تحلیلی از
ربابه نون
محمد زهری
چشمداشتم این است که صاحب نظر،
گناه غفلتم را بر من نبخشاید و به چشم بکشد،
باشد تا از این نهج، زادی برای آینده ام بیندوزم .
۱
نهج به معنی طریق تبیین صریح و روشن است.
این بدان معنی است که شاعر طرز تبیین صریح و بی رو در بایستی و روشن را بر «گرداندن لقمه ی اندیشه دور سر مخاطب و گذاشتن آن در دهان او»، ترجیح می دهد.
اما چرا و به چه دلیل؟
۲
چشمداشتم این است که صاحب نظر،
گناه غفلتم را بر من نبخشاید و به چشم بکشد،
باشد تا از این نهج، زادی برای آینده ام بیندوزم .
گناه غفلتم را بر من نبخشاید و به چشم بکشد،
باشد تا از این نهج، زادی برای آینده ام بیندوزم .
اگر این طرز تفکر و یا این سلیقه و سیاق شاعر، خودپو و طبیعی باشد، حاکی از هویت توده ای او ست.
چون توده های مولد و زحمتکش همیشه به همین نهج با همنوعان خود سخن می گویند و ترجیح می دهند که سخنان آنان را نیز به همین نهج بشنوند.
۳
چشمداشتم این است که صاحب نظر،
گناه غفلتم را بر من نبخشاید و به چشم بکشد،
باشد تا از این نهج، زادی برای آینده ام بیندوزم .
گناه غفلتم را بر من نبخشاید و به چشم بکشد،
باشد تا از این نهج، زادی برای آینده ام بیندوزم .
اگر این طرز تفکر و یا این سلیقه و سیاق شاعر، آگاهانه و عمدی باشد، حاکی از مرزبندی قاطعانه و پیگیر او با اتیک و اخلاق و طرز تفکر فئودالی واپسین است.
یعنی به معنی شلیک ایده ئولوژیکی از سنگر توده ها ست.
چون اشرافیت بنده دار و فئودال، توده ها را به دلیل همین صراحت و رک گوئی به صفات قبیحه «دهاتی»، «ترک خر»، «بی ادب»، «حمال»، «عمله» و غیره مفتخر می سازند.
۴
چشمداشتم این است که صاحب نظر،
گناه غفلتم را بر من نبخشاید و به چشم بکشد،
باشد تا از این نهج، زادی برای آینده ام بیندوزم .
گناه غفلتم را بر من نبخشاید و به چشم بکشد،
باشد تا از این نهج، زادی برای آینده ام بیندوزم .
مفهوم دیگر شاعر ، مفهوم «زاد» است که به معنی رهتوشه است.
به معنی نان و پنیر و آب لازم در مسیر سفر است.
شاعر در انتقاد صریح همنوع ـ اعم از همنوع خیرخواه و یا خبیث ـ رهتوشه سفر در شاهراه حیات می جوید.
چرا و به چه دلیل؟
شاید دلیلش این باشد که هر روشنگری (چه انتقاد از خود و چه انتقاد از همنوع و همبود)، نتیجه تقطیر تجربه است.
چون اندیشه در تحلیل نهائی چیزی جز تجربه جمعبندی شده نیست:
این تجربه تلخ و شیرین فردی، طبقاتی، نوعی و تاریخی در طول زندگی است که در سیر تصاعدی اش، روحیت می یابد، روح واره می شود، شعور واره می شود، اندیشه می شود و در سیر نزولی دو باره اش، جامه جمله به خود می پوشد و تبیین صریح و مستور می یابد.
شاعر نیز به همین دلیل قدر دان منتقد خیرخواه و خبیث است.
چرا و به چه دلیل؟
۵
چشمداشتم این است که صاحب نظر،
گناه غفلتم را بر من نبخشاید و به چشم بکشد،
باشد تا از این نهج، زادی برای آینده ام بیندوزم .
گناه غفلتم را بر من نبخشاید و به چشم بکشد،
باشد تا از این نهج، زادی برای آینده ام بیندوزم .
قدر زر، زرگر بداند، قدر گوهر، گوهری
قدر تئوری و تجربه را نیز بهتر از هر کس، زهری.
اتیک و یا اخلاق توده مولد و زحمتکش نیز از همین قرار است:
قدر دانی از نتیجه ی مادی و معنوی گرانبهای عرق جبین هر کس.
۶
در همین خصلت طبقاتی نیز می توان به تفاوت و تضاد اخلاقی میان اعضای طبقات اجتماعی انگل و توده مولد پی برد.محمود دولت آبادی جوان در اثر خود تحت عنوان «کلیدر »، از همین تفاوت و تضاد طبقاتی میان دهقان مولد و زحمتکش و یاغی مرتجع فئودالی پرده برمی دارد.
آنجا که یاغی در انبار غله روستا را می شکند ونعمت حیاتی گندم را به رود می سپارد.
پایان
ادامه دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر