احمد شاملو
- كه خاموشی
تقوای ما نيست .
سكوت آب می تواند خشكی باشد و فرياد عطش؛
سكوت گندم می تواند گرسنگی باشد
و غريو پيروزمندانه قحط؛
همچنان كه سكوت آفتاب
ظلمات است .
اما سكوت آدمی فقدان جهان و خدا ست.
معنی تحت اللفظی:
سکوت، تقوای ما نیست.
سکوت آب
به معنی خشکی و فریاد عطش است
سکوت گندم
به معنی گرسنگی و قحطی است
و
سکوت آفتاب
به معنی تاریکی است.
اما
سکوت بشر
به معنی فقدان جهان و خدا ست.
به تحلیل این دعاوی شاملو خطاب به ایران درودی ادامه می دهیم:
۱
سكوت گندم می تواند گرسنگی باشد
و غريو پيروزمندانه قحط؛
سکوت گندم؟
غریو قحط؟
«به شاعران زمان برگ رخصتی دادند»
که یاوه ها بسرایند از برای زنان.
ضمنا
مگر فقدان گندم به معنی گرسنگی و قحطی است؟
مگر گندم تنها ماده غذایی است؟
۲
همچنان كه سكوت آفتاب
ظلمات است .
اگر منظور از «سکوت آفتاب»، مرگ خورشید باشد،
این ادعای شاعر ساده لوحانه است.
مرگ خورشید پایان حیات در کره زمین است.
فاجعه است.
۳
اما سكوت آدمی فقدان جهان و خدا ست.
خالی بندی به همین یاوه می گویند.
به زعم شاملو،
سکوت بشر به معنی فقدان جهان و خدا ست.
این ضمنا بدان معنی است که سخن بشر به معنی وجود جهان و خدا ست.
یعنی
وجود جهان و خدا، وابسته به سخن بشر است
و
یا پیش شرط وجود جهان و خدا، سخن بشر است.
اگر بشر سکوت کند، فاتحه ای بر جهان و خدا خوانده می شود.
«ای یاوه، یاوه،»
مش شاملو.
«گیجید و منگ؟»
این ادعای شاملو، مبتنی بر ادعای عیسی مسیح است که شاملو ترجمه کرده و به نام شخص شخیص خودش جا زده است:
یوحنا
در آغاز کلمه بود، کلمه با خدا بود، و کلمه، خدا بود.
او در آغاز با خدا بود. هر چه وجود دارد، بهوسیلۀ او آفریده شده و چیزی نیست که توسط او آفریده نشده باشد.
در او حیات بود، و این حیات همانا نور جمیع انسانها بود.
او همان نوری است که در تاریکی میدرخشد و تاریکی هرگز نمیتواند آن را خاموش کند.
خدا یحیی را فرستاد تا این نور را به مردم معرفی کند و مردم بهواسطۀ او ایمان آورند.
یحیی آن نور نبود، او فقط شاهدی بود تا نور را به مردم معرفی کند.
آن نور حقیقی که به هر انسانی روشنایی میبخشد، به جهان میآمد.
گرچه جهان را او آفریده بود، اما زمانی که به این جهان آمد، کسی او را نشناخت.
او نزد قوم خود آمد، اما حتی آنها نیز او را نپذیرفتند.
اما به تمام کسانی که او را پذیرفتند و به او ایمان آوردند، این حق را داد که فرزندان خدا گردند.
این اشخاص تولدی نو یافتند،
نه همچون تولدهای معمولی که نتیجهٔ امیال و خواستههای آدمی است،
بلکه این تولد را خدا به ایشان عطا فرمود.
کلمه، انسان شد و بر روی این زمین و در بین ما زندگی کرد.
او لبریز از فیض و راستی بود.
ما جلال او را به چشم خود دیدیم،
جلال پسر بینظیر پدر آسمانی ما، خدا.
یحیی او را به مردم معرفی کرد و گفت:
«این همان است
که به شما گفتم
کسی که بعد از من میآید، مقامش از من بالاتر است،
زیرا پیش از آنکه من باشم، او وجود داشت.»
از فراوانی او، برکاتی فیضآمیز پیدرپی نصیب همگی ما شد.
زیرا شریعت بهواسطۀ موسی داده شد، اما فیض و راستی بهوسیلهٔ عیسی مسیح آمد. کسی هرگز خدا را ندیده است؛ اما پسر یگانهٔ خدا که به قلب پدرش نزدیک است
او را به ما شناساند.
منظور عیسی مسیح از کلمه، لوگوس (روح) است.
در جهان بینی ایدئآلیستی ـ عینی مسحیت، روح مقدم بر ماده است.
به عبارت دیگر، شعور مقدم بر وجود دارد.
- فرياد را تصوير كن !
عصر مرا تصوير كن
در منحنی تازيانه به نيشخط رنج ؛
همسايه مرا
بيگانه با اميد و خدا؛
و حرمت ما را
كه به دينار و درم بركشيده اند و فروخته .
معنی تحت اللفظی:
حالا که سکوت آدمی فقدان جهان و خدا ست،
تو برای حفظ جهان و خدا، فریاد را نقاشی کن.
علاوه بر آن، عصر من تحفه نطنز را در انحنای شلاق سرشته به نیشخند عذاب
نقاشی کن.
ضمنا
همسایه نومید و خدا نا شناس مرا
و
عزت انسانی ما را که مبدل به کالا شده است،
نقاشی کن.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر