۱۴۰۴ خرداد ۱۰, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۹۶)

     


میم حجری
 

آینده
چیست؟
آینده
به تنهایی وجود ندارد.
هیچ چیزی به تنهایی وجود ندارد.
گل بی خار کجا ست؟
آینده
در دیالک تیک گذشته و حال و آینده وجود دارد.
حال
پلی میان گذشته و آینده است.
پل
محل سکونت نیست.
آینده
بر اساس نقد علمی و انقلابی  گذشته  بنا می شود و به وسیله توده  بنا می شود؟
آینده
به دست توده
تحت رهبری سوبژکت تاریخ ( گذشته و حال و آینده ) بنا می شود




این خرافه ضد علمی و ضد عقلی و ضد مارکسیستی
از مارکس نیست
این خرافه را دشمنان مارکسیسم
 به مارکس نسبت داده اند.
مارکس به طور ادبی و هنری و نه به طور علمی ـ فلسفی
گفته است:
دین دیالک تیک آه و افیون است
یعنی
هم
امید می دهد و  به مقاومت و مبارزه فرامی خواند (اه)
و
هم
تخدیر می کند وبه تسلیم فرا میخواند (افیون).
دین در قاموس مارکسیسم
فرمی از شعور است
شعور دینی
نتیجه نفی دیالک تیکی شعور هنری و شعور اساطیری است
به همین دلیل
بخش اعظم مثلا قرآن
قصه و اسطوره  است
یعنی
قرآن
 اثری هنری و اساطیری هم است
نثر قرآن
نه نثر معمولی
بلکه نثری شعر گونه است
یعنی هنری است


چه گوارای عزیزم
بگو تا اشک بریزم..
در همه جا
چه در طبیعت
و
چه در جامعه
و
چه حتی  در خانه و  در کارخانه و مزرعه و مرتع
تقسیم طبیعتی و جامعتی کار حاکم است.
تنها تفاوت بین موجودات در تقسیم کار است.
کرکس فقط از این لحاظ با کرگدن و کفتار و کره خر فرق دارد
و
حمال فقط از این لحاظ و نظر با بقال و رمال فرق دارد.
و گرنه همه با هم برابرند و خواهر و برادرند.

وزیر اقتصاد
کار فکری می کند
مثلا
برای شکر مشتری پیدا می کند تا با فروش شکر
گندم و جو  بخرد
شرایط تولید را بهبود ببخشد
وزیر نباید برزگر باشد.


چکامه و اوای استاد بینظیر زنده یاد فریدون مشیری
رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر،
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر.
زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده،
زمین، هنوز همین سخت جان لال شده،
جهان هنوز همان دست بسته تقدیر!
هنوز، نفرین می بارد از درو دیوار.
هنوز، نفرت از پادشاه بد کردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت بر بانیان آن تزویر.
هنوز دست صنوبر به استغاثه بلند،
هنوز بید پریشیده سر فکنده به زیر،
هنوزهمهمه سروها که " ای جلاد!
مزن! مکش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟
هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی،
هنوز،
هنوز،
هنوز،
به قطره قطره گلگونه، رنگ میگیرد،
از آنچه گرم چکید از رگ امیر کبیر.
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان،
نه خون، که داروی غم های مردم ایران.
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر.
هنوز زاری آب،
هنوزناله باد،
هنوز گوش کر آسمان، فسونگر پیر.
هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه
برون خرامی، ای آفتاب عالم گیر.
نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است.
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر!
به اسب و پیل چه نازی؟ که رخ به خون شستند،
درین سراچه ماتم، پیاده، شاه، وزیر!
چون او دوباره بیاید کسی؟
محال ..... محال،
هزار سال بمانی اگر،
چه دیر....
چه دیر....!



این مواضع رسمی چین در قبال فلسطین است که از دیپ سیک گرفته ام:
موضع رسمی جمهوری خلق چین در قبال مسئله فلسطین و گروه حماس به شرح زیر است:
۱. حمایت از حل‌وفصل عادلانه مسئله فلسطین:
چین همواره از حقوق قانونی ملت فلسطین، شامل حق تعیین سرنوشت و ایجاد یک کشور مستقل با مرزهای ۱۹۶۷ و پایتختی قدس شرقی، حمایت کرده است. این موضع مبتنی بر قطعنامه‌های سازمان ملل متحد و اصول عدالت بین‌المللی است.
۲. دعوت به آتش‌بس و گفت‌وگوی صلح‌آمیز:
چین از آتش‌بس فوری در درگیری‌های اخیر حمایت کرده و خواهان توقف خشونت‌ها علیه غیرنظامیان از همه طرف‌ها است.
چین معتقد است که راه‌حل نهایی، مذاکرات صلح تحت چارچوب
دو دولتی(اسرائیل و فلسطین) است.
۳. موضع در مورد حماس:
چین از گفت‌وگوهای فراگیر بین تمام جناح‌های فلسطینی، از جمله حماس و فتح، حمایت می‌کند و معتقد است که وحدت فلسطینی‌ها برای پیشبرد روند صلح ضروری است. با این حال، چین همکاری با گروه‌هایی که توسط سازمان ملل به عنوان تروریستی شناخته شده‌اند را تأیید نمی‌کند و بر لزوم پایبندی به قوانین بین‌المللی تأکید دارد.
۴. کمک‌های بشردوستانه و نقش سازنده چین:
چین به ارائه کمک‌های انساندوستانه به مردم فلسطین ادامه داده و از تلاش‌های بین‌المللی برای کاهش بحران انسانی در غزه حمایت می‌کند.

چرا و به چه دلیل؟
بشر هر دم
ستم را در فرم های مختلف تحمل میکند
جامعه
مثل جنگل است
همه ستمگر  وستمکش همزمان اند.


دانش چیست؟
منشاء دانش چیست؟
دانش = نتیجه تجزیه و تحلیل تجربه شخصی و یا نوعی
دانش
چیزی جز دانش تجربی نیست.
به همیت دلیل در زبان المانی
برای هر دو واژه واحدی به نان ارفارونگ وجود دارد.
خاستگاه و زادگاه دانش
تجربه است.
مثال:
سیب را خورده اند (تجربه کرده اند) و بعد نتیجه گرفته اند که سیب میوه ای قابل خوردن است
بدین طریق دانش زیر زاده شده است:
 سیب میوه ای قابل خوردن است
ضد دیالک تیکی دانش تجربی
تجربه است.
توهم دانش چه خرافه ای است
بدون تجربه
 دانشی وجود ندارد
حافظ حتی می دانست:
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا شناخت حاصل شود


آذر فراهانی
پرنده‌ای از تبار آتش و انار*
در گویش لری اسم پرنده *تی تُمَک* است. خاستگاه این پرنده در استانهای لرستان، جنوب استان همدان، جنوب کهکیلویه، شمال خوزستان و جنوب شرق استان ایلام است.
این پرنده طبق غریزه در فصول سرد سال تا بزرگ شود و پر و بالی دربیاورد، داخل میوه انار میرودو به تدریج که بزرگ میشود، از دانه های میوه انار استفاده کرده و به نوعی هم غذا به اندازه کافی دارد هم جایش باز میشود و هم گرم می ماند. زمانی که بزرگتر شد، با نوک خود دیواره میوه انار را سوراخ کرده و خارج میشود. در این ویدیو یک فرد محلی چند روز زودتر این پرنده را از داخل میوه انار بیرون می آورد که مشاهده می کنید.
زندگی تی تُمَک یکی از زیباترین و عجیب ترین داستانهای طبیعت متنوع ایران است.



لیزا هاوارد: «مهم‌ترین ویژگی یک انقلابی چیست؟»
چه: عشق.
«این پاسخ حتماً زن جوان را آنقدر شگفت‌زده کرده که نتوانسته جلوی تکرار آن را بگیرد.»
لیزا هاوارد: «عشق؟»
چه: عشق به بشریت، عشق به حقیقت و عدالت. اگر آنها را نداشته باشید، یک انقلابی واقعی نیستید.
(منتشر شده توسط انتشارات ادبیات و چیزی بیشتر)

چه گوارا
فاقد شعور مارکسیستی بوده است.
در روزهای اخر عمرش در بیشه های بولیوی جزواتی از مارکس  را خوانده است و خوشش آمده است.
مشخصه مهم یک انقلابی
خروج پیشایپش از خریت و ورود به جرکه آدمیت است
یعنی فراگیری مشقت بار فلسفه مارکسیستی است.
خر حتی اگر در عشق مجنونتر از مجنون باشد
نمی تواند انقلابی باشد



انترناسیونالیسم ضد دیالک تیکی ناسیونالیسم  است:
هم پرولتاریا و  هم بورژوازی  
دیالک تیکی از ناسیونال و انترناسیونال اند.
دیالک تیک ناسیونال و انترناسیونال (از ماتریالیسم تاریخی)
فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک داخلی و خارجی (از ماتریالیسم دیالک تیکی) است.
طبقه کارگر هم باید در مقیاس ملی متحد شود و هم در مقیاس بین المللی
به همان سان که بورژوازی هم در مقیاس ملی متحد است و هم در مقیاس بین المللی



انترناسیونالیسم پرولتری با منافع ملی مطابقت دارد، زیرا که پیکار واقعی بخاطر میهن و آزادی واستقلال جزا از راه مبارزه مشترک علیه امپریالیسم وهمکاری برادرانه با همه کشورهای سوسیالیستی وخلق هایی که دراین طریق پیکار می کنند امکان پذیرنیست.ازاین جهت است که می گوئیم میهن دوستی واقعی جنبه انترناسیونالیستی دارد.....
#لنین



«آنتی دورینگ» اثر انگلس دربارۀ میلیتاریسم
میلیتاریسم بر اروپا مسلط شده و آنرا می بلعد.
 ولی این میلیتاریسم نطفۀ نابودی خویش را نیز در خود حمل می کند.
رقابت بین یکایک کشورها، آنها را از یکسو مجبور می کند که هر سال پول بیشتری برای ارتش، ناوگان‌ها، آتشبارها و غیره صرف کنند
 و
 بنابراین ورشکستگی مالی را هر چه بیشتر تسریع نمایند
 و
 از طرف دیگر با خدمت نظام وظیفۀ عمومی تمام خلق را هر چه دقیق تر با استعمال اسلحه آشنا نمایند
و
 آنها را قادر سازند که در یک لحظۀ معین ارادۀ خود را به فرماندهان نظامی تحمیل کنند
و
 به محض اینکه تودۀ خلق، یعنی کارگران روستایی و شهری و دهقانان، اراده‌ای از خود داشته باشند،
این لحظه فرا رسیده است.
 اینجاست که ارتش شاهزادگان مبدل به ارتش خلق می شود.
دستگاه ارتش از انجام وظیفۀ خود سرپیچی می کند و میلیتاریسم در دیالکتیک تکامل خود نابود می گردد.
 آنچه را که دمکراسی بورژوایی ۱۸۴۸ – درست بخاطر اینکه بورژوایی بود و نه پرولتاریایی – نتوانست انجام بدهد،
 یعنی اینکه نتوانست اراده‌ای را که محتوای آن منطبق با موقعیت طبقاتی توده‌های زحمتکش باشد به آنها ارائه دهد،
سوسیالیسم بدون کم و کاست اجرا خواهد کرد.
 این به معنی تلاشی میلیتاریسم و به همراه آن تمام ارتش‌های موجود از درون خود خواهد بود.
فردریش انگلس – آنتی دورینگ – سال ۱۸۷۸

این تحلیل انگلس
حاوی  فقط بخشی از حقیقت است و ضمنا تعمیم پذیر به مرحله توسعه امپریالیستی سرمایه داری و شرایط مبتنی بر رکود انقلابی نیست.
انگلس در مرحله رقابت آراد سرمایه داری زیسته است
که در بطنش نطفه های انحصارات وجود داشته اند.
ثانیا
جنگ و تخریب عمیق نیروهای مولده جامد و جاندار
بهترین طرز و طریق و ترفند و  وسیله برای تعدیل تضاد نیروهای مولده رشد یابنده با مناسبات تولیدی منجمد سرمایه داری است
با تخریب نظامی جوامع سرمایه داری
میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی همخوانی موقتی (مثلا چند دهه ای) پدید می آید
یعنی
شرایط عینی انقلاب اجتماعی
موقتا از بین می رود
و دوره طلایی شکوفائی تولید سرمایه داری آغاز می شود
جنگ برای طبقه حاکمه امپریالیستی و حتی فئودالی و فوندامنتالیستی
به قول خمینی
نعمت الهی است
جنگ های جهانی و منطقه ای
آب حیات بورژوازی  و ارتجاع فئودالی ـ برده داری و فوندامنتالیستی و اولیگارشیستی اند
هدف پوتین از حمله به همسایه
ضمن فدا کردن یک میلیون شهروند روسی
تحکیم حاکمیت اولیگارش ها
و
جلوگیری از انقلاب توده های روس است


بازجویی میکنید ویا هماندیشی؟  
قصد پرونده سازی برای همنوع خود دارید ویا قصد هماموزی؟
شما فرق حجری با هجری را نمی دانید.
 اما علیرغم بیسوادی
  به افراد گیر می دهید و برای شان تعیین تکلیف میکنید.
 مثلا
چرا فلانی که جایزه گرفته
 به غزه اشاره نکرده است.
خوب
اشاره نکند.
مگر همه باید مثل تو بیندیشند و موضع تو را داشته باشند؟
مگر جامعه ظبقاتی نیست
و
اطرز تفکر فراد طبقاتی نیست؟
مگر طرز تفکر در کاخ
با طرز تفکر در کوخ
متفاوت نیست؟
تو و نه فقط تو
کامنت های همنوعان خود را
اصلا
نمی خوانید ویا نمی فهمید.


یوحنا  
در آغاز کلمه بود، کلمه با خدا بود، و کلمه، خدا بود. او در آغاز با خدا بود. هر چه وجود دارد، به‌وسیلۀ او آفریده شده و چیزی نیست که توسط او آفریده نشده باشد. در او حیات بود، و این حیات همانا نور جمیع انسان‌ها بود. او همان نوری است که در تاریکی می‌درخشد و تاریکی هرگز نمی‌تواند آن را خاموش کند. خدا یحیی را فرستاد تا این نور را به مردم معرفی کند و مردم به‌واسطۀ او ایمان آورند. یحیی آن نور نبود، او فقط شاهدی بود تا نور را به مردم معرفی کند. آن نور حقیقی که به هر انسانی روشنایی می‌بخشد، به جهان می‌آمد. گرچه جهان را او آفریده بود، اما زمانی که به این جهان آمد، کسی او را نشناخت. او نزد قوم خود آمد، اما حتی آنها نیز او را نپذیرفتند. اما به تمام کسانی که او را پذیرفتند و به او ایمان آوردند، این حق را داد که فرزندان خدا گردند. این اشخاص تولدی نو یافتند، نه همچون تولدهای معمولی که نتیجهٔ امیال و خواسته‌های آدمی است، بلکه این تولد را خدا به ایشان عطا فرمود. کلمه، انسان شد و بر روی این زمین و در بین ما زندگی کرد. او لبریز از فیض و راستی بود. ما جلال او را به چشم خود دیدیم، جلال پسر بی‌نظیر پدر آسمانی ما، خدا. یحیی او را به مردم معرفی کرد و گفت: «این همان است که به شما گفتم کسی که بعد از من می‌آید، مقامش از من بالاتر است، زیرا پیش از آنکه من باشم، او وجود داشت.» از فراوانی او، برکاتی فیض‌آمیز پی‌در‌پی نصیب همگی ما شد. زیرا شریعت به‌واسطۀ موسی داده شد، اما فیض و راستی به‌وسیلهٔ عیسی مسیح آمد. کسی هرگز خدا را ندیده است؛ اما پسر یگانهٔ خدا که به قلب پدرش نزدیک است او را به ما شناساند.

ای. وی. استالین: «... طبقات حاکم کشورهای سرمایه‌داری با جدیت تمام در حال نابودی یا به صفر رساندن آخرین بقایای پارلمانتاریسم و دموکراسی بورژوایی هستند که می‌توانند توسط طبقه کارگر در مبارزه علیه ستمگران مورد استفاده قرار گیرند، احزاب کمونیست را به فعالیت‌های زیرزمینی سوق می‌دهند و برای حفظ دیکتاتوری خود به روش‌های آشکارا تروریستی روی می‌آورند.»
شوونیسم و آمادگی برای جنگ به عنوان عناصر اصلی سیاست خارجی، مهار طبقه کارگر و ترور در حوزه سیاست داخلی به عنوان وسیله‌ای ضروری برای تقویت عقب جبهه‌های نظامی آینده - این چیزی است که به ویژه سیاستمداران امپریالیست مدرن را اکنون مشغول خود کرده است.
جای تعجب نیست که فاشیسم اکنون به شیک‌ترین کالا در میان سیاستمداران بورژوای ستیزه‌جو تبدیل شده است. من نه تنها از فاشیسم به طور کلی، بلکه بیش از همه از فاشیسم نوع آلمانی صحبت می‌کنم که به اشتباه ناسیونال سوسیالیسم نامیده می‌شود، زیرا با دقیق‌ترین بررسی، حتی کشف ذره‌ای سوسیالیسم در آن غیرممکن است.
از این نظر، پیروزی فاشیسم در آلمان را نباید تنها به عنوان نشانه‌ای از ضعف طبقه کارگر و نتیجه خیانت سوسیال دموکراسی به طبقه کارگر که راه را برای فاشیسم هموار کرد، در نظر گرفت. همچنین باید آن را به عنوان نشانه‌ای از ضعف بورژوازی، به عنوان نشانه‌ای از اینکه بورژوازی دیگر قادر به حکومت با استفاده از روش‌های قدیمی پارلمانتاریسم و دموکراسی بورژوایی نیست، در نظر گرفت...»
(از گزارش به کنگره هفدهم حزب در مورد کار کمیته مرکزی حزب کمونیست تمام اتحادیه بلشویک‌ها در ۲۶ ژانویه ۱۹۳۴)
این گزارش نظرات شما را کاملا مردود میکند
شما نمیتوانید هر منبعی را برای اثبات نظر خود استفاده کنید
مثلا چرندیات مامور سیا را که احتمالا خبر کذب و فیک بوده است و بیشتر جنگ روانی و پرپاگاند شوروی ستیزی و استالین ستیزی است.



مارکس
خریت به هیچ خری خیری نرسانده است.
مارکس این حرف را در واکنش به وایت لینگ (رهبر کمونیسم کارگری) زده است.
 او هم می گفت:
طبقه کارگر به علم نیاز ندارد.
عرعر کافی است

نئوفاشیست هوایی مانند نیتانیاهو
فرحاد

اولا
نتایاهو
نه طرفدار فاشیسم
بلکه طرفدار فوندامنتالیسم یهودی است
مثل خمینی است.
خمینی قصد برگشت به صدر اسلام را دارد و نتانیاهو قصد برگشت به صدر ابراهیم خلیل الله را.
ثانیا
نتایاهو بهترین رفیق پوتین و همه لاشخورهای جهانی است.
  زلنسکی یهودی است.
اسرائیل اما تنها کشوری از بلوک امپریالیستی است که به اوکراین هیچ کمکی نکرده است. اگرچه زلنسکی شخصا درپارلمان اسرائیل کمک خواسته است.


نینا
جواب من به کامنت دوست گرامی علی قهرمانی در جواب به پست قبلی من، با تشکر از ایشان
اوجالان مدعی است که مارکس، سرمایه‌داری را به رابطه‌ی میان کارگر و سرمایه‌دار تقلیل داده و از وجوه غارت، خشونت و چپاول تاریخی آن غافل مانده است. اما این نقد با واقعیت آثار مارکس همخوانی ندارد. در کاپیتال، به‌ویژه فصل مربوط به «انباشت اولیه» مارکس به روشنی توضیح می‌دهد که سرمایه‌داری نه از راه رشد طبیعی و تدریجی، بلکه از دل خشونت، برده‌داری، استعمار و انباشت از طریق غارت زاده شد.
مارکس تصریح می‌کند که سرمایه‌داری «با خون و گل و لای» به دنیا آمده است. بنابراین، مارکسیسم نه تنها غارت را نادیده نمی‌گیرد، بلکه آن را بخشی جدایی‌ناپذیر از خاستگاه تاریخی سرمایه می‌داند. اما تفاوت کلیدی اینجاست که مارکس، در سطح علمی-تحلیلی، ساختار درونی تولید سرمایه‌دارانه را نیز آشکار کرد؛ جایی که ارزش اضافی از طریق استثمار نیروی کار خلق می‌شود و سازوکار بازتولید سرمایه، ورای اشکال ابتدایی دزدی و چپاول قرار می‌گیرد. نقد اوجالان، در اینجا تحلیل مارکس را سطحی جلوه می‌دهد، حال آن‌که اتفاقاً عمیق‌ترین کالبدشکافی را مارکس ارائه داده است.
اوجالان می‌گوید که مارکس از پوزیتیویسم و پارادایم لیبرالیستی رهایی نیافته است. این‌جا نیز، اوجالان دچار خلط میان روش علمی مارکس و پوزیتیویسم می‌شود. پوزیتیویسم به‌معنای شناخت واقعیت از طریق مشاهده‌ی مستقیم و بدون درک رابطه‌ها و تضادهاست. در حالی که مارکس، بر اساس دیالکتیک هگل، روش ماتریالیسم دیالکتیکی را پایه گذاشت؛ روشی که نه تنها سوژه و ابژه را جدا نمی‌بیند، بلکه آن‌ها را در بستر تاریخی و در ارتباط متقابل با هم بررسی می‌کند.
در تزهای فوئرباخ، مارکس به‌صراحت از فلسفه‌ی سوبژکتیویستی فوئرباخ عبور می‌کند و می‌گوید: «فیلسوفان تاکنون تنها جهان را تفسیر کرده‌اند، مسئله اما تغییر آن است.» این جمله، یعنی نفی پوزیتیویسم و عبور از آن به کنش آگاهانه و انقلابی در دل ساختارهای مادی. بنابراین، نسبت‌دادن لیبرالیسم به مارکس، بیشتر بیانگر قرائتی غیرتاریخی از اوست تا نقدی اصولی.
یکی از انتقادات اوجالان آن است که انقلاب اکتبر به نتیجه‌ی مطلوب نرسید و باید از لنینیسم نیز عبور کرد. اما از دیدگاه مارکسیستی، شکست تجربه‌ی سوسیالیستی در اتحاد جماهیر شوروی، هرگز به معنای فروپاشی مبانی تئوریک مارکسیسم نیست. عوامل شکست شوروی پیچیده‌اند: محاصره اقتصادی، جنگ‌های داخلی، فشارهای خارجی، اشتباهات بوروکراتیک، و انحرافات رهبری، بعد از لنین. لنین خود در نوشته‌های پایانی‌اش از خطر بوروکراسی و فاصله‌گرفتن حزب از توده‌ها سخن گفته بود.
از نظر مارکسیسم، تاریخ مبارزه طبقاتی بدون شکست ممکن نیست. شکست، بخشی از روند یادگیری، اصلاح و بازسازی تئوری و پراتیک انقلابی است. رد کامل تئوری لنین بر پایه یک تجربه‌ی شکست‌خورده، یک دیدگاه مکانیکی و غیرتاریخی است.
اوجالان همچنین مدعی است که مارکس با ارائه‌ی سرمایه‌داری به‌عنوان مرحله‌ای پیشرفته از تاریخ، راه را برای توجیه آن باز کرده است. در واقع، این ادعایی است که بارها توسط منتقدان چپ‌نو یا پساساختارگرا تکرار شده است، اما تحریف آشکار نظریه‌ی مراحل تاریخی مارکس محسوب می‌شود.
مارکس سرمایه‌داری را مرحله‌ای ضروری اما متضاد در رشد نیروهای مولد دانست. این به‌معنای ستایش سرمایه‌داری نیست، بلکه تحلیلی علمی از این واقعیت است که سرمایه‌داری شرایط مادی گذار به سوسیالیسم را فراهم می‌آورد: تمرکز تولید، جهانی‌سازی، رشد طبقه‌ی کارگر، و بحران‌های ادواری. مارکس بارها تأکید می‌کند که سرمایه‌داری، با همه‌ی دستاوردهای فنی‌اش، نظامی است متضاد، بهره‌کش، و ناپایدار.
اوجالان سرمایه‌داری معاصر را نه بر استثمار کار، بلکه بیشتر بر غارت بازارها و منابع طبیعی می‌بیند. مارکسیسم این دو را در تضاد با یکدیگر نمی‌بیند، بلکه تحلیل می‌کند که غارت (مانند استعمار، مالی‌سازی، و بهره‌برداری از طبیعت) تنها مکمل فرآیند انباشت سرمایه از طریق استثمار نیروی کارند. در دوران امپریالیسم (که لنین تحلیل کرد)، این فرآیندها تشدید می‌شوند. بنابراین، آنچه اوجالان نقد می‌کند، اتفاقاً بخشی از نقد مارکسیست‌ها به سرمایه‌داری متأخر است.
نقد اوجالان واجد برخی اشارات به محدودیت‌های تجربه‌های سوسیالیستی است، اما در رابطه با مارکس و لنین، اغلب دچار سوءفهم‌های تئوریک، برداشت‌های سطحی یا تحریف‌شده و گاه نادیده‌گرفتن بسیاری از بخش‌های کلیدی در آثار مارکس و لنین است.
مارکسیسم نه فقط تئوری‌ای برای توضیح وضعیت موجود است، بلکه ابزاری برای تغییر رادیکال آن است. تئوری‌ای زنده، دیالکتیکی، و اصلاح‌پذیر اما نه تئوری‌ای که با هر شکست تاریخی کنار گذاشته شود یا با هر رویکرد عقب‌گرایانه جایگزین گردد.
ساختن آینده ممکن نیست مگر با تحلیل علمی تاریخ و حال. و این دقیقاً کاری است که مارکسیسم در قلب خود انجام می‌دهد.


اولا
نفرت به تنهایی وجود ندارد
نفرت در دیالک تیک عشق و نفرت وجود دارد.
ثانیا
عشق و نفرت
دلبخواهی و ارادی و اختیاری نیست.
خود دل صاحب مرده
بی اجازه تو و حتی در بی خبری تو
از دست می رود
دل به طور خود به خودی با دیدن کسی از نفرت پر می شود
دست او نیست



جنگ
آب حیات امپریالیسم است
جنگ
تنها طریق تعدیل تضادها و خروج موقتی از بحران ها ست
ج. ج. سوم
تدارک دیده می شود
بروز جنگ جهانی وسم به بهانه ای
دیر و زود دارد
ولی سوخت و سوز ندارد



 قول و فعلِ بی تناقض بایدت
  تا قبول اندر زمان پیش آیدت "

معنی تحت اللفظی:
پیش شرط کسب مقبولیت در زمان
فقدان تناقض در حرف و عمل است.
فقدان تناقض در کلام
به معنی پرهیز از ضد نقیض گویی است
به معنی منطقی اندیشی است.
فقدان تناقض در عمل
بی معنی است.
تناقض فقط در نظر معنی و کاربرد دارد و نه در عمل.
در عمل
جای تناقض را تضاد می گیرد.




من (افزایش ) گرمایش جهانی را بسیار کم خطرتر از تحمیق جهانی می‌بینم.
لیزا فیتز
هنرمند منتقد روی صحنه، بازیگر و خواننده آلمانی

هر تحریبند
اما این کجا و آن کجا:
اولی تخریب محیط زیست بشریت توسط طبقه حاکمه ارتجاعی امپریالیستی  است
و
دومی تخریب خانه شعور بشریت توسط طبقه حاکمه خردستیز امپریالیستی



اعتصاب کامیونداران
در شیلی
 رژیم انقلابی النده را
 فلج کرد
 و
 راه را برای کودتای پینوچه هموار ساخت



در دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه (در دیالک تیک زیربنا و روبنا)
نقش تعیین کننده از آن طبقه حاکمه (زیربنا) است.
تنها حزب استثنائی در جوامع امپریالیستی
که نماینده طبقه حاکمه نیست
حزب کمونیست است که اکنون حزبی کم و تقریبا نیست است و یا حزبی گم و نیست است



شوپنهاور خالی بند است و فروید جفنگ پرداز


شنیدم گوسپندی را بزرگی
رهانید از دهان و دستِ گرگی
شبانگه کارد در حلقش بمالید
روانِ گوسپند از وی بنالید:
که از چنگالِ گرگم در ربودی
چو دیدم عاقبت، خود گرگ بودی
سعدی

دلیل رها سازی گوسفند از چنگ گرگی
توسط بزرگی
نه
عشق عمیق او به گوسفند
نه ناتورالیسم
بلکه عشق عمیق او به کباب لذیذ بوده است


کودک زباله جو
نه غم نان میخورد
و
نه
غم جان (دانش)

کودک زباله جو
در زباله دانی
در آن واحد
هم  دنبال نان می گردد
و
هم دنبال  جان
و
در این جست و جوی بی امان
جسم و جان  خود را تباه می سازد.
به قول عیسی ابن مریم:
بشر
فقط محتاج نان نیست.
علاوه بر ان، محتاج جان است.
به قول هگل:
نوزاد
همراه با نوشیدن شیر
شعور را از آن خود می کند


 هشت ضرب‌ المثل‌ مدیریتی:
1- جاماییکا:
قبل از آنکه از رودخانه عبور کنی، به تمساح نگو “دهن گنده”.
تفسیر: تا وقتی به کسی نیاز داری، او را تحمل کن و با او مدارا کن.
۲- هاییتی:
اگر میخواهی جوجه‌هایت سر از تخم بیرون آورند ، خودت روی تخم‌مرغ ها بخواب.
تفسیر: اگر به دنبال آن هستی که کارت را به بهترین شکل انجام دهی آن را به شخص دیگری غیر از خودت مسپار.
۳- لاتین:
یک خرگوش احمق، برای لانه‌ی خود سه ورودی تعبیه می‌کند.
تفسیر: اگر خواهان امنیت هستی، عقل حکم می‌کند که راه دخالت دیگران را در امور خودت بر آن‌ها ببندی
۴- آفریقا:
هر سوسک از دید مادرش به زیبایی غزال است.
تفسیر: معادل فارسی اش می شود ، اگر در دیده‌ی مجنون نشینی ، به غیر از خوبی لیلی نبینی.
۵- روسی:
بشکه‌ی خالی بلندترین صدا را ایجاد می‌کند.
تفسیر: هیاهو و ادعای زیاد نشان از تهی بودن دارد.
6- اسپانیا:
برای پختن یک املت خوشمزه ، حداقل باید یک تخم‌ مرغ شکست.
تفسیر: بدون صرف هزینه به نتیجه‌ مطلوب دست نخواهی یافت
۷- روسی:
هر که چاقوی بزرگی در دست دارد، لزوماً آشپز ماهری نیست.
تفسیر: دسترسی به امکانات مطلوب ضامن موفقیت نیست.
8 - ژاپنی :
اگر می خواهی جای رئیس ات بشینی پس هلش بده بره بالا
تفسیر: برای پیشرفت زیر آب کسی رو نزن.

مگر بحث بر سر ترس و تهور ما ست؟
 مگر ترس صفت قبیحه ای است؟
 تو حتی آثار نیک آیین را نمی خوانی.
 فقط از مرده او ایدئال می سازی.
اسرائیل برای کمونیست هایش خاوران نساخته است.
 تو همان تصور را از اسرائیل داری که حزب الله و حماس و غیره دارند
بدون تمرین وتعلم طرز تفکر مفهومی از طریق تعریف مفاهیم
نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد.
حرف ما این است.
 برای تو تعریف مثلا مفهوم فلسفی صهیونیسم کشک است.
 ترس چیست؟
ترس که بد نیست.
فقط مجانین و جنازه ها نترسند
و
نه موجودات


مگر کامیون داران جزو طبقات تحت استثمارند؟



#ناظم_حکمت
وطن، از گرسنگی تلف شدن در طول جاده‌هاست،
اگر وطن، مثل سگ از سرما لرزیدن و از تب به‌خود پیچیدن است،
اگر وطن، نوشیدن خون سرخ ما در کارخانه‌های شماست،
اگر وطن پنجه‌های ارباب‌هایتان است،
اگر وطن، حکومت نظامی است،
اگر وطن، باتوم پلیس است،
اگر وطن، رها نشدن از عفونت و گندیدگی شماست،
من خائن به‌وطن هستم.
وطن
در شرایط عادی
همان وسایل اساسی تولید است که تحت تملک و تصاحب و تصرف طبقات حاکمه است.
یعنی
وطندار
  طبقات حاکمه اند  و توده بی وطن است.
در شرایط استثنایی
 مثلا وقتی که طبفات جاکمه کشورهای مختلف به جنگ با یکدیگر می پردازند،
توده را برای گذشتن از جان و خان و مان در راه وطن طبقات حاکمه
وطندار جا می زنند و خودشان را بی وطن.



کسی که از این حرف ها می زند
عمرا
فیلمی از امریکا ندیده است
۹۹ درصد فیلم های امریکایی و غیره
مسخره و بی محتوا و توخالی و تهوع آورند و نه رهایی بخش


زیبایی یک زن
به لباس، اندام و مدل موهایش نیست،
 زیبایی او باید در چشم‌هایش دیده شود،
زیرا چشم‌هایش دریچه‌ایست به قلبِ او،
 جایی که عشق وجود دارد.
زیبایی یک زن،
زیبایی ظاهر او نیست،
 زیبایی واقعی یک زن در روح او منعکس است.
  وقار تنها زیبایی است که هرگز از بین نمی‌رود.
ادری هیپورن

تک تک این جملات حریفه
خرافی اند
و چه بسا
ناقض یکدیگرند:
۱
زیبایی یک زن
به لباس، اندام و مدل موهایش نیست،

چرا و به چه دلیل.
حتی زیبایی خر به پالان و افسار او ست
چه رسد به زن
زیبایی و زشتی در دیالک تیکی از درونی و برونی و فرمال و محتوایی و فکری و فیزیکی و عینی و ذهنی تعیین می شود.
۲
 زیبایی او باید در چشم‌هایش دیده شود،
چشم مگر چیزی ظاهری نیست؟
پس چرا می گویی:
زیبایی ظاهر او نیست
چشم مگر چیزی مادی و فیزیکی و یا جسمانی نیست؟
پس چرا می گویی:
 زیبایی واقعی یک زن در روح او منعکس است.
مگر چشم جزو ارواح است؟

۳
  وقار تنها زیبایی است که هرگز از بین نمی‌رود.

وقار ادا و اطوار است
و
به آسانی آب خوردن
از بین می رود ویا از بین می برند
کسی که در زندان و یا حتی در پادگان است
نمی تواند وقار خود را حفظ کند
حتی نمی تواند
فرم البسه و صورت خود را حفظ کند



انسان بیکار
نمی داند که لذت بردن از استارحت چیست
اینشتین

حضرت اینشتین
انسان بیکار
که مادام العمر بیکار نبوده است تا قدر استراحت را نداند.
تو اصلا نمی دانی که مفهوم سرزمین موعود به چه معنی است



در روزنامه هاآرتص، ایهود اولمرت، نخست وزیر سابق اسرائیل، نیروهای دفاعی اسرائیل به رهبری بنیامین نتانیاهو - בנימין נתניהו - را به ارتکاب نسل‌کشی متهم کرد:
«آنچه ما در غزه انجام می‌دهیم، جنگی برای نابودی است: کشتار بی‌رحمانه، لجام‌گسیخته، وحشیانه و جنایتکارانه غیرنظامیان... سیاستی که آگاهانه، عمداً، وحشیانه و بدخواهانه توسط دولت دیکته شده است. بله، ما مرتکب جنایات جنگی می‌شویم.»

راه حل خود  اولمرت، نخست وزیر سابق اسرائیل،
برای اختلافات خلق یهود با خلق فلسطین چیست؟
هدف حماس از عملیات نتحاری بیشمار و جمله به اسرائیل در ماه اکتبر چه بود؟
اختلاف امریکایی ها با بومیان امریکا  و استرالیایی ها با بومیان استرالیا و کاندایی ها با بومیان کانادا چگونه حل شده است؟



نتانیاهو به خاطر ماندن در مسند قدرت برای پیشگیری از برکناری و محاکمه خود، از هیچ جنایتی رویگردان نیست و با هر ترفندی به پیشنهادهای آتش بس و باز شدن مسیرهای کمک جواب رد می‌دهد.
حزب توسعه ملی

این خرافه را
حزب توسعه ملی
از  رسانه های امپریالیستی  دارد که شب و روز به خورد خلایق میدهند.
در کشور اسرائیل
حزبی وجود ندارد که راه حلی برای اختلافات خلق یهود با خلق فلسطین داشته باشد.
فقط نتانیاهو نیست.
ضمنا نتانیاهو کیست؟
نتانیاهو
نماینده فوندامنتالیسم یهود است و سودای برگشت به صدر ابراهیم را در سر دارد
نتانیاهو
فرق ماهوی با خمینی و خامنه ای  و حماس و حزب الله ندارد.
فوندامنتالیسم اسلامی سودای برگشت به صد اسلام (تشکیل دولت اسلامی جهانی ویا داعش)
را در سر دارد.
همه انواع فوندامنتایسم ها
جریانات ضد عقلی و عمیقا ارتجاعی اند.
به قول عرفات
حماس
مخلوق سازمان امنیت اسرائیل است
موضع حزب توسعه ملی کذایی
راجع به خاوران و شکنجه گاه های جماران چیست؟



ما راجع به اختلافات خلق یهود با خلق فلسطین
 تحلیل مارکسیستی مفصلی منتشر کرده ایم.
اگر واقعا دنبال حقیقت هستید
خبر کنید تا لینکش را بدهیم
 وبخوانید و تکمیل و تصحیح و نقد کنید.



همانطور که خمینی بنام اسلام
و
رضا خان بنام سلطنت
و
امریکا واسراییل بنام دمکراسی جنایت میکنند
مجید آذری

چه تحلیلی خدا داده است.
همه افراد و طبقات و کشورها را بریز در توبره ای
حسابی هم بزن و اسمش را بگذار تحلیل.
مقایسه
متد بدی نیست
ولی حساب و کتاب دارد.
استالین را که نمی توان با امریکا و اسرائیل مورد مقایسه قرار داد و خودفریبی و عوامفریبی نکرد.
خمینی
قابل مقایسه با یلسین و گربه چف و پوتین است و نه قابل مقایسه با استالین
استالین
قابل مقایسه با نورالدین است.
هر دو خطاها و خریت های واحدی را مرتکب می شوند.
یکی با هیتلر پیمان مماشات می بندد و دیگری با خمینی
و هر دو بهای گرانی می پردازند.

امریکا
کشوری امپریالیستی است و امپریالیسم عالی ترین پلکان توسعه جامعه سرمایه داری است.
اسرائیل
 جامعه ای قر و قاطی است:
اسرائیل
دیالک تیکی از جامعه امپریالیستی و قبیلتی  و شریعتی است


✨ این‌سان که با هوای تو
                             در خویش رفته‌ام !
گویی بهار
               در نَفَس مهربان توست
منزوی

ریشه همه این «در خویش رفتن ها» و از خویش و هوش رفتن ها
نیاز غریزی (هوای نفس) است
حریفه و نفس بهاری اش
وسیله است و بهانه است.
مشد حسین.



علم روانشناسی یاوه می گوید:
پی بردن به چیزی
بیان آن چیز را در پی دارد
دست خود فرد نیست.
به همین دلیل
زبان سرخ
سر سبز را دهد بر باد.



مردم ایران و جهان حرف زدن را دیری است که  از یاد برده اند. یعنیدیگر  حرفی برای زدن ندارند.



زمان و مکان ساختنی نیستند
زمان و مکان
عینی اند و نه میلی



وجدان که سهل است
موجودات
برای زنده ماندن
مجبور به فروش همه چیز می شوند.
انسان کالا نیست تا قیمتگذاری شود.
انسان برای زنده ماندن
به نان و اب و مسکن و پوشاک وبهداشت نیاز بی چون و چرا دارد.
با وجدان کذایی  نمیتوان زنده ماند


ترانه‌ی ناتمام
نیم‌تنم،
نیم‌صدا،
نیم‌امیدم…
اما هنوز
آواز می‌خوانم از دل خاموشی.
دستم،
شاخه‌ای شکسته‌ست،
اما
قوسِ زخمه‌ام،
تمام جنگل را می‌لرزاند.
نیم‌رخم،
در بادِ خاموشِ تردید
می‌رقصد
بی‌آن‌که از شکست بترسد.
من،
مجسمه‌ی خطاهایم،
آموختم که زندگی
نه در بی‌نقص بودن،
که در نواختن است.
بر زخم‌هایم انگشت می‌کشم،
و سازم هنوز
از دل همین زخم‌ها
آواز می‌سازد…
گلاویژ رستمی

نیم‌رخم،
در بادِ خاموشِ تردید
می‌رقصد
بی‌آن‌که از شکست بترسد.
من،
مجسمه‌ی خطاهایم،
آموختم که زندگی
نه در بی‌نقص بودن،
که در نواختن است.

این شعر سرشته به خردستیزی است.
نیمرخ که ترس و تهور نمی شناسد.
نیمرخ که سوبژکت (آدم) نیست
خطا که مثبت نیست تا کسی تندیس خطاها باشد.
حطا شرم انگیز است و باید تصحیح شود تا تکرار نشود
خطا
یا دلیل سوبژکتیو (شخصی) دارد
مثلا نتیجه نادانی شخصی است
و
یا دلیل اوبژکتیو (عینی) دارد
یعنی نتیجه شرایط دشوار است.
زندگی
در بی نقض بودن ویا کمال نیست
ولی باید سیر بالنده و کمال یابنده داشته باشد
حتی مورچه کنونی
کمال یافته است
و
با مورچه صد سال قبل یکی نیست
چه رسد به بشر.
  نواختن چه ربطی به نقص و کمال دارد؟



  نانورتایزاسیون مسائل سوسیال
و
سوسیالیزاسیون مسائل ناتورال
 یکی از فرم های عوامفریبی برای صدور اندرز از دیرباز است.
به در می گویند تا دیوار بشنود.
گرگ را می کوبند تا شبان (شاه) را تبرئه کنند


 روشنفکریت
 یک قشر اجتماعی است.
 حضرت محمد و جضرت علی و عیسی مسیح و یره هم روشنفکر بوده اند.
روشنفکران اشرافیت برده دار بوده اند


علم اخلاق و ماتریالیسم تاریخی.
به نظر من، بنیادهای علمیِ اخلاق ماتریالیسم تاریخی را باید در این ادعا جستجو کرد که «جامعه برای خود وظایفی را تعیین نمی‌کند مگر اینکه شرایط تکمیل موفقیت‌آمیز آنها از قبل وجود داشته باشد.»
 اگر شرایط وجود داشته باشد، تکمیل وظایف «مسئولیت» می‌شود، «اراده» آزاد می‌شود. بنابراین اخلاق، به معنایی معین، به جستجوی شرایط لازم برای آزادی اراده بدل می‌شود، اراده‌ای که هدفش غایتی مشخص و اثبات این است که شرایط لازم وجود دارد. موضوع نباید با سلسله‌مراتب غایات مرتبط باشد، بلکه با درجه‌بندی غایاتی که باید به دست آید مرتبط است، زیرا هدف این است که نه تنها هر فرد را به‌طور منفرد بلکه کل جامعه‌ی افراد را «اخلاقی» کند.
گرامشی
 
حضرت گرامشی.
اخلاق چیست؟
اخلاق مثل مذهب و دولت و قضاوت و هنر و حقوق و غیره
یکی از عناصر روبنایی هر جامعه است
یعنی
اخلاق
 تابع زیربنای اقتصادی است.
به همین دلیل
احلاق یک رعیت با اخلاق یک ارباب فئودال و یا روحانی
تفاوت و تضاد دارد.
به همین دلیل
اخلاق حاکم در هر جامعه
اخلاق طبقه حاکمه در آن جامعه است.
مثال:
اخلاق در زمان شاه
کجا
و
اخلاق (و در حقیقت نیهلیسم اخلاقی و بی بند و باری)  در زمان شیخ کجا؟



هنگامی که جامعه‌ای به دروغ‌گوییِ سازمان‌یافته روی آورَد و دروغ گفتن تبدیل به یک اصل کلی شود، "صداقت" به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می‌شود و گوینده‌‌ی حقیقت، حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد یک کنشگر سیاسی محسوب می‌شود!
در چنین شرایطی شما نمی‌توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید!
شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید:
یا به وزارت دروغ بپیوندید،
و یا یک مخالف سیاسی محسوب می‌شوید!
هانا آرنت

هانا
نه معنی حقیقت را می داند و نه معنی صداقت را.
هانا
خیال می کند که ضد حقیقت
دروغ است
و
راستگویی به معنی صداقت است.
هانا
هزاران سال
غقب مانده تر از سعدی است.
مثال:
دروغ مصلحت امیز
حقیقی تر از راست فتنه انگیز است.
راستگویی نشانه ساده لوحی است
مثال:
حسن لات و لاشخور  یک میلیون تومان گرفت و زنان عاصی را به گلوله بست.
این خبر دروغ نیست
راست راست است.
ولی حقیقت نیست.
حسن لات و لاشخور
مأمور معذوری بیش نیست.
حقیقت
در ماهیت است و نه در پدیده
حقیقت
در ذات است و نه در ظاهر
کشف حقیقت کار هرکس نیست
برای کشف حقیقت
باید فلسفه مارکسیستی را به مشقتی فراگرفت
برای کشف حقیقت
باید فلسفی اندیشی آموخت
برای اینکه حقیقت
مفهومی فلسفی است


نه.
هدایت و کافکا و کامو و غیره رونشفکران ارتجاعی اند و دشمنان زحمتکشانند.
بجه حساس همسایه ما چند صفحه از بوف کور را خواند و دست به خودکشی زد.


روی مفهوم انتقاد باید کار فکری جدی صورت گیرد.
انتقاد ویا روشنگری
خصلت دیالک تیکی دارد.
سعدی هم گفته است:
حبیب (دوست حقیقی) هر کس
باید طبیب او باشد و به او داروی تلخ تجویز کند.
این به چه معنی است؟
این بدان معنی است
که
انتقاد
مثل دارو
دیالک تیکی از تخریب و تعمیر است
دیالک تییکی از تلخ و شیرین است
دیالک تیکی از ویران سازی و آباد سازی است
دیالک تیکی از انتقاد از خویشتن خویش و همنوع و جامعه و جهان خویش است.
بهتر از انتقاد علمی و انقلابی
چیزی وجود ندارد.
بدون انتقادعلمی و انقلابی
جامعه طویله می شود


ممنون.
 شعورانعکاس وجود است
یعنی
طبقاتی است
و
نه
ماورای طبقاتی .
یعنی
 طرز تفکر کاخ نشین با طرز تفکر کوخ نشین
تفاوت و حتی تضاد دارد.
ما باید از حقیقت دفاع کنیم.
حقیقت بهترین یار و یاور و سنگر بشریت است


نه ذره ای  سواد دارید و نه  ذره ای صداقت.
تعریف صهیونیسم
 اولا به معنی دفاع از حقیقت است و نه به معنی  دفاع از عملیات غزه.
ثانیا
تعریف صهیونیسم
از خود نیک آیین هم نیست.
 از دایرة المعارف فلسفی اتحاد شوروی است.
بحث ما  
 بر سر تعریف مفاهیم است.
ما دوره عوامفریبی سرشته به خود فریبی را پشت سر گذاشته ایم.
توده
یار ویاور و سنگری جز حقیقت ندارد.


امپریالیسم
خر نیست.
امپریالیسم
به چیزی  و کسی جایزه می دهد که عینا و عملا
آب به آسیاب امپریالیسم بریزد.
حتی اگر نرودا باشد که رفیقش آلنده بوده است و سرنگون شده است.

فرق کمونيستها با ديگر احزاب پرولتارى تنها در اين است که
از طرفى، کمونيستها در مبارزات پرولتارهاى ملل گوناگون، مصالح مشترک همه پرولتاريا را صرف نظر از منافع مليشان، در مد نظر قرار ميدهند و از آن دفاع مينمايند،
و از طرف ديگر در مراحل گوناگونى که مبارزه پرولتاريا و بورژوازى طى ميکند، آنان هميشه نمايندگان مصالح و منافع تمام جنبش هستند.
بدين مناسبت کمونيستها عملا، با عزم ترين بخش احزاب کارگرى همه کشورها و هميشه محرک جنبش به پيش اند؛
و اما از لحاظ تئورى، مزيت کمونيستها نسبت به بقيه توده پرولتاريا در اين است که آنان به شرايط و جريان و نتايج کلى جنبش پرولتارى پى برده اند.
نزديک ترين هدف کمونيستها همان است که ديگر احزاب پرولتارى در پى آنند،
يعنى متشکل ساختن پرولتاريا بصورت يک طبقه،
سرنگون ساختن سيادت بورژوازى
و احراز قدرت حاکمه سياسى پرولتاريا.
مانيفست حزب کمونيست – کارل مارکس و فردريش انگلس



حاجی عاشق مکه بود در طول سلطنتش چهار بار مکه رفت.
طهمورث

مکه رفتن
کردوکاری دیپلوماتیکی است و نه عقیدتی و عاشقانه.
مگر علیوف مسلمان است که به مکه می رود؟
مکه رفتن
برای کسب محبوبیت در میان توده مسلمان است.
شبیه رفتن ترامپ به واتیکان است
ترامپ که به مسیحیت اعتقادی ندارد.
شبیه رفتن خیلی ها به اسرائیل
کلاه گذاشتن بر سر و پیشانی ساییدن بر دیوار ندبه است.
حضرات که به  یهودیت اعتقاد ندارند.

هنر نزد ایرانیان است و بس.
نگیرند عقل کلان را به خس.

رهبر کاریزماتیک لبنان
سردسته قاچاقچیان و تروریست ها بوده است.
مقاومت چیه؟
حزب الله و حماس
فرقی با سیا و موساد ندارند:
همه با ترور می افتند و با ترور بر می خیزند
راه حل دیگری جز ترور همنوع دگراندیش نداند و ندارند.
اگر شک داشتید
سری به خاوران بزنید
ترور
اما نه راه حل
بلکه فاجعه است
ترور
نشانه خریت و خردستیزی است
ترور
ارتجاعی ترین کر د وکار است



 کامنت ما را دوباره بخوانید:
راست حتما نباید حقیتی باشد.
حقیقت یک مفهوم فلسفی است.
 فلسفه چیست؟



وقتی می‌گوییم «نظریهٔ ماتریالیسم تاریخی»، منظورمان این نیست که آن را به سطح یک فرضیه علمی تقلیل داده‌ایم،
مهرداد

مگر ما گفتیم که شما چنین کرده اید؟
ما گفتیم:
ماتریالیسم تاریخی
نظریه نیست.
چیست؟
کامنت همنوع تان را با دقت و امانت بخوانید و بعد مورد تأمل قرار دهید.
ماتریالیسم تاریخی چیست و چه تفاوتی با ماتریالیسم دیالک تیکی دارد.
فلسفه مارکسیستی چیست؟
روحانیت چیست؟
روحانیت در جوامع ماقبل سرمایه داری (و حتی سرمایه داری)
 همان روشنفکریت
در جامعه سرمایه داری است.
مگر امپریالیسم
هابرمس ها را جایزه باران نمی کند
که
 شاه روحانیت را جایزه باران نکند



نگاه کنیم به سندی از #ساواک که گواهی می‌کند، شاه تا واپسین روزهای قدرت، از اموال عمومی مردم به حلقوم آخوندها می‌ریخت.
در این سند شما رقم‌های نجومی ( بر پایه‌ی ارزش ریال) را می‌بینید که برای دو ماه محرم و صفرِ سال ۱۳۵۷ به روحانیون پرداخت شده است.
در این نامه‌ی "بکلی سری و خیلی فوری" تأکید شده که با وجود تعداد بالای روحانیون در سراسر کشور، پیش از این به برخی از آن‌ها برایِ این دوماه بین پنجاه تا صدهزار تومان پرداخت شده است ولی برای محرم پنجاه و هفت لازم است تا مبلغ ۵میلیون تومان دیگر بین آن‌ها توزیع شود.
برای درکِ بزرگ بودن مبلغ ۵۰ تا ۱۰۰هزار تومان پرداختی در دو ماه محرم و صفرِ سال‌های پیش از ۵۷ به آخوندهای ساده‌زیست و انقلابی، در نظر بگیرید که در سال ۱۳۵۷ قیمت هر سکه‌ی طلا (سکه‌ی پهلوی) ۴۲۰ تومان بوده و با ۳۴هزار تومان می‌شده یک اتومبیل پیکان صفر کیلومتر خرید.
به جمله‌ی خمینی که گفته بود "محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است" باید افزود و این خاندان پهلوی بود که روحانیت را پروار نگاه داشته بود.
عزای حسینی را به رهروان آن شاهنشاه اسلام‌پناه تسلیت عرض می‌کنیم.
پانوشت:
نامه از طرف "سپهبد مقدم" رئیس ساواک به "ارتشبد #غلامرضا_ازهاری نخست‌وزیر، ارسال شده است.
ازهاری زیر نامه نوشته است که درخواست به "وزیر مشاور در امور اجرائی" ارسال شود و با "ارتشبد اویسی" درباره‌ی نحوه‌ی پرداخت پول‌ها، مشورت شود.
روز شنبه این جلسه برگزار می‌شود و تعیین می‌گردد که مبالغ از طریقِ فرماندار، ساواک و اوقاف بین روحانیون توزیع گردد.


ابرمرد
از مفاهیم فاشیستی است. ابنای بشر برابرند و خواهر و برادرند.


نادان
کسی است که همنوعان خود به تحقیر نادان می نامد.

در طبیعت و جامعه
 نادانی وجود ندارد.
هر موجودی در رشته و حرفه خود
علامه است .
مورچه
نادانتر از سرچه (گنچشگ) نیست.
شاطر
 نادانتر از شاعر نیست.
آشخور
نادانتر از لاشخور نیست


زبان را مگردان به عیب کسان
که تو عیب داری و مردم زبان
معنی تحت اللفظی:
اگر از خلایق انتقاد کنی
آنها هم
از تو هم انتقاد می کنند.

چه بهتر.
انتقاد
 متمدنانه ترین طریق
برای تصحیح و تکمیل و تکامل و توسعه و تعالی بشر و جامعه است



محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: می‌باید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست؟
گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم
گفت: پوسیده‌ست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بی‌کلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست ۰۰۰۰ پروین اعتصامی

این شعر پروین مملو از اندیشه است و باید تحلیل مارکسیستی شود تا خلایق به غنای نظری اش پی ببرند



زیربنا در نظریهٔ ماتریالیسم تاریخی
در نظریهٔ ماتریالیسم تاریخی که توسط کارل مارکس و فردریش انگلس بنیان‌گذاری شده، مفهوم «زیرساخت» (به انگلیسی: Infrastructure) نقش بنیادی دارد. منظور از زیرساخت، ساختار اقتصادی جامعه است؛ یعنی تمام عواملی که با تولید مادی زندگی انسان‌ها مرتبط هستند. زیرساخت شامل دو بخش اصلی است: نخست، «نیروهای مولد» که ابزارها، فنّاوری، منابع طبیعی، مهارت‌ها و دانش مورد استفاده برای تولید کالا و خدمات را در بر می‌گیرد؛ و دوم، «روابط تولید» که روابط اجتماعی میان انسان‌ها در فرآیند تولید است، مانند رابطهٔ کارگر و کارفرما یا ارباب و رعیت.
زیرساخت، از دید مارکس، بنیان و شالودهٔ تمام جامعه است. سایر نهادهای اجتماعی مانند سیاست، حقوق، دین، فلسفه و فرهنگ که در اصطلاح مارکسیستی «روساخت» نامیده می‌شوند، همگی از دل زیرساخت بیرون می‌آیند و متناسب با آن شکل می‌گیرند. به بیان دیگر، شیوهٔ تولید زندگی مادی انسان‌ها، تعیین‌کنندهٔ شیوه‌های تفکر، قوانین، ساختار قدرت و حتی ارزش‌های اخلاقی آن‌هاست. مارکس در این‌باره می‌گوید: «شیوهٔ تولید زندگی مادی، روند کلی زندگی اجتماعی، سیاسی و فکری را تعیین می‌کند.»
برای درک بهتر، تصور کنید جامعه‌ای کشاورزی‌ست. در آن، ابزار تولید شامل زمین، بیل و دام است و رابطهٔ تولید بر پایهٔ مالکیت زمین توسط اربابان و کار بر زمین توسط رعایا شکل گرفته. این ساختار، همان زیرساخت است. در چنین جامعه‌ای، دین، قانون و حکومت نیز معمولاً در خدمت حفظ این نظم اقتصادی-اجتماعی هستند. این نهادها، یعنی روساخت، وابسته به زیرساخت‌اند و از آن تغذیه می‌کنند.
اهمیت زیرساخت در این است که مارکس معتقد بود تغییرات در ابزار تولید یا در روابط تولید (برای مثال اختراع ماشین یا تغییر در مالکیت زمین) می‌تواند به تحولی عمیق در کل جامعه منجر شود. به همین دلیل، برای تحلیل یا تغییر جامعه، نمی‌توان تنها به بررسی اندیشه‌ها یا نهادهای سیاسی اکتفا کرد، بلکه باید از ساختار اقتصادی و مادی، یعنی زیرساخت آغاز کرد.
در یک جمع‌بندی ساده، زیرساخت در ماتریالیسم تاریخی به مجموعهٔ شیوه‌های تولید و روابط اقتصادی گفته می‌شود که زیربنای شکل‌گیری و عملکرد همه نهادهای دیگر در جامعه به شمار می‌آیند

زیربنا در نظریهٔ ماتریالیسم تاریخی؟
ماتریالیسم تاریخ
نظریه نیست
چیست؟
نظریه = تئوری
ماتریالیسم تاریخ
دربرگیرنده مفاهیم واحکام و قوانین وقانونمندی ها و تئوری ها بیشمار است.
ما ترجمه همه مکاتب فلسفی را از عالی ترنی دایرة المعارف های مارکسیستی
ترجمه و منشتر کرده ایم
اجنه میخوانند و یکف جن می کنند.

فروید:
بشر تا زمانی که ترس دارد
نمیتواند آازد باشد.

آره.
فروید
نه معنی ترس را می داند و نه معنی آزادی را.

آزادی = ترک خریت
ترک خریت چه ربطی به ترس و تهور دارد؟
ضمنا
ترس به تنهایی وجود ندارد.
ترس در دیالک تیک ترس و تهور وجود دارد و اقطاب دیالک تیکی به همدیگر تبدیل می شوند
اگر شک داشتی از سعدی بپرس تا عرشاد شوی و خرشاد شوی:
تشنه سوخته در چشمه چو رسید
تو مپندار که از پیل دمان اندیشد.
یعنی ترسش تبدیل به تهور می شود تا لبی تر کند و از تشنگی نمیرد
ترس = آژیر بیدارباش اندام برای جستن از خطر و زنده ماندن
ترس که بد نیست
فقط لاشه ها و دیوانه ها ترس ندارند.

حضرت مولانا می گوید‌ هرآنچه که در این جهان می کنی پاسخش‌ را در همین جهان در خواهی یافت.
جهان باز خورد اعمال ماست
این جهان کوه است و‌فعل ماندا. سوی ما آید‌ نداها را صدا
وقتی پرنده ای زنده است. مورچه را می خورنده!
وقتی میمیرد‌ مورچه ها او را می خورنده!
زمان و شرایط‌ در هر موقعیتی می‌تواند تغییر‌ کند..
باید تلاش ما این باشد تا در زندگی هیچ کسی تحقير ویا آزار نه دهیم شاید امروز قدرتمند باشیم‌
اما یادی تان باشد که زمانی قدرتمند باشد.
یک درخت میلیون ها چوب‌ کبرت‌ را مسازد‌
اما وقتی زمانش برسد‌. فقط یک چوب کبرت‌ برای سوزاندن‌ میلیون ها درخت‌ کافیست‌.
پس گذشت و مهر بانی کنید که پاسخ مهر خود را در یافت خواهید‌کرد
و بدان کسانی که شماره بارها و بارها برای تان خیانت می کنند
کاغذ‌‌ سمباده هستند!
آنها شمارمی خراشند‌ و آزار می دهند
اما در نهایت شما صیقلی‌ و براق‌ خواهید‌ شد !

 
جنگ ها
طبقاتی اند و نه این و انی.
هیئت های حاکمه
نمایندگان طبقات حاکمه اند که نامرئی می مانند.
اگر فردا ورق برگردد
هیتلر و گوبلز دست به انتحار دسته جمعی می زنند و یا محاکمه می شوند
طبقات حاکمه
اما
ادامه حیات میدهند.
این کنسرن های شیمی و صنعت و رنگ و تفنگ و توپ و تانک
همان کنسرن های زمان هیتلرند.
با نمایندگان جدید که رنگ عوض کرده اند ویا رنگ دیگر دارند.


عجزه؟
ابنای بشر
اعضای طبقات اجتماعی مختلف و متفاوت اند
یعنی
منافع طبقاتی مختلف و متفاوت و حتی متضاد دارند
متاع کفر و دین
بی مشتری نیست
گروهی آن
گروهی این
پسندند.
نمی توان برای همنوعان خود
 تعیین تکلیف کرد.
فقط میتوان
با همنوع شاهپرست و شیخ پرست و شاملو پرست
هماندیشی کرد و ضمنا  فوت و فن  تفکر را فرا گرفت


خلق های اوکراین
 در ج. ج. دوم
 یک میلیون شهید داده اند
پوتین برای حفظ حاکمیت اولیگارش ها
 زورش به همسایه فقیر خود رسیده است.
 بیش از ۱۰ میلیون نفر از زحمتکشان اوکراین دربدرند.
بقیه هم در معرض خطر مرگ دم به دم قرار دارند.
رفقای فاشیست پوتین
در کشورهای اروپایی مثلا در المان
خانه های پناهندگان را به آتش می کشند
پوتین و دار و دسته اش منحد جریانات نئوفاشیستی در عرصه جهان است



فقط سلطنت طلبان نیستند
همه دار و دسته های به اصطلاح سیاسی کشور
همین اند:
اگر باب میلشان نباشی
هر تهمتی را به تو می زنند
همه به دنبال منافع آنی و چه بسا بند تنبانی  خویش اند
  احدی حتی به دنبال حقیقت نیست.
در حالیکه زحمتکشان
غیر از حقیقت
یار و یاور و سنگری ندارند


  افرادی هم هستند که مزدور صفت به دنیا آمده‌اند و هیچ خوبی‌ای در حق دوستان و نزدیکان‌شان نمیکنند
 چون این وظیفه ‌شان است؛
 در حالی که با خدمت به غریبه‌ها خودستایی‌ شان ارضا می شود
هر چقدر کانون عواطف‌شان به ایشان نزدیک‌تر باشد، کمتر محبت میکنند؛
 هر چقدر دورتر باشد، علاقه و توجه بیشتری نشان میدهند!
 اونوره_دوبالزاک
باباگوریو

عجب خرافاتی:
مگر به قلم قضا
 بر پیشانی نوزادی نوشته می شود:
مزدور؟
منظور بالزاک از مزدور چیست؟
مزدور یعنی مزدبگیر.
کدام طبقه اجتتماعی به کار مزدوری مجبور می شود؟
کار به ازای مزد
نه در جامعه برده داری وجود داشته است و نه در جامعه فئودالی
بردگان و رعایا
مزدور نبوده اند.
مزدوری با جامعه خجسته  بورژوایی
رسمیت و قانوینت کسب می کند
  در جامعه خجسته  بورژوایی   مناسبات برده داری و فئودالی  ممنوع اعلام می شود.
بردگان و رعایای پرولتر ـمزدور) می شوند.
بالزاک
نویسنده ای مرتجع بوده است
چون طرفدار فئودالیسم و مخالف سرمایه داری بوده است
انتقاد بالزاک از مناسبات سرمایه داری
از موضعی ارتجاعی بوده است
مثل انتقاد حافظ بوده است:
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که دوست (ارباب) خود روش بنده پروری داند
معنی تحت اللفظی:
کار به ازای مزد = گدایی
پس زنده باد نظام برده داری و ارباب ـ رعیتی


سی که سخنانش نه راست است و نه دروغ
* *فيلسوف است**
کسی که راست و دروغ برای او يکی است،
* *چاپلوس است**
کسی که پول مي گيرد تا دروغ بگويد
* *دلال است**
کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد،
* *گدا است**
کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد
* *قاضی است**
کسی که پول می گيرد تا راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد
* *وکيل است**
کسی که جز راست چيزی نمی گويد
* *بچه است**
کسی که به خودش هم دروغ می گويد
* *متکبر است**
کسی که دروغ خودش را باور می کند
* *ابله است**
کسی که سخنان دروغش شيرينست
* *شاعر است**
کسی که علی رغم ميل باطنی خود دروغ می گويد
* *همسر است**
کسی که اصلا دروغ نمی گويد
* *مرده است**
کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد
* *بازاری است**
کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد
* *پر حرف است**
کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند
* *سياستمدار است**
کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند.
*ديوانه است*


لطفاً راهنمایی کنید .
در باره یوزف توسک ، پدر بزرگ دونالد توسک مطلب مناسب پیدا نمیکنم
بهروز رضوانی

کیستایی و چیستایی پدر و مادر کسی ربط تعیین کننده ای به خود او ندارد. مثال: پدر و مادر مریم فیروز
ما این پست حضرت لطفی را تحلیل می کنیم
تحت عنوان رنگ ها و نیرنگ ها


لطفاً راهنمایی کنید .
در باره یوزف توسک ، پدر بزرگ دونالد توسک مطلب مناسب پیدا نمیکنم
بهروز رضوانی

کیستایی و چیستایی پدر و مادر کسی ربط تعیین کننده ای به خود او ندارد.
افراد
باید مستقلا تحلیل مارکسیستی شوند
ضمنا
به عوض افراد
افکار باید
تحلیل مارکسیستی شوند.
افراد تغییر می یابند
افکار می مانند و مؤثر می افتند.

مگر قرآن کریم را نمی خوانید:
انما اولادکم.... فتنه
عدو لکم
توله های تان اسباب ازماش شما هستند
دشمنان شما هستند.

یعنی
فرزند هر کس
اگر ناتنی و نامشروع نباشد
دشمن او ست.
مثال:
پدر و مادر مریم فیروز
چه ربطی به خود او داشته اند.
دختری که قاتل چگوارا را در آلمان ترور کرد
دختر یک نازی فراری از آلمان به امریکای لاتین بود
دختر فیدل کاسترو
   پناهنده به  شیطان بزرگ است


امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
خواب در روضهٔ رضوان نکند اهل نعیم

خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم

بوی پیراهن گم‌کردهٔ خود می‌شنوم
گر بگویم همه گویند ضلالی‌ست قدیم

عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود
درد ما نیک نباشد به مداوا‌ی حکیم

توبه گویندم از اندیشهٔ معشوق بکن
هرگز این توبه نباشد که گناهی‌ست عظیم

ای رفیقان ِ سفر دست بدارید از ما
که بخواهیم نشستن به در دوست مقیم

ای برادر غم عشقْ آتش نمرود انگار
بر من این شعله چنان است که بر ابراهیم

مرده از خاک لحد رقص کنان برخیزد
گر تو بالای عظامش گذری وهی رمیم

طمع وصل تو می‌دارم و اندیشهٔ هجر
دیگر از هر چه جهانم نه امید است و نه بیم

عجب از کُشته نباشد به در خیمهٔ دوست
عجب از زنده که چون جان به درآورد سلیم

سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم
پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم

خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم
سعدی

معنی تحت اللفظی:
باروری خاک در اثر باد است.

بارور کننده خاک
یعنی
تبدیل کننده اصلی  اراضی لم یزرع به اراضی قابل کشت
کرم خاکی است.
نقش باد
کود آوری و کودریزی بر اراضی قابل کشت است.
بادها
حاملین ذرات خاک از اقصا نقاظ جهان اند.
ذراتی  که حاوی عناصر شیمیایی متنوع اند.
کود ریزی به  جنگل های امازون
به عهده بادهایی است که از صحاری دور می آینند و گردو غبار با خود می اورند
گردو غباری که نتیجه تجزیه فسیل های دریایی و خاکی اند
بادها
ضمنا
سنگتراش
و
مجسمه سازاند



جایزه دادن به کسی
نه به صورت اوبزکتیو (عینی)، بلکه به صورت سوبژکتیو (میلی) صورت می گیرد.
مثال:
امپریالیسم
همیشه
به مخالفان فکری و فلسفی و هنری و عملی دشمنان خود  
جایزه میدهد
تا با  تقویت مالی و اعتباری جهانی آنها
دشمنان خود را تضعیف کند.
نمی توان
برنده جایزه نوبل مثلا ادبیات پیدا کرد که اثرش
در تحلیل نهایی
آب به آسیاب ایده ئولوژیکی امپریالیسم نریزد.
حتی اگر برنده جایزه
نرودا باشد
چه رسد به اینکه خوزه «سارا» مگو باشد
که کوری را به مثابه اپیدمی طبیعی جا می زند و نه به مثابه نتیجه عوامفریبی سیستماتک لحظه به لحظه رسانه های همگانی امپریالیستی



ما با دونوع اوتوریته سر و کار داریم:
 اوتوریته خیرخواه
 مثلا مادر و پدر.
رهبر حزب کمونیست
اوتوریته برخوردار
 مثلا ارباب فئودال
ارباب سرمایه دار

ما از همان اغاز شروع به هماندیشی با همنوع سگان توده بوده ایم. نه کمتر و نه بیشتر. توده پروردگار ما ست. توده خدا ست.


نبی و امام و ولی و پادشاه و رئیس جمهور و عیره
 اوتوریته اند.
مثل مادر و پدر که در هر خانواده اوتوریته اند.
در میان جانوران هم اوتوریته وجود دارد که اغلب از مادران تشکیل می یابد.
مثلا اوتوریته همبود شیران شیر مادر است که شکار را سازمان مید هد و رهبری میکند
نبی و امام و ولی و پادشاه و رئیس جمهور و عیره
 نمایندگان طبقات حاکمه اند
و
 طبقات حاکمه
 صاحبان وسایل  اساسی تولیدند


«صدای فروغ، صدای زنی بود که از دل تاریکی، روشنی را فریاد زد. زنی که شعر را زندگی کرد، نه فقط نوشت. فروغ، هنوز در واژه‌ها نفس می‌کشد…»
مجله جوانان
معنی این حرف های جوانان چیست؟
منظور از شعر را زندگی کردن و در واژه ها نفس کشیدن چیست؟
مگر تاریکی به تنهایی وجود دارد تا فروغ از ان روشنایی را صدا بزند؟
دیالک تیک نور و ظلمت را نمی توان با بمب اتم حتی از هم گسست


خوشبختی
در خروج بی برگشت از خریت است.
خر نمی تواند خوشبخت باشد.
خوشبختی
را
با چهار سلاح اعجازگر هماندیشی (روشنگری)، همبستگی، همکاری و همرزمی می سازند


نقل از «برنامه نظامی انقلاب پرولتری»
ولادیمیر لنین
طبقه ستمکشى که براى آموختن طرز استعمال اسلحه و بدست آوردن آن نکوشد فقط شايسته آن است که با وى همانند برده رفتار کنند. زيرا اگر ما به پاسيفيستهاى بورژوا و يا اپورتونيست مبدل نشده باشيم نميتوانيم اين نکته را فراموش نماييم که در جامعه طبقاتى زندگى ميکنيم و جز مبارزه طبقاتى راه خروج ديگرى از آن وجود ندارد و نميتواند داشته باشد. در هر جامعه طبقاتى، اعم از اينکه بنايش بر بردگى يا سرواژ باشد و يا، مانند امروز، بر کار مزدى، در هر حال طبقه ستمگر مسلح است. نه تنها ارتش دائمى فعلى بلکه ميليس فعلى هم - حتى در دمکراسى‌ترين جمهوريهاى بورژوازى مثل سوئيس - تسليح بورژوازى بر ضد پرولتاريا است. اين حقيقت آنقدر ساده و روشن است که تصور نميرود به مکث در روى آن نيازى باشد. همينقدر کافى است يادآور شويم که چگونه در کشورهاى سرمايه‌دارى از ارتش بر ضد اعتصاب کنندگان استفاده ميشود

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر