نازی زادگان در ناز و نعمت
درنگی
از
شین میم شین
تولههای فاشیسم هرگز روز شکستشان را جشن نخواهند گرفت
لطفی
تولههای فاشیسم
مفهوم دوم حریف، «توله های فاشیسم» است.
این قبل از همه بدان معنی است
که
حریف تعریف مارکسیستی فاشیسم را می داند.
حریف نمی داند
که
فاشیسم به یک جنبش سیاسی ارتجاعی در اولین مرحله بحران عمومی سرمایه داری
اطلاق می شود.
مراجعه کنید
به بخش قبلی این تحلیل.
https://hadgarie.blogspot.com/2025/05/blog-post_706.html
حریف نمی داند
که
مفهومی به نام تولههای فاشیسم
نه وجود دارد و نه معنی دارد.
این ثانیا بدان معنی است
که
حریف عاجز از تمیز اسم از ایسم (فاشیست از فاشیسم) و سوبژکت از سیستم است.
توله گوبلز که توله فاشیسم نمی شود.
این ثالثا بدان معنی است
که
حریف از دیالک تیک مولد و مولود (مادر و پدر ـ پسر و دختر، نجار و میز، معمار و پل) خبر ندارد.
حریف خیال می کند
که
فرزند هر کس حتما باید سمتگیری سیاسی و طبقاتی و ایده ئولوژیکی مادر و پدرش را داشته باشد.
به همین دلیل
به تحقیر از توله های فاشیسم دم می زند.
این رابعا بدان معنی است
که
حریف به لحاظ معرفتی عقب مانده تر از کریم (مؤلف قرآن) است.
به زعم کریم:
زن و فرزند هر کس دشمن او ست.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ عَدُوّاً لَکُمْ
فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
به زبان فلسفی
میان مولد و مولود نه فقط پیوست و استمرار و تداوم ، بلکه علاوه بر آن گسست و انقطاع و شکست برقرار است.
به عبارت دیگر
دیالک تیک مولد و مولود (والدین و فرزندان)
مبتنی بر دیالک تیک عشق و نفرت است.
والدین
عاشق عمیق فرزند خویش اند
و
فرزندان
نافی (نفی کننده، نقد کننده) دیالک تیکی والدین خویش اند.
دیالک تیک پیوست و گسست و قانون دیالک تیکی نفی نفی (و یا نفی در نفی)
در کل هستی (در طبیعت و جامعه و تفکر) اعتبار دارد.
هر جوانه و جوجه و پیله و توله و فرزند
نافی دیالک تیکی مادر و پدر خویش است.
یعنی
فقط جنبه های معاصر و مفید و حیاتمند آنان را حفظ می کند و توسعه و تکامل می بخشد.
مابقی جنبه های آنان را نقد و نفی و حذف می کند.
پسر استالین
بر خلاف میل پدرش
بر ضد فاشیسم تا آخرین گلوله نمی جنگد.
تسلیم می شود تا بعدا فرار کند
و
ضمن فرار تیر می خورد و کشته می شود.
دختر فیدل کاسترو
بر خلاف میل پدر
در کوبا نمی ماند.
به امریکا مهاجرت می کند و پناهنده امپریالیسم امریکا می شود.
مریم فیروز
(شاهزاده قاجار)
بر خلاف میل مادر و پدرش
عاشق یک توده ای می شود و ذلت و زندان و غربت و تهمت را بر عیش و عشرت و عزت و نعمت
ترجیح می دهد.
انتقام ارنستو چه گوارا
را
مونیکا
دختر یک نازی فراری از آلمان به امریکای لاتین
می گیرد.
فرزندان بخش اعظم روحانیان، جزو مجاهدین خلق اند که تشنه به خون آخوندها هستند.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر