدت و مبارزه برقرار است.
معلوم نیست که سهراب در مدرسه علم الاشیاء خوانده است و یا در عالم هپروت سیر کرده است.
میان نباتات رقابت آشتی ناپذیری بر سر نور و آب و هوا وجود دارد.
دلیل قد کشیدن درختان به افلاک
پیشدستی و سبقت جستن از درختان دیگر است
ساختارِ سیاسیِ خوبِ یک کشور محصولِ اخلاقِ درونیِ مردمِ آن کشور نیست، بلکه برعکس:
رسیدنِ یک ملت به سطحِ بالایی از فرهنگِ اخلاقی فقط در سایهی ساختارِ سیاسیِ خوب ممکن خواهد شد.
کانت
ساختار به چه معنی است؟
اگر این ترجمه دقیق و درست باشد، منظور کانت از ساختار سیاسی چیست؟
سیاست اصلا چیست؟
اخلاق درونی و اخلاق برونی
مشخصا
به چه معنی اند؟
اخلاق اصلا چیست؟
اخلاق انتزاعی و همه بشری و همگانی که وجود ندارد
اخلاق رعیت با اخلاق ارباب فئودال که یکی و یکسان نیست
حضرت کانت
اخلاق چه ربطی به تعصب دارد؟
اخلاق
اصلا چیست؟
منظورت از اخلاق اصلا چیست؟
اخلاق که چیزی انتزاعی نیست.
۲۱ اریبهشت ۱۳۳۲ یکی از نخبگان میهن پرست ، هوادار زحمتکشان و فرزند باوفای ایران عضو شاخه نظامی حزب توده ایران بفرمان حکومت بیگانه محمدرضا پهلوی تیر باران شد .
سهراب
روزبه
شخصیت بوده است و نه نخبه.
دیالک تیک شخصیت و تاریخ (پله خانف)
نخبه از مفاهیم فاشیستی است که امروزه ورد زبان ها شده است.
تئوری نخبگان
به قلم فاشیست اسپانیایی (خوزه اورتگا گاسه)
مهمترین تئوری فاشیسم (و فئودالیسم و فوندامنتالیسم اسلامی) است
مطالعه
فرمی از هماندیشی با واسطه با همنوع است.
کتاب واسطه ای برای هماندیشی با همنوع غایب از نظر است.
کتاب = پلی میان خواننده و نویسنده و کاراکترهای کتاب
شعور و روح مفهومی فلسفی است و نه فیزولوژیکی. فیزیولوژی چیست؟ منظور مسعود نویروفیزیولوژیکی است. شعور در نویروفیزیولوژی مفهومی علمی (علم الاشیایی) است و نه فلسفی
شعور انسان
عالیترین مرتبه تکامل ماده است
ناصر آقا
ناصر اقا
اندیشه ای را ازبر کرده و تکرار میکند.
ولی چون آن را نفهمیده، قادر به تکرار درست ان اندیشه نیست.
شعور و یا روح در فلسفه مارکسیستی و هگلیانیستی چیست؟
مثال:
هر مفهومی در فلسفه مارکسیستی و هگلیانیستی
یکی از فرم های بسط و تعمیم مقوله فلسفی روح ویا شعور است
مفهوم چیست؟
مثال:
مفهوم درخت = عکس انتزاعی (مجرد) سرو و صنوبر و بید عاقل و مجنون و غیره
هر مفهومی = نتیجه انعکاس (عکس برداری ویا عکس اندازی از) میلیون ها چیز مادی مشخص
روح و یا شعور = انعکاس ماده ویا وجود = کلکسیونی از عکس ها در کله آدمی
کلکسیون عکس ها که نمی توانند «عالیترین مرتبه تکامل ماده» باشند.
ناصرآقا
یک جایی خطا کرده است.
کجا؟
جای شعور را با چه چیز عوض کرده است.
هر کس اصول مقدماتی فلسفه ژرژ پولیتسر را و اثر نیک آیین را خوانده باشد
باید بداند
شاه:
«مصدق به خاطر امنیت خودش زندانی شده است و اگر به خانهاش در تهران بازگردد، او را تکه تکه خواهند کرد.
شاه
راست گفته است.
فقط از هویت تکه تکه کنندگان مصدق
پرده بر نداشته است
روی نفی و حذف فیزیکی همنوع
به مثابه راه حل مسائل
باید کار فکری عرقریزی صورت گیرد.
فقط ج.ا. نیست که ترور را تنها راه حل مسائل می داند.
چون نیک بنگری
همه از دم تروریست اند.
درنگی در مفاهیم جان و روح و شعور
در فلسفه هگل
مرز بین روح به مثابه مفهوم فقهی
و
مفهوم جان و شعور به مثابه مفاهیم فلسفی
مخدوش می شود.
هگل
انجیل را به سلیقه خود تحلیل و تفسیر میکند
روح و یا شعور در فلسفه مارکسیستی
عالی ترین مفاهیم اند
یعنی مقولات فلسفی اند
دیالک تیک ماده و روح
دیالک تیک وجود و شعور
مسئله اساسی یفلسفه اند.
در فقه
از دوئآلیسم جسم و روح سخن می رود
روح بسان بلبل از قفس تن پرواز میکند.
روح در قاموس ادیان
می تواند مستقل از جسم وجود داشته باشد
خدا = روح مطلق
در زبان المانی این روح فقهی و مذهبی را (Sprit) می نامند
به نام خداوند جان افرین
حکیم سخن در زبان آفرین
سعدی
به نام خداوند جان و خرد.
کز این برتر اندیشه بر نگذرد.
خداوندِ نام و خداوندِ جای.
خداوندِ روزیدِهِ رهنمای
فردوسی
خروشچف
را استالیینست های بیسواد
رویزیونیست مینامند
البته
معنی رویزیونیسم را نمی دانند.
برای تجدید نظر در مارکسیسم
باید فیلسوف بود.
خروشجف از فلسفه خبر نداشت.
تا رویزونیست گردد.
تو از زبان مائوئیست های هشلهف
فیدل کاسترو را سوسیال امپریالیست می نامی.
مائوئیست های هشلهف
حزب کمونیست شوروی و دولت شوروی را سوسیال امپریالیست می نامیدند
و نمی دانستند که معنی سوسیال امپریالیسم چیست.
اگر فرازهایی از اثر مختاری را منتشر کنید تحلیلش میکنیم.
ما برخی از دعاوی او را تحلیل کرده ایم.
تحفه نبوده اند.
غیر از تحلیل آثار کسی، راه دیگری برای شناخت او وجود ندارد
عشق مادر و پدر به فرزند
اختیاری و ارادی و دلبخواهی که نیست.
عشق مادر و پدر به فرزند (چه نبات و چه جانور و چه بشر)
غریزی، طبیعی، جبری و اجباری است.
عشق مادر و پدر به فرزند
عمیق ترین و اصیلترین و ضمنا یکجانبه ترین عشق در روی زمین است.
فرزند
مادر و پدر خود را اصلا آدم حساب نمی کند
فرزند
نافی دیالک تیکی مادر و پدر خویش است.
دست خود فرزند هم نیست.
نفرت فرزند از مادر و پدر هم
غریزی، طبیعی، جبری و اجباری است.
کریم هم گفته است:
فرزندان تان .... دشمنان تان هستند
خدا چیست
اگر طبقه حاکمه ـ خدا نیست
مش ولتر؟
شاه = ظل الله یعنی سایه الله
شیخ = آیة الله یعنی نشانه الله
این دیالک تیک شیئ و سایه و دیالک تیک شیي و نشانه را
اگر وارونه کنی به حقیقت دست می یابی:
الله = انعکاس انتزاعی ـ اسمانی طبقه حاکمه
مفهوم انسان غنی آنطور که مارکس نیز میگوید،
بیانکنندۀ تفاوت میان «داشتن» و «بودن» است؟
انسان غنی؟
این خرافه مفاهیم فروم (روانشناس مدعی مارکسیست بودن)
داشتن (Haben) و وجود (Sein)
از فلاسفه فاشیسم (هایدگر و غیره) اند و نه از مارکس بینوا.
ما در مارکسیسم
با دیالک تیک ماده و روح (Bewusstwein)
ویا با دیالک تیک وجود و شعور (Bewusstwein)
سر و کار داریم
که مسئله اساسی فلسفه است:
اگر کسی ماده را مقدم بر روح ویا وجود را مقدم بر شعور بداند
ماتریالیست است
و
اگر برعکس
روح را مقدم بر ماده ویا شعور را مقدم بر وجود بداند
ایدئآلیست است
نه.
ما در زبان المانی (در ادبیات هگلیانیستی و مارکسیستی)
بر خلاف زبان به لحاظ فلسفی فقیر فارسی
برای جان و روح مفاهیم مجزای مستقلی داریم:
۱
روح و یا شعور به مثابه ضد دیالک تیک ماده و ووجود
(Bewusstwein)
۲
جان به معنی دل و ذهن و ضمیر
(Geist)
دانشجوی آذربایجانی؟
معیار المعاییر سازمان راه کارگر انقلابی
تعلقات قومیتی است؟
«به کجا چنین شتابان»
صفر از سفیر پرسید:
بخش اعظم کسانی را که حماس و جهاد در حمله اخیر کشتند، حامیان خلق فلسطین بودند.
اولا
ترامپ تاجر نیست.
چیست؟
ثانیا
ترامپ علاوه بر تقبل و تداوم حرفه پدری ـ موروثی اش
بساز بفروش بوده است و است.
شیوه نقد
نباید به گونه ای باشد که کل اثر زیر ضرب برود
دلیحان
یعنی چه؟
شیوه نقد باید پراگماتیستی و مصلحتی باشد و نه عینیو علمی و عقلی و منطقی و دیالک تیکی؟
تحلیل جمله اول شعری
چه ربطی به کل شعر دارد؟
هر جمله = اندیشه ای
هر بیت شعرس = خانه ای (بیتی) که فی نفسه در حد کمال است (کسرایی)
هر اندیشه قابل تحلیل است.
بی اعتنا به اینکه در چه مطلبی است و از چه کسی است.
این هارت و پورت ها اصلا شعر نیستند
ضمنا خود شما میتوانید کل این شعر را تحلیل کنید تا ما هم چیز به درد بخوری برای خواندن پیدا کنیم
ما نخست به بررسی آموزش مارکس و انگلس دربارهی دولت میپردازیم
حریف
آموزش مارکس و انگلس؟
آموزش در گنجینه مفهومی مازاکسیسم ـ لنینیسم
معنی دیگری دارد.
آموزه (Lehre) را نباید با اموزش عوضی گرفت.
آموزه به معنی تعلیمات است.
منظور لنین از اموزه (تعلیمات) کلاسیک های مارکسیسم چیست؟
خیلی ها خیال میکنند که مارکسیسم ـ لنینیسم = حرف های حضرات.
از این خبرها نیست.
مارکسیسم ـ لنینیسم همانقدر به کلاسیک ها ربط دارد که مته متیک به اقلبدس ربط دارد.
مته متیک یک علم است.
مارکسیسم ـ لنینیسم علمی فلسفی ویا فلسفه ای علمی است
مارکسیسم ـ لنینیسم خرد کل اندیش است.
خیلی از دعاوی کلاسیک ها
مارکسیستی ـ لنینیستی نیستند
و
باید زیر ذره بین تحلیل مارکسیستی ـ لنینیستی قرار گیرند
کتاب دولت و انقلاب هم به همین سان.
وحی منزل نیستند
باید هر چه زود تر انتقام تمام جان باختگان را از قاتلین آنان گرفت
اعظم
خوب که چی بشود؟
مگر ترور ترویست راه حل است؟
انتقام از بدبخت بیسوادی که برای امرار معاش همنوع خود را زجر کش میکند
نشانه کوته اندیشی و کوته بینی منتقم است.
پیش شرط رادیکال بودن، دست به ریشه بردن است.
ساواکی و سپاهی مأمورند و نه آمر.
آمر کیست؟
این تحلیل مهرداد باید تحلیل شود.
تحلیل
طرز تفکر و سمتگیری سیاسی مختاری باید مبتین بر تحلیل آشعار و آثار او باشد و نه مبتنی بر سنت و تجدد و غیره.
اینجا بحث بر سر درست اندیشی و درست گویی است. جنایات حضرات را میتوانی از گوگول و موگول سرچ کنی. استالین و مائو هر مارکسیستی را ترور و اعدام کرده اند و راه ر ابرای تبدیل حزب به طویله هموار کرده اند.
جنایات نظام سرمایه داری و نزدیک شدن به نابودی بشریت
مهرداد
نظام جامعتی کاپیتالیستی (سرمایه داری) سرمایه داری و یا سوسیالیستی
مگر سوبژکت (فاعل) است که دست به جنایت بزند.
اگر جنایتی در نظام جامعتی کاپیتالیستی (سرمایه داری) و یا سوسیالیستی
صورت می گیرد، توسط طبقه حاکمه نظام جامعتی مربوطه صورت می گیرد.
توسط بورژوازی و یا طبقه کارگر صورت می گیرد.
جنایت استالین و مائو و غیره را که نمیتوان جزو جنایات نظام مربوطه جا زد.
این طرز توضیح که از خطاهای تبیینی مارکس بوده،
به معنی تعویض حای سیستم با سوبژکت است.
نظام جامعتی کاپیتایلستی (سرمایه داری)
صدهزاربار بهتر از نظام جامعتی برده داری و فئودالی و کمون اولیه است
صفحات آغازین مانیفست به ستایش از دستاوردهای خجسته نظام جامعتی کاپیتالیستی (سرمایه داری) اختصاص دارند.
نظام جامعتی کاپیتالیستی (سرمایه داری)
آستانه انقلابات رهایی بخش اجتماعی و ملی است.
آستانه عینی و مادی گذاربه سویالیسم و کمونیسم است.
ای گل، تو ز جمعیت گلزار، چه دیدی
جز سرزنش و بد سری خار، چه دیدی
پروین اعتصامی
پروین اعتصامی
از بیولوژی همان قدر خبر داشته است که ملا عمر و سیدعلی از فیزیک کوانتومی خبر دارند.
پروین اعتصامی
خیال میکند که خار دشمن خونخوار گل است.
پروین اعتصامی
فرسنگ ها عقب مانده تر از سعدی است.
سعدی به دیالک تیک گل و خار واقف است:
گل و خار
و
گنج و مار
و
غم و شادی به هم اند.
خار محافظ و مدافع سرسخت گل است و نه دشمن گل.
مار هم محافظ و مداقع گنج است
مش ویلیام
خوش به حالت که زنده نیساتی تا ببینی که
اخرالزمان است و کسی توان حرف زدن ندارد.
تا به نصیحت تو عمل کند
همه بسان طوطیان تکرار می کنند
۹۹ درصد خلایق
طوطی وش اند و نه خوداندیش
خوداندیشی حکم کیمیا دارد
نسل خوداندیشان بر افتاده است
عصر ما عصر طوطی وشی است
حتی بدتر
عصر عکس پرستی است
درنگی در مفاهیم فئودالیسم، خانخانی و ملوک الطفی
برای درک و توضیح تفاوت خانخانی و ملوک الطوایفی با فئودالیسم
باید به تفاوت زیربنا و روبنا واقف بود.
بدون فراگیری مشقت بار مارکسیسم فقط می توان خودفریبی و عوامفریبی کرد.
ولی نمیتوان روشنگری کرد
ولی نمیتوان به کشف حقیقت نایل آمد و به بشریت خدمت کرد.
فئودالیسم
یک فرماسیون اقتصادی است.
فئودالیسم = نیروهای مولده + مناسبات تولیدی (زیربنای اقتصادی) + روبنای ایده ئولوژیکی
خانخانی و ملوک اطوایفی اما از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی اند.
خدمت رضاشاه
لغو سیستم حکومتی مبتنی بر خانخانی و ملوک اطوایفی و تشکیل دولت مرکزی بوده است.
انتقاد و تأیید باید دیالک تیکی باشد و نه عوامفریبانه و نه متاقیزیکی
انتقاد و تأیید
باید رئالیستی و راسیونالیستی (اقع بینانه و خردگرایانه) باشد و نه پراگماتیستی و مصلحتی و دلبخواهی
مبارزه به تنهایی کافی نیست
عصیانگر باید بود
تا فتح پیروزی ؟
مگر عصیان و طغیان فرم هایی از مبارزه نیستند؟
تفاوت مبارزه مبتی نبر عسیان و طغیان و شورش و بلوا با مبارزه مبتنی بر آگاهی چیست؟
حریفی به نام لنین
سرسخت ترین مخالف فرمهای خودپو و خرکی مبارزه بوده است.
تحلیلی بر مسائل ریشهای فرهنگ ایرانی و دوگانگی رفتار و باور
فرهنگ، سنت و سیاست در اندیشه محمد مختاری
فرهنگ ایرانی در سدههای اخیر، همواره صحنه کشمکش میان سنت و تجدد، گفتار و کردار، و اندیشه و قدرت بوده است. محمد مختاری، شاعر، نویسنده و متفکری برجسته، یکی از معدود روشنفکرانی است که این کشمکش را نه صرفاً در سطح ایدئولوژیک، بلکه در لایههای عمیق روانفرهنگی و تاریخی جامعه ایرانی تحلیل کرده است. او در کتابهایی چون تمرین مدارا و مجموعه مقالات خود، به بررسی «بحران فرهنگی» و ناسازگاری بین رفتارهای اجتماعی و باورهای اعلامشده میپردازد.
بحران صداقت فرهنگی: شکاف گفتار و کردار
مختاری معتقد بود جامعه ما گرفتار نوعی دوگانگی درونی است: از یکسو باور به ارزشهایی چون آزادی، عدالت، صداقت و دین داریم و آنها را در گفتار و شعارها تکرار میکنیم؛ از سوی دیگر، در رفتار فردی و اجتماعی، درست بر خلاف این ارزشها عمل میکنیم. این «دوگانگیِ شخصیت فرهنگی»، به نظر مختاری، ریشه در ساختار تاریخی قدرت در ایران دارد؛ جایی که صدای مردم همواره سرکوب شده و قدرت سیاسی، فرهنگ را به ابزار توجیه خود تبدیل کرده است.
سنت بهعنوان ابزار کنترل
در نگاه مختاری، سنت نهفقط مجموعهای از باورها و آیینهاست، بلکه ساختاری است که در بسیاری مواقع، بازتولید سلطه میکند. سنت میتواند در خدمت خلاقیت و هویت ملی باشد، اما زمانی که به «کلیشه» و «اجبار» تبدیل شود، به ابزاری در دست قدرت بدل میشود. او سنت را نه لزوماً منفی یا ارتجاعی، بلکه امری پیچیده و چندوجهی میداند که بسته به جایگاهش در ساختار اجتماعی و سیاسی میتواند یا زمینهساز آزادی و تحول باشد یا مانع آن.
فرهنگ تحت سلطه سیاست
مختاری در نقد رابطه فرهنگ و سیاست، با صراحت میگوید که در تاریخ معاصر ما، سیاست نهتنها از فرهنگ مستقل نبوده، بلکه سعی کرده فرهنگ را در سیطره خود درآورد. این باعث شده است که بسیاری از محصولات فرهنگی، حتی ادبیات و هنر، کارکرد تبلیغی یا ایدئولوژیک پیدا کنند. بهجای آنکه فرهنگ بستری برای نقد قدرت و بیان تجربه انسانی باشد، به خدمت تثبیت قدرت درآورده شده است.
خطر حذف گفتوگو
مختاری در تمرین مدارا بارها از ضرورت «گفتوگو» میان باورها، گروهها و روایتها سخن میگوید. او حذف گفتوگو و حاکم شدن فضای تکصدایی را خطرناکترین نشانه انحطاط فرهنگی میداند. به باور او، جامعهای که در آن نقد، شک، و پرسشگری جایی نداشته باشد، به سوی استبداد فرهنگی و در نهایت، استبداد سیاسی میرود.
نیاز به بازسازی فرهنگ
محمد مختاری پیشنهاد میدهد که جامعه ایرانی نیازمند بازسازی فرهنگی عمیقی است؛ بازسازیای که با پذیرش مسئولیت فردی، تقویت تفکر انتقادی، احیای سنتهای زنده (نه مرده و کلیشهای) و جدایی فرهنگ از سلطه سیاسی ممکن میشود. تنها در این صورت است که باورها و رفتارها میتوانند دوباره با یکدیگر همراستا شوند و جامعهای صادق و آزاد شکل بگیرد
بک با یک برابر نیست
خسرو گلسرخی
خسرو گلسرخی جان
اولا
کسی چیزی را با خود آن چیز
مورد مقایسه قرار نمیدهد.
مثلا کسی یک را با یک مورد مقایسه قرار نمیدهد.
ثانیا
برابری و نابرابری چیزها
دال بر هویت و تفاوت آنها ست.
هر چیز ی و هر کسی با خویشتن خویش یکسان است (هویت)
و
هر چیز ی و هر کسی با چیزهای دیگر و کسان دیگر متفاوت است. (تفاوت)
هر چیز ی و هر کسی و حتی هر مفهومی
منحصر به فرد است.
اسماعیل خویی
——————
هستم اما بودنم چونان که نا بودن:
همچو خورشیدی که ننماید
گر بمیرم،خود نکاهد هیچ
ور بماند،هیچ نفزاید
گفته بودم که:
" خدا گر نافریند،نیست
هم بدان سانی که
دیده گر نبیند،نیست"
خود کنون آن دیده را مانم
که نبیند هیچ
خود کنون مانم خدائی را
که توانش نافریند هیچ.
گفته بودم:"من نمی خواهم،نمی خواهم
اختری از بی شمار اختران باشم،
من نمی خواهم بپرسد اینی از آنی
کاندرین انبوه یکسانان کدامین است؟
من دلم خواهد عیان باشم
من دلم خواهد عیان تر نیز از آن باشم
که نمایندم به هم که این اوست
بودن ار باید
من برآنستم که چون خورشید باید بود
ورنه کزین سان
نشاید بود.
وین زمان مانم به خورشیدی که ننماید
گر بمیرم،خود نکاهد هیچ
ور بماند هیچ نفزاید.
خسته و بسته،
هستم،اما بودنم چونان که نابودن
خستگی هام از نکردن ها
بستگی هام از رها بودن.
چه کسی داند
،
درد دُردی خوار رندی را
که شرابش مست می دارد سبو را،
لیکن او ساغر نمی گیرد؟
چه کسی داند
درد شاهینی که بالش هست،
اما پر نمی گیرد؟
چه کسی داند
درد مردی را
که او بر آن بوده ست
تا سر افرازد به همت چون ستیغ آسمان سایی
وین زمان هستی اش
قطره ای ناچیز را ماند،
گُم اندر تیره ی انبوه دریایی؟
چه کسی داند
"جز تو،این که" بی تو من چونم؟
وای من! کو آن دل هوشیار،
کو آن جان ژرف اندیش؟
با که گویم"شرح این هجران و این خون جگر" خوردن؟
کی که بازَت بینم
ای من بی تو
دور از خویش.
(اسماعیل خوئی)
رضا خان سالهاست که مرده، ماهیتش مشخص شده ...
طهمورث
بحث بر سر افکار باید باشد و نه بر سر افراد.
یعنی
افکار سرکوهی باید تحلیل مارکسیستی شود
برای اینکه خود سر کوهی همان است که بوده است
افکار او و طرز تفکر او عوض شده است
بهتر هم همین است.
اگر افکارش را نقد کنید اجر دنیوی و اخروی می برید
ما مطلبی از او را نقد و منتشر کرده ایم
و
او را حتی شخصا می شناسیم.
رضا خان با رضا شاه یکی نیست.
رضا شاه اولا دزد نیست
دزد کیست و دزدی چیست؟
رضا شاه
ثانیا
غاصب و زورگیر املاک به درد بخور برخی از اشراف فئودال بوده است
رضا شاه
به برکت غصب املاک این و آن
از ارتشی بی همه چیزی به یکی از اشراف فئئودال مبدل شده است
رضاشاه بر خلاف قاجار
جامعه را تا حدی مدرنیزه کرده است و بر سیستم ملوک الطوایفی غلبه کرده و دولت مدرن را پایه گذاری کرده است
مسئله به این سادگی ها که طهورت تصور میکند نیست
دیدار سه روزه، عده ای از روسای جمهور، از جمله شی جین پینک و لولا و حتی الیور استون کارگردان امریکائی که سالها پیش یک مستند ۹ ساعته راجع به پوتین ساخته بود، تبلیغات منفی چند ساله اخیر در مورد روسیه و بخصوص پوتین را بکلی شست و این ها را به سوزش وادار کرده است.
سه سال است که اتحادیه اروپا و کابینه بایدن، تکرار میکردند که روسیه ایزوله شده است و حالا این مراسم عظیم، مربوط به هشتادمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم، در حالی برگزار میشود که حتی خانم الیزابت پالمر، خبرنگار باسابقه سی بی اس، که بنا بگفته خودشان با خواست روسیه به مسکو رفته، از آنجا گزارش تهیه میکند و شهر مسکو را بینهایت زیبا و تمیز و آرام و و و توصیف میکند.
الیزابت پالمر ، برای ریختن زهر حسادت، عکسهای جوانهائی را نشان میدهد که در این جنگ کشته شدند و سپس با عده ای از مردم و جوانها صحبت میکند و آنها هم با آرامش و با افتخار جواب میدهند.
این در حالیستکه، در همین خبر سی بی اس گفته شد که مدتی است که فرودگاههای نیویورک بخاطر کهنه بودن ساختمان کنترل هوائی، از پذیرش هواپیماهای بیشتر خودداری میکنند و میدانیم که در این مدت بعد از آمدن ترامپ هم چند هواپیما سقوط کرده تا گریت شدن امریکا را در کنار باجگیری ترامپ، بیشتر نشان دهد.
زمان خواندن این خبر، توسط مجری که بلافاصله بعد از خبر مربوط به مسکو بود، نگاه و لحن حسرت آمیز جان دیکرسن، گوینده خبر کاملاً مشهود بود.
خبر جالب دیگر امروز جمعه، این بود که ترامپ، ظاهراً و به بهانه دیدار با شی جین پینک در هفته آینده، تعرفه های مربوط به کالاهای چینی را به ۸۰٪ پائین آورده در حالیکه چین برای کالاهای امریکائی روی ۱۲۵٪ پا بر جا مانده است.
پزشکیان و کابینه تسلیم طلب او که دولت سوم روحانی است، باید از دوکشور، چین و روسیه تجربه بگیرند، نه اینکه روش روحانی را تکرار کنند که وقتی شی جین پینک به ایران آمد، برای تحقیر اطاقی را باو دادند که توالت نداشت و بلافاصله هم برای دیدار با ماکرون به فرانسه رفت. در حالیکه شی جین پینک برای سرمایه گذاری چند صد میلیارد دلار به ایران آمده بود.
بقول آن شعر معروف:
قدر زر زرگر بداند…..
هنوز هم کابینه پزشکیان بدنبال مذاکره ای هستند که معلوم نیست، ترامپ میخواهد چه چیزهائی از ایران بگیرد، چون همه میدانند که ترامپ نتوانسته به هیچکدام از هدفهایش برسد.
ترامپ دست دادن ندارد.
امریکا و اروپا، از یک دلقک حمایت کردند تا روسیه و پوتین را نه تنها ایزوله کنند بلکه با ایجاد جنگ ، بقول خودشان، پولشان، روبل را به رابل یعنی اشغال تبدیل کنند. روسیه بعد از سه سال جنگیدن با تمام کشورهای ناتو ، نه تنها ایزوله نشد ، تمام این کشورها را هم دارد بورشکستگی میکشاند.
اگر در ایران هم با قیمت دلار هر روز بازی میکنند بخاطر کمک و دنبال کردن هدف این جنایتکاران توسط ستون پنجم اتفاق میفتد.
ستایش الهامی
درنگی در این عکس سرشته به تحریف:
۱
اولا
امپریالیسم
خر نیست تا کسی را پول باران کند.
ادعای کمک مالی به دولتی (و نه به رئیس دولتی) تحت عناوین مختلف
نیز بسان عکاس این عکاس، سرشته به تحریف و عوامفریبی است.
امپریالیسم
اگر از دولتی حمایت مالی بکند، کلک مضتعف به آن می زند
یعنی دو بار او را می دوشد:
اول به حساب او در حرف و در قرارداد یعنی بر روی کاغذ چند میلیارد دلار می ریزد و ربح سالانه مبلغ مربوطه را هم به وام می افزاید.
مثلا ۵ میلیارد دلار هر سال ۵ درصد افزایش می یابد
ثانیا
تسلیحات و خدمات و کاهای معینی را به دولت مربوطه می فروشد و از مبلغ همان پول ثبت شده بر روی کاغذ برداشت می کند و کلی منت هم بر سر بدبخت می گذارد.
عشوه می ریزد. حد و مرز استفاده از کالاها را تعیین میکند.
در ضمن تسلیحات و کالاهای چه بسا از دور خارج شده و یا آلوده به زهر رادیو اکتیو خود را به دولت مربوطه آب میکند
مثلا شیر خشکی که به دول جهان سوم فروخته می شود
چه بسا اأوده به مواد رادیو اکتیو است و سرطان زا ست
شیر خشکی است که قابل مصرف در متروپل ها نیست
و
باید زهر زدایی شود
امپریالیسم با این ترفند
هم جیب اولیگارشی مالی و بانکی را پر میکند
و
هم
زباله های کنسرن های صنعتی و نظامی را به فروش می رساند
و
ضمنا دولت مربوطه را وابسته می سازد
شکست فاشیزم؟
فاشیسم چیست؟
فاشیسم
ایده ئولوژی است
فاشیسم
چیزی روحی و فکری است.
با توپ تانک و تفنگ و یا بمب و بازوکا و باروت
نمیتوان چیزهای روحی و فکری را شکست داد.
همین چرچیل
ستایشگر موسولینی بوده است
همین استالین پیمان با هیتلر بسته است و کمونیست های پناهنده از آلمان فاشیستی را دست بسته به گشتاپو تحویل داده است
از ارتش هیتلر حمایت همه جانبه به عمل آورده است
فتح فرانسه را به هیتلر تبریک گفته است
اجامر نازی را به چشن سالروز انقلاب اکتبر مسخ و مثله و مخدوش شده دعوت کرده است
البرت اینشتین:
آموزش و پرورش
فراگیری از حقایق امور (فاکت ها) نیست.
آموزش و پرورش
تمرین و ممارست روحی به تفکر است.
حضرت البرت
تفکر
فرمی از کار است.
تفکر
کار فکری است.
کار فیزیکی به معنی شناخت طبیعت و تغییر فرم طبیعت است
مثلا شناخت چوب و تبدیل چوب به در و پنجره
مثلا شناخت آهن و تبدیل آهن به تبر و سطل و طشت و داس و گاوآهن است.
کار فکری
انعکاس طبیعت در آیینه روح (ارسال سیگنال های حسی در روند کار به کارگاه مغز) و کار فکری بر روی سیگنال های حسی
و
تشکیل شناخت عقلی است
کارل پولانی:
اقتصاد دادن مجارستانی:
بازار
فقط یک نهاد اقتصادی خشک و خالی نیست.
بازار
یک نهاد جامعتی است.
عجب بدبختی ئی است:
مگر نهاد اقتصادی
همزمان یک نهاد جامعتی نیست؟
مگر جامعه سرمایه داری
بازار پهناوری نیست و هم هاعضایش مشتری وفروشنده همزمان نیستند؟
مگر
حتی به قول ارتور میلر در فیلم فروشنده
همه ابنای بشر فروشنده نیستند؟
مگر به قول برشت در انسان نیک سجوان
بهترین انسان زمین
زن خودفروشی نیست؟
حزب چپ آلمان امپریالیستی:
حزب نئوفاشیستی آلترناتیو برای آلمان
به سازماندهی نفرت و کین برخاسته است
و
حزب چپ آلمان امپریالیستی
به سازماندهی امید.
ضد دیالک تیکی نفرت و کین، عشق و مهر و محبت است و نه امید.
ضد دیالک تیکی امید هم
یأس است و پسیمیسم است و نه نفرت و کین
متد فکری حزب چپ چیست
اگر دیالک تیکی نیست؟
"آنها (در جنگ ج. دوم) جانشان را برای کشورشان از دست ندادند، زندگی آنها توسط دولت هایشان گرفته شد."
هوارد زین
(۱۹۲۲ ـ ۲۰۱۰ )
تاریخنگار، دانشمند سیاسی، روشنفکرِ سوسیالیست، منتقد اجتماعی، فعال ضد جنگ و نمایشنامهنویس آمریکایی
هوارد زین
حضرت هوارد پالان و نه زین
کشور و دولت و ملت به چه معنی اند؟
مثال:
اتحاد شوروی کشوری و به عبارت علمی جامعه ای بوده است که علیرغم عقد پیمان عدم تجاوز با آلمان امپریالیستی - فاشیستی مورد حمله ناگهانی قرار گرفته است.
استالین بینوا و بیسواد
در حواب سنگین فرو رفته بود و اصلا باورش نمی شد که حضرت هیتلر حمله ور شود
اصلا نمی دانست که آلمان امپریالیستی - فاشیستی
سکنه شوروی را زباله می دانند که باید به عنوان کود مصرف شوند تا مزارع نژاد عنتر حاصلخیز شوند..
به همین دلیل ارتش لمان امپریالیستی - فاشیستی
در مدت کوتاهی صدها هزار نفر از سکنه شوروی را کشت و اسیر کرد.
مردم شوروی پس از بیداری استالین از خواب سنگین
چه بسا با چوب و چماق به جبهه فرستاده شدند و لت و پار شدند
صحبت از ۴۳ میلیون نفر تلفات است
جان این ۴۳ میلیون نفر را دولت شوروی گرفته ویا دولت لمان امپریالیستی - فاشیستی ؟
عقل که نداری
مقلت را مگر سر منقل گذاشته ای و به میدان آمده ای و عربده می کشی؟
ناصر آقا
شعور انسان
عالیترین مرتبه تکامل ماده است
این شعار ناصر آقا
از سر تا پا
غلط و نادرست است.
چرا و به چه دلیل غلط و ناردست است؟
احسان طبری
نقل از : ويژه نامۀ مجلۀ "دنیا " شماره ۱ ، فروردين ۱۳۵۷ .
طبری
دومرد و دو مرگ
در ستون مجالس ترحيم ، در " اطلاعات "
اعلاني ديدم : آه ! می شناسمش :
آن " مرحوم "
همشهری و دوستِ روزبه بود :
مردی خاموش ، هراسنده و " بی طرف "
تبعۀ ايده آل برای شاهنشاه و ساواك
كه می كوشيداز خطر بگریزد تا
بيشتر زندگی كند .
در واقع نيز " موفق شد " از روزبه چند سالی ،
با لرزه ، با تسليم ، با پذيرش زبونی،
بيشتر زنده باشد
ولی او سرانجام مُرد،
و با مرگش
زندگی هراسان و كوچكش ،
برای ابد پايان يافت ؛
ولی خسرو درست با مرگ، زندگی دومی را آغازید:
از زندگی نخستين تابناك تر و پرخون تر
از گوشۀ " اكنون " بيرون جست
و افق جهان و تاريخ را تسخير کرد .
مردی به زانو درآمد تازندگی را به مرگ بدل كند
و مردی بپا خاست تا مرگ را به زندگی جاودانه .
بحث بر سر ما که نیست.
اگر کلمه ای ویا جمله ای از کامنت ما غیرعلمی است
ذکرش کنید و بطلانش را استدلال و اثبات کنید.
تجسس و پرونده سازی را بگذارید برای بازحو های ساواک و سپاه و سیا و غیره
نظر رضا خان در مورد وزرا و مردم ایران
عَلَم: همه هیئت حاکمه ایران که من هم یکی از آنها باشم، واقعاً گُه هستند. این نظر رضا شاه بود.
«عرض کردم راست است که اعلیحضرت از پدرتان شاهنشاه فقید خواستید که خاطره بنویسند، فرمودند چه بنویسم؟
من یک سرپوش طلا روی یک ظرف گُه بودم، می خواهید این سرپوش برداشته شود؟ البته این عقیده درباره هیئت حاکمه ایران است ، هیئت حاکمه که خودم هم باشم واقعاً گُه است. خندیدند، فرمودند این طورها نبود ولی در این حدود بود!»(خاطرات علم، جلد چهارم، ص ۲۷۵. ۱۹ آذر ۱۳۵۳).
رضاشاه سواد نداشت تا بنویسد و بخواند. زنش باسواد بود و خاطراتش را نوشته است
حضرت اینشتین
افکار کهنه وجود ندارند.
افکار را نمیتوان مثل لباس ها به کهنه و نو طبقه بندی کرد
معیار علمی و عینی برای طبقه بندی افکار چیست؟
افکار
را
فقط
می توان به حقیقی و باطل طبقه بندی کرد
بی اعتنا به قدمت شان.
برای کشتن یک جامعه روشی ساده به کار گیرید بر فرهنگ آنان تمرکز کنید :
ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون فرو کنید .
پوپر
حضرت پوپر
اولا
نه کتاب انتزاعی وجود دارد و نه تلویزیون انتزاعی
فقط کتاب مشخص و تلویزیون مشخص وجود دارد.
یعنی
هر کتابی ارزش خواندن ندارد و هر تلویزیونی ارزش دیدن ندارد
ثانیا
برنامه های تلویزیونی هم در تحلیل نهایی مبتنی بر کنابند
برنامه های تلویزیونی هم بسان کتب
نویسنده دارند
برنامه های تلویزیونی چه بسا صدها بار غنی تر از ضدها کتاب اند.
ویرایش:
پرچم سرخ را همیشه و هه جا خواهی دید
با عشق و یا با نفرت
- بسته به جایگاهت در جامعه.
زیرا که پایانی نیست به جز پیروزی قطعی ما
در همهی شهرها و همه کشورها
در هر کجا که کارگری هست
«برتولت برشت»
آره.
آرزو بر شاعران عار نیست.
کارگران یانکستان و بانکستان و روسستان و آلمانستان و غیره
مولتی میلیاردرها را
اولیگارش ها را
داوطلبانه انتخاب می کنند و به قدرت می رسانند و در راه شان از جان می گذرند
زنان عاشق نران بد می شوند
ویکتور «هو» گو
عجب خرافاتی فرنگی ها و فرانسوی ها دارند.
ویکتور عزیز
نه نر انتزاعی وجود دارد و نه زن انتزاعی.
هیچ چیز انتزاعی در خارج از ذهن بشر و خر وجود ندارد.
فقط چیزهای مشخص وجود دارند
زنان مشخص مثلا نرگس کارگرو مگی تاچر
نران مشخص مثلا سیدعلی و ممدلی
ضمنا
ملاک و معیار عینی و علمی برای تمیز نران خوب از نران بد چیست؟
علاوه بر این
مگر زنان همه از دم خوبند و زن بد وجود ندارد که در قانون تو عاشق نران خوب بانشد ؟
فرج سرکوهی
پیر شده، بی پول شده، شده، مداح پهلوی.
طهمورث
نه.
کسی در آلمان به دلیل پیری دچار بی پولی نمی شود.
دولت امپریالیستی آلمان
دولتی سوسیال و راسیونال است و از مستمندان جامعه حمایت همه جانبه می کند.
اگر طبقه حاکمه امپریالیستی
فاقد راسیونالیته و سوسیالیته (عقلانیت و مساعدت) می بود
سیستم سوسیالیستی
در کارزا ر رقابت
به زانو در نمی آمد.
فرج سرکوهی از یاران جلال آل عبا و ساعدی و صمد بهرنگی و بهروز دهقانی و غیره بود
از سازمان فدائیان خلق بود.
بخش اعظم عمرش را در زندان گذرانده است.
اکنون احتمالا در مشی آوانتوریستی خود تجدید نظر کرده است و پشیمان شده است.
چه ایرادی دارد.
بشر حق تفکر و تصحیح و تجدید نظر دارد.
کسی نمیتواند همیشه، همان باشد که در ایام طفولیت و خریت بوده است
ما باید به افکار بپردازیم و نه به افراد.
پرداختن به افراد و پرونده سازی برایا فراد و تحقیر و تخریب افراد
کسب و کار بازجویان ساواک و سپاه است و نه کسب و کار بشردوستان و خردمندان
آنچه انسان را کند دم دمی مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج.
موجودات
از نباتات تا جانوران و آدمیان
به نان نیاز دارند
و
نان
تعیین کننده جان است.
جان
هم به معنی روح و شعور و سمتگیری سیاسی
و
هم به معنی مایه حیات (روح)
اشپیگل:
نگران بودن و دغدغه خاطر داشتن، مردد و دو دول بودن و خشمگین بودن
باید هم باشند
چون این چیزها عمیقا بشری اند.
ماست مالان را چه پیش آمد
حریفان را چه شد؟
بشری بودن بدبختی معینی
که به معنی الزامی و عقلی و علمی و عای و طبیعی و منطقی ی بودن آن چیز نیست
جنگ جهانی دوم را
باید زیر ذره بین تحیل مارکسیستی قرار داد.
تلفات ارتش سرخ و سکنه اتحاد شوروی تحت رهبری استالین در مقابل ارتش فاشیسم تحت رهبری هیتلر
شبیه تلفات سکنه غزه تحت رهبری حماس و جهاد در همین روزها بوده است
تلفات خلق فلسطین بالغ بر ۵۰ هزار نفر است
نلفات خلق یهود کمتر از ۵۰۰ نفر
همین تناسب تلقات هم اکنون در جنگ پوتین با اوکراین هم تکرار می شود:
تلفات پوتین چندین برابر تلفات خلق اوکراین است
این نوآوری های کیهان و اطلاعات
چیزهای فرمال و صوری و سطحی و بندتنبانی بوده اند و نه چیزهای شق القمری و محتوایی و ماهوی و عقلی و علمی. و انقلابی
شاهنشاه گفتن به شاه
به هیئت تحریریه روزنامه ها دیکته و تحمیل شده بود
شاه گفتن به شاه
پس از شکست انقلاب سفید و فرار خاندان پهلوی
حاوی محتوای تحقیرآمیز بود و ضمنا خوش رقصی به حزب الله بود
شاه رفت هم به همین سان.
سرشته به تحقیر است.
بر خلاف دعاوی شاعر
نه هموار سازی کوه آسان است
و
نه هموارسازی سخن ناهموار دشوار.
سخن ناهموار کذایی
را می توان تجزیه و تحلیل مارکسیستی کرد و ناهمواری صوری و ماهوی اش را از بین برد.
هر واژه و جمله ما معیوب است ذکرش کنید و استدلال علمی کنید. ما توده ای هستیم. هر ننه قمری میفهمد. وای بر کسی که نفهمد.
علیرضا نوری زاده، چاکری در خدمت شاه و شیخ.
نوکری برای تمام فصول.
در روز ۲۶ دی ماه با خروج شاه از کشور، علیرضا نوریزاده مواجب بگیر و همکار چندین و چند ساله ساواک، سریعا جهت وزش جریان باد را تشخيص داد، به ناگهان کفران نعمت نموده به ارباب سابق خود پشت کرد مدیحه سرایی ارباب جدید را آغاز نمود.
در روزنامه اطلاعات ۲۷ دیماه ۱۳۵۷ یعنی یک روز بعد از خروج ارباب، علیرضا شعری در مدح امام خود به چاپ رساند. در بخشی از آن شعر بلند که خطاب به خمینی هست گفته است:
«وقتی تو بیدریغ رفتی.
از شهر ما گذشتی و رفتی.
ما بردگان ننگ و جنون بودیم.
حتی برای تو. ما اشکهای خود را پنهان کردیم.
دیشب ولی
در کوچهها تمام صداها
سرشار از سرود تو میشد.
اینک …
در دستهایمان
در حرفهایمان
در شعرهایمان حتی در روزنامه هایمان
چیزی شکفته است: امام»
نوریزاده در سرمقاله مجله «امید ایران», در شماره روز ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۸, درباره «جمهوری خجسته اسلامی» و «بیعت» و «حرّیت» و رأی «آری» مینویسد: «تا بهمنماه گذشته حاکمان تو اسلام را به خدمت گرفته بودند. از این تاریخ اسلام فریادی شد در گلوی همه و در سینه پرزخم و پر گلوله برادر و خواهری که در گستره خیابانهای میهن تو شهادت را پذیرفتند. به دلت نوید دادی که حرّیت بار دیگر زنده شد و جمهوری خجسته اسلامی با دستهای تو بنیان گرفت. بار دیگر “بیعت” معنا یافت؛ این بار در کاغذی که تو کلمه “آری” را بر آن نقش زدی. بدین گونه در برابر شرق و غرب پنداشتی که این بار سوسوی چراغی که افروختهای خورشید میشود و جز خاک تو, منطقهات و بعد جهانت را روشن میکند».
نوریزاده برای خوشآمد هرچه بیشتر خمینی و مسندنشینان تازه, در سرمقاله «امید ایران» دوشنبه ۲۱ خرداد ۵۸, ضمن مقایسه شاه با دیکتاتور هائیتی (پاپادوک), مینویسد: «شاه سابق چندان تفاوتی با پاپادوک نداشت. تنها روشهای آدمکشی و نحوه مردمفریبیشان باهم متفاوت بود. پدر و پسر (رضاشاه و محمدرضا شاه) چنان تسمه از گرده مردم ایرانزمین کشیدند که دیرگاهی مردگان متحرکی بودیم در جستجوی مبل و کمد، یخچال و فرش قسطی. و آوردن ماشین و جنس قاچاق از فرانکفورت و مونیخ. اما چون ایرانی بودیم، چون اسلام آیین ما بود. یک روز صبح فریاد زدیم نه! و بعد خون بود و آتش. و جنون پاپا محمدرضا.
نوریزاده امروز
وای بر ما ملت با اندک حافظه تاریخی که بزرگانمان را به زیر کشیدیم و به فرودستان اقتدا کردیم عزت و اعتبار خود به دست رضاشاه را دور ریختیم و به استقبال حاج آقا حسین رفتیم.
توضیحات خان بالا :
( آیت الله حاج آقا حسین قمی را که رضا شاه به نجف تبعید کرده بود، شاه در آغاز سلطنتش به ایران دعوت کرد و ما مردم در این دعوت نقشی نداشتیم - )
که از نجف باز میگشت تا مدارس مختلط پسران و دختران خردسال را تعطیل کند وای بر ما که در ترور رزم آرا به دست شاگردان نخستین اسلام ناب انقلابی محمدی شادمانه پای کوبیدیم.
توضیحات خان بالا :
(رزم آرا را دربار باهمکاری فدائیان اسلام کشتند و ما مردم کاره ای نبودیم )
و مجلس شورای ملی ما (ملی شاه) قاتلش را تحسین کرد و ضمن آزادیش لقب استاد هم به او دادیم فریاد زدیم دیو چو بیرون رود فرشته در آید و فرشته درآمد تا معنای شقاوت و بیعاطفگی را به کام ما بچشاند یک تن از ما از خود نپرسید چرا؟ چرا شاهی را که در مجمع عمومی سازمان ملل با دست زدنهای مدوام رهبران و نمایندگان کشورهای جهان روبرو بود و صادقانه از جهان یاری میخواست تا فقر و بیعدالتی را از کشورش، برکند از کشور راندیم تا به جایش سیدابراهیم رئیسی شش کلاسه در مجمع عمومی اسباب سرشکستگیمان شود و نماد جهل و جور و فساد باشد.
خدایا اگر وجود داری شر این موجودات دوپای موذی را از سر مردم ایران کم بفرما.
علیرضا نوری زاده، چاکری در خدمت شاه و شیخ.
نوکری برای تمام فصول.
طهمورث
یکی از ایرادات خلایق و طهمورث
گیر دادن به افراد و بی اعتنایی به افکار است.
غافل از اینکه افراد هم فانی اند و هم متغیر.
بهتر هم همین است.
مگر خود طهمورث تجدید نظر نکرده است و موضع عوض نکرده است؟
تفاوت جماد با موجود همینجا ست:
موجود باید به فکر شکم باشد و گرنه می میرد و به جماد مبدل می شود.
یعنی
وابستگی و دلبستگی مصلختی ویا قلبی به صاحبان وسایل تولید (طبقات حاکمه) اجباری و الزامی است .
ساواکی می تواند سپاهی شود و ضمنا موضع طبقاتی خود را حفظ کند.
ساواک صدهزار بار مترقی تر از سپاه بوده است
ساواک سازمان امنیت بورژوازی بوده است
سپاه سازمان امنیت فئودالیسم فوندامنتالیستی است
نظر این و آن راجع به کسی
مهم نیست.
فرنگی
حداقل دلیلکی برای دعاوی خود ذکر کنید.
چرا و به چه دلیل علمی و تجربی و عقلی نظر این و آن راجع به کسی
مهم نیست؟
شاعری فرموده:
آیینه را بشکن.
آیینه در همه فرم های جامد و جاندارش
بهتر از هیچ است.
آیینه
در بدترین صورت
انعکاس حسی جهان و مافیها و ما ست.
انعکاس حسی
منشاء و مبنای مهم شناخت است.
هر همنوعی آیینه ما ست و باید از نظرش راجع به ما استقبال شود.
ضمنا
هر نطر همنوع ما
آیینه ماهیت طبقاتی خود او ست.
یعنی
با تحلیل نظر همنوع
می توان به نشاخت او نایل آمد
درنورديدم رهى نارفته را؟
راه نارفته
اصلا راه نیست.
راه چیست؟
برای جواب دادن به این سؤال باید دیالک تیکی را پیدا کرد
که راه در آن وجود داشته باشد.
مثلا
دیالک تیک راه و بیراه
راه نارفته نه راه، بلکه بیراه است و به جایی ختم نمی شود.
مثال دیگر:
راه در دیالک تیک رهرو و راه وجود دارد
دیالک تیک رهرو و راه
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک سوبژکت (فاعل، رونده) و اوبژکت است.
راه به برکت رفتن رهرو و کاروان و خودرو قطار
از بیراهه به راه تبدیل می شود.
در اغاز
راه وجود نداشته است
راه
یس از حرکت رهروی در مسیری و رسیدن به مقصدی تشکیل یافته است.
پیش شرط رسیدن به مقصد و در نتیجه به مقصود
تعیین پیشایپش راه است و حرکت در راه تعیین شده و امتحان شده است
مثال دیگر
دیالک تیک مبداء ـ راه ـ مقصد
هر راهی به سوی مقصدی
آغاز و انجامی دارد.
یعنی
راه = پلی بین مبداء و مقصد
مقصد = جایی که مقصود در انحا ست
هراکلیت
(۵۵۰ ـ ۴۸۰ ق. م.)
فیلسوف ماقبل سقراطی یونان
افق فلسفی هراکلیت:
تجربه و دانش
شدن و فنا شدن
وحدت و تضاد
کائنات و آتش
کلمه و روح
دولتشهر و حقوق مدنی
انسان و خدا
عقل و جهل
جملات قصار:
در هیچ رودی نمی توان دو بار شنا کرد!
مبارزه، پدر همه چیزها ست!
حضرت اینشتین
در دیالک تیک کمیت و کیفیت
تعیین کننده کیفیت است و نه کمیت
خرده پول و خرده معلومات
فقط چیزهای کمی اند و تعیین کننده نیستند
سعدی پیشاپیش بهتر از تو گفته است:
اسب تازی (کیفیت برتر)
و گر ضعیف بود (حتی اگر به لحاظ کیفی رد خور داشته باشد)
باهم از طویله ای خر (دهها خر، به لحاظ کمی فزونتر) به.
علت نفرت و کینه توزی و خصومت (شتری) علاج ناپذیر و تاریخی اروپا از روسیه را ژوکوف کبیر همانموقع گفت.
گرگوری کونستانتینوویچ ژوکوف: «ما اروپا را از فاشیسم رهانیدیم اما آنها هرگز ما را به خاطر این نخواهند بخشید.»
شیرین توللی
این ادعا ی شیرین
عاری از ایرادات نظری (تئوریکی) تلخ نیست.
۱
اولا
روسیه و ترکیه
از کشورهای عمدتا اروپایی اند.
۲
ثانیا
اروپا قاره است و نه سوبژکت (فرد) تا عاشق روسیه و ترکیه باشد و یا منزجر از روسیه و ترکیه
ثالثا
اروپا
سرزمین روشنگری و رنسانس و انقلابات خجسته بورژوایی است
درد این ست که قافله روشنگری از کنار ترکیه و روسیه گذشته است و وارد این دو کشور اروپایی نشده است.
۳
ثالثا
اروپا مهد انقلابات پرولتری و تدوین مارکسیسم است
مارکسیسمی که به برکت آن در روسیه و چین فاتحه ای بر فئودالیسم و کلونیالیسم به دو معنی خوانده شده است
و به دلایل فوق الذکر به انحرافات استالینیستی و مائوئیستی گرفتار آمده است
و
آبروی سوسیالیسم در مقیاس جهانی بر باد رفته است.
۴
رابعا
روسیه اولیگارشیستی متحد ارگانیک فاشیسم و فوندامنتالیسم است و نه آنتی فاشیست.
اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم
ارتجاعی تر از امپریالیسم اند.
۵
خامسا
غالبه برآلمان نازی و ایتالیای فاشیستی و ژاپن میلیتاریستی
نه فقط توسط ژوکوف کبیر بلکه توسط امپریالیسم امریکا و انگلیس و ارتش سرخ و پارتیزان های اتحاد شوروی و مقاومت های آنتی فاشیستی خلق های فرانسه واسپانیا و ایتالیا و حتی چین و غیره صورت گرفته است
۶
راستی بر سر ژوکوف کبیر پس از غلبه فیزیکی بر فاشیسم با فدا شدن ۶۰ میلیون نفر در جهان
چه امده است؟
واژه های حاجی و کربلایی و مشدی
از احترام واژه های دهقانان ایران است.
تو حتما فئودال زاده ای که خبر نداری
سیدعلی هم باید از دود واتیکان تقلید کند.
جماران را جلال ال عبا به تقلید از واتیکان پیشنهاد کرده بود.
آفریقا بپا میخیزد
آفریقا متحد میشود
غرب میخواهد مانع این اتحاد شود
وجدان که فروش رفته باشد همه کار ممکن میشود
آقریقا با یک تکان لرزه بر جان استعمارگران انداخته است و دفتر و قلم میچرخانند تا آفریقا را تحریم کنند و مانع اتحاد تمام کشورهای آفریقا باشند.
حبیب خدا
وجه مشترک طبقات حاکمه با مدعیان اوپوزیسیون
عوامفریبی است.
کسب و کار هر دو خر کردن خلایق است.
تفاوت (وجه افتراق) طبقات حاکمه با مدعیان اوپوزیسیون
این است که اوپوزیسیون علاوه بر عوامفریب بودن، خودفریب هم است.
به همین دلیل
حبیب خدا
خبر ندارد که شکست سوسیالیسم، به معنی پایان مقاومت و مبارزه پرولتاریا و خلق های قاره ها ست.
برای اردوگاه سوسیالیستی
دیگر
آلترناتیوی وجود ندارد تا حامی درپلتاریا و خلق های متسعمرات سابق باشد.
پوتین
صدهزاربار مرتجعتر و غارتگرتر از بایدن و ماکرون و غیره است
امپریایلسم
سوسیال تر و راسیونال تر از اولیگارشیسم و فوندامنتالیسم و نئوفاشیسم است
حضرت داود و پیروی اش از حضرت جرجیس
مأمور سازمان سیا
در خاطراتش نوشته:
وارد دفتر کار صدام مشد حسین شدم
دیدم عکس استالین را به دیوار زده است.
انتظار نداشتم
پرسیدم:
مگر تو کمونیستی که عکس استالین رابه دیوار زده ای؟
نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گفت:
«مگر استالین کمونیست بوده است؟
ای بی خبر از خورجین و خر و خدا و خرما؟
استالین
بیشتر و پیشتر از هیتلر به کشتار کمونیست ها کمر بر بسته است»
مسبب اصلی شکست اتحاد شوروی
همین
استالین و استالیننیسم بوده است.
کاسترو به انتقاد شدید از خریت ها و خطاهای استالین پرداخته است
اینشتین:
راه های بیشماری برای رسیدن به خوشبختی هست.
یکی از آن راه ها
دست برداری از شکوه و شکایت است
شکوه و شکایت
فرمی از انتقاد است.
شکوه و شکایت
نشانه شناخت حسی معضلات است
شکوه و شکایت
دال بر خروج شاکی از بی تفاوتی و خریت است.
خروج از خریت و شروع به به شکوه و شکایت
دال بر ورود به خطه سعادت است.
سفر به ریشه های نیشکر
.
عریان شدیم و
در ساعت تلخ
به ریشه های نیشکر
سفر کردیم
در طول راه
تلخی چنان فراوان بود
که پایان شادمان
به رویا مبّدل شد
با اینهمه
ما همچنان مسافریم و
بی شکوه پیش می رویم
عریان تر از همیشه
بی ساعت و بی عصا.
.
زنده یاد کمال رفعت صفائی
آمریکا از تخت حکومت می افتد
حبیب
آرزویی دلکش است
ای مشد حبیب
از تخیل خارها گل می شود
از توهم مار بلبل می شود
نظر به دور و بر انداز تا ببینی که همه دول امپریالیستی
ج. ج. سوم را تدارک می بینند.
عشق
زمانی اتفاق میافتد
که معشوق به شما
قطعهای از روحتان را میبخشد
که هرگز نمیدانستید
آن را گم کرده بودید...
شورا
عشق
از واژه های گل و گشاد و بی در و پیکر است که ورد زبان ها ست، ولی تعریف استانداردی از آن وجود ندارد
دل هم به همین است.
هر ننه قمری و دده دمری
دم به دم از عشق دم می زند
بی آنکه واقعا عاشق باشد.
تنها کسی که از روشنفکران کشور تعریفی عمیقا علمی از عشق دارد،
فروغ فرخزاد است.
فروغ فرخزاد
تنها کسی است که از محتوای عشق خبر دارد.
به همین دلیل مورد سوء تفاهم قرار می گیرد:
خیلی ها فروغ فرخزاد
هرزه و حتی فاحشه قلمداد میکنند.
بقیه از سعدی تا حافظ از شاملو تا سایه
ول معطل اند.
منظور بقیه از عشق
بند تنبان است و بس.
آمد شبی برهنه ام از در چو روح اب
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
فریاد برکشیدم از انتهای یأس
آه ای یقین یافته باز ات نمی نه
افغانستان
اجتماع بی روح و نه جامعه روحمند.
عرفات
منظور عرفات از اجتماع چیست؟
تفاوت اجتماع با جامعه چیست؟
کشورهای خاورمیانه
حتی اسرائیل
جوامع قبیلتی اند.
یعنی جوامع طبقاتی به معنی واقعی کلمه نیستند.
پراکندگی دال بر عدم تشکیل ملت است
و
فقدان ملت
دال بر فقدان طبقه بورژوازی است.
جای ملت در این جوامع
با امت پر می شود.
اسم رسمی دولت اسرائیل
دولت یهودی است
یعنی
دولت اسرائیل
دولت به معنی مدرن کلمه نیست
که
چتری باشد که در زیر آن همه خلق های کشور گرد آیند.
دولت ج.ا. و دولت امارات اسلامی هم به همین سان.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر