فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
·
در شب کوچک من، افسوس
·
باد با برگ درختان میعادی دارد
·
در شب کوچک من دلهره ی ویرانی است
·
گوش کن،
·
وزش ظلمت را می شنوی؟
·
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
·
من به نومیدی خود معتادم
·
گوش کن
·
وزش ظلمت را می شنوی؟
·
در شب، اکنون چیزی می گذرد
·
ماه، سرخ است و مشوش
·
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
·
ابرها، همچون انبوه عزاداران
·
لحظه باریدن را گویی منتظرند
·
لحظه ای
·
و پس از آن هیچ.
·
پشت این پنجره، شب دارد می لرزد
·
و زمین دارد
·
باز می ماند از چرخش.
·
پشت این پنجره یک نا معلوم
·
نگران من و تو ست.
·
ای سراپایت سبز
·
دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار
·
و لبانت را چون حسی گرم از هستی
·
به نوازش های لب های عاشق من بسپار.
·
باد ما را خواهد برد
·
باد ما را خواهد برد
پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر